بسم الله الرحمن الرحیم
يكشنبه, ۴ بهمن ۱۳۹۴، ۰۵:۱۹ ق.ظ |
محمد علی رضائیان جهرمی |
۰ نظر
درس اخلاق 1394/10/24
|
دانلود صوت جلسه
اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجّیمِ
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
«الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی جمیع الأنبیاء و المرسلین سیما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بیته الأطیبین الأنجبین، سیما بقیّة الله فی العالمین، بهم نتولّی و من أعدائهم نتبرّء إلی الله».
مقدم شما بزرگواران و عزیزان حوزوی و دانشگاهی و سپاهی و برادران و خواهران ایمانی را گرامی میداریم از خدای سبحان مسئلت میکنیم که توفیق ادراک معارف صحیح و عمل صالح را هم به همه علاقهمندان قرآن و عترت مخصوصاً به شما بزرگواران مرحمت کند!
در تعبیرات دینی به ما فرمودند: «مَنْ جَلَسَ مَجْلِسَاً وَ لَمْ یَزْدَد فِیهِ مِنَ الْعِلْمِ شَیْئَاً لَمْ یَزْدَدْ فِیهِ مِنَ اللهِ إِلاّ بُعْدَا»؛[1] نه تنها در هر زمانی ما موظفیم عالِم شویم و به هیچ وجه دوران فراغت از تحصیل برای انسان مطرح نیست بلکه در هر مکانی ما موظفیم عالمانه به سر ببریم یا عالمانه سخن بگوییم یا سخن عالمانه را بشنویم یا عالمانه گفتگو کنیم : «مَنْ جَلَسَ مَجْلِسَاً وَ لَمْ یَزْدَد فِیهِ مِنَ الْعِلْمِ شَیْئَاً لَمْ یَزْدَدْ فِیهِ مِنَ اللهِ إِلاّ بُعْدَا»؛ آنگاه به ما فرمودند وقتی در جایی شرکت کردید مطالبی از قرآن و عترت ائمه اطهار(سلام الله علیهم) شنیدید آن را به دیگران منتقل کنید تا فضای جامعه فضای فرهنگی شود: «رَحِمَ اللَّهُ [نَضَرَ اللَّهُ] مَنْ سَمِعَ مَقَالَتِی وَ بَلَّغَهَا مَنْ لَمْ یَبْلَغَهَا»؛[2] این را تنها وجود مبارک حضرت در مسجد خیفه منا نفرمود، آنجا البته همه حاضر نبودند فقط زائران بیت خدا و حاجیان و مؤتمران و اینها حضور داشتند که فرمود: «رَحِمَ اللَّهُ [نَضَرَ اللَّهُ] مَنْ سَمِعَ مَقَالَتِی وَ بَلَّغَهَا مَنْ لَمْ یَبْلَغَهَا»؛ فرمود خدا رحمت کند کسی که این سخنرانی را میشنود و به دیگران منتقل میکند یا خدا چهره کسانی را در قیامت بشّاش کند که حاملان علم و ناقلان علماند، یا «رحم الله» یا «نضّر الله»؛ این «نضّر» ناظر به همان چیزی است که در سوره مبارکه «قیامت» آمده است ﴿وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ ٭ إِلی رَبِّها ناظِرَةٌ﴾؛[3] عدهای اهل نظارت و طراوتاند چهرههای اینها در قیامت بشّاش و نورانی است، گذشته از اینکه سفید است: ﴿یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ﴾[4] بلکه شفاف و نورانی است: ﴿وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ ٭ إِلی رَبِّها ناظِرَةٌ﴾ گروهی در قیامت چهرههای آنها نورانی است. این دعا را حضرت در مسجد «خیفه» منا راجع به مستمعانی که خوب یاد میگیرند و بعد به دیگران منتقل میکنند فرمود: «رَحِمَ اللَّهُ [نَضَرَ اللَّهُ] مَنْ سَمِعَ مَقَالَتِی وَ بَلَّغَهَا مَنْ لَمْ یَبْلَغَهَا».
در روایت دیگری از وجود مبارک پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة والثناء) رسیده است: «نَضَّرَ اللَّهُ عَبْداً سَمِعَ مَقَالَتِی فَوَعَاهَا وَ حَفِظَهَا وَ بَلَّغَهَا مَنْ لَمْ یَسْمَعْهَا».[5] بنابراین ما دو وظیفه داریم: یکی اینکه در مجلس عالمانه شرکت کنیم, یکی اینکه محصولات علمی که شنیدیم به دیگران منتقل کنیم، در درس و بحث اینطور است, در همایشها و جشنوارهها اینطور است, در کنگرهها و سخنرانیها اینطور است، در همه موارد ما باید اینچنین باشیم. آنگاه وجود مبارک رسول خدا صغرا و کبرا و همه را تبیین کرد.
دأب قرآن کریم این است که یا متنی را اوّل ذکر میکند، بعد به وسیله آیات و سُور آن را شرح میدهد یا شروح فراوانی را اوّل ذکر میکند بعد متنی را به عنوان نتیجه بحثهای مبسوط ذکر میکند. گاهی هم ممکن است آن مدّعا را با دلیل یکجا ذکر کند; ولی این در قرآن کریم هست که گاهی متنی را اوّل ذکر میکند، بعد با براهین و شواهد آن متن را تشریح میکند که آن اجمال قبل از تفصیل است, گاهی یک سلسله مسائلی را مبسوطاً طرح میکند و نتیجه را به عنوان اجمال بعد از تفصیل ذکر میکند. هفتههای قبل به مناسبت اینکه با میلاد وجود مبارک پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة والثناء) ارتباط داشتیم این ﴿وَ إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظیمٍ﴾[6] مطرح شد، اینها جزء عتایق سُور مکّی است؛ یعنی در اوایل سُور مکّیه این وصف وجود مبارک حضرت به عنوان ﴿وَ إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظیمٍ﴾ نازل شد بعد به وسیله سُور و آیات فراوان, علم, تقوا, مدیریت و گذشت آن حضرت را شرح داد که میشود تفصیل بعد از اجمال. این ﴿وَ إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظیمٍ﴾ متن است و سُور و آیاتی که در تبیین سیره و سنّت آن حضرت است به منزله شرح است آن میشود اجمال قبل از تفصیل, این میشود تفصیل بعد از اجمال, گاهی هم یک سلسله مطالب مبسوطی را ذکر میکند بعد نتیجهگیری میکند ﴿فبشِّر﴾ کذا؛ به فلان گروه بشارت بدهید یا فلان گروه را انذ ار کنید یا ﴿الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ﴾،[7] این ﴿الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ﴾ نتیجه جمعبندی قصص و داستانهای فراوانی است که قرآن کریم ذکر میکند.
در همین زمینه گاهی میفرماید: ﴿فَبَشِّرْ عِبادِ ٭ الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾[8] این یک متن است. فرمود به آن گروهی بشارت بدهید که در صدد بررسی مکتبها و مبانی فکریاند، یک و قدرت تشخیص پیدا میکنند که کدام حق است و کدام باطل، دو؛ در بین تشخیص حقها کدام حق است کدام أحق، سه؛ این را کاملاً میپذیرند ﴿فَبَشِّرْ عِبادِ ٭ الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾ «احسن اقوال» را, «أحقّ الاقوال» را، «أصدق الأقوال» را این یک متن است. اما حالا «أحسن الأقوال» چیست؟ این بخش دوم, «أحسن الأقوال» را چه کسی آورد؟ بخش سوم, اینها را یکی پس از دیگری قرآن کریم تبیین کرد. پس متن را به صورت: ﴿فَبَشِّرْ عِبادِ ٭ الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾ قرار داد، بعد فرمود: ﴿وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا إِلَی اللَّهِ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ قالَ إِنَّنی مِنَ الْمُسْلِمینَ﴾؛[9] فرمود: اینکه من میگویم «أحسن الاقوال»، «قول» تنها به معنای سخن نیست, به معنای مجموعه سیره و سنّت است, به معنای مجموعه عقیده و خُلق و رفتار و گفتار و منش و کرنش و گویش است؛ منظور این نیست که چه کسی خوب حرف میزند یا حرفِ خوب میزند, کسی که خوب حرف میزند یا حرف خوب میزند قدم اوّل است، عمل خوب انجام میدهد و خوب عمل میکند و مانند آن اینها مراحل بعدی است. ﴿وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا إِلَی اللَّهِ﴾ نه به خود دعوت کند. اگر یک گوینده یا نویسندهای سخن او و کتاب و کتابت او مورد اقبال و استقبال مردم قرار گرفت، او خوشحال شد که مردم حرف او را گوش دادند, حرف او و کتاب او پذیرفته شد این معلوم میشود جزء «أحسن الاقوال» نیست، چون «أحسن الاقوال» این نیست که انسان «دعا الی الحق»؛ بلکه «دعا الی الله»، نه اینکه هم خوشحال بشود که مردم این حرف را پذیرفتند, هم خوشحال شود که کتاب او فروش رفته ﴿وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا إِلَی اللَّهِ﴾. خاصیت توحید این است که نشاط او در این است که مردم به طرف «الله» جذب شدند همین! حالا سخن او بود و کتاب او بود یا نبود این دخیل نیست, پس ﴿وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا إِلَی اللَّهِ وَ عَمِلَ صالِحاً﴾؛ تنها دعوت او برای مردم نبود خودش هم پشتوانه این دعوت را عمل صالح قرار داد: ﴿وَ عَمِلَ صالِحاً﴾, ﴿وَ قالَ﴾ این فعل مضارع مفید استمرار است منطقش این باشد که ﴿إِنَّنی مِنَ الْمُسْلِمینَ﴾ دائماً حرف او این باشد که من مسلمانم, من اهل تسلیم هستم. پس اگر فرمود: ﴿فَبَشِّرْ عِبادِ ٭ الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾، «أحسن الأقوال» را از «أحسن القائلین», از «أحسن العاملین», از «أحسن العادلین» باید شنید: ﴿وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا إِلَی اللَّهِ﴾، یک؛ ﴿وَ عَمِلَ صالِحاً﴾، دو و حرف و منطقش این باشد: ﴿وَ قالَ إِنَّنی مِنَ الْمُسْلِمینَ﴾ به صورت جمله اسمیه با تأکید «انّ»، من مسلمانم؛ یعنی من منقاد و من مطیع هستم, حرف این میشود «أحسن الاقوال». بخش سوم این است که حالا این کیست؟ آنکه ﴿دَعا إِلَی اللَّهِ﴾ است ﴿وَ عَمِلَ صالِحاً﴾ است, ﴿وَ قالَ إِنَّنی مِنَ الْمُسْلِمینَ﴾ است. این چه کسی است؟ وجود مبارک پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة والثناء) مأمور شد که بگوید من او هستم بگو: ﴿أَدْعُوا إِلَی اللَّهِ عَلی بَصیرَةٍ﴾؛[10] من مردم را به الله ﴿عَلی بَصیرَةٍ﴾ دعوت میکنم خودم بصیرم, دعوتم بصیر است, راه من بصیر است و مردم را هم به بصیرانه بودن دعوت میکنم. بنابراین من حرفم «أحسن الاقوال» است؛ روش را هم که به من نشان دادید. تا اینجا مربوط به وحی و نبوّت آن ذوات قدسی(علیهم الصلاة و علیهم السلام) است.
اما آنچه به ما برمیگردد این است که فرمود: ﴿أَدْعُوا إِلَی اللَّهِ عَلی بَصیرَةٍ﴾ این بخش چهارم از سلسله مباحث قرآنی به ما مرتبط است: ﴿أَدْعُوا إِلَی اللَّهِ عَلی بَصیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنی﴾؛[11] امّتان من که علما وارثان انبیا هستند،[12] اینها هم «أحسن الاقوال» دارند مردم را به «الله» دعوت میکنند نه به خودشان و عمل صالح دارند و منطق مستمرّ و مستقیم اینها این است که ﴿إِنَّنی مِنَ الْمُسْلِمینَ﴾. بنابراین وجود مبارک پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة والثناء) اگر فرمود من امام شما و اَمام و پیشوا و رهبر شما هستم، فرمود: برنامه من, دعوت «الی الله» است ﴿عَلی بَصیرَةٍ﴾ و شما هم باید مردم را به الله دعوت کنید ﴿عَلی بَصیرَةٍ﴾ و این با شما میماند، وگرنه هنگام مرگ همه اینها از انسان گرفته میشود، خیلی سخت است انسان تنها وارد آن عالَم بشود، آنجا هیچ کس به داد انسان نمیرسد یک صحنه وسیعی است که ﴿إِنَّ الْأَوَّلینَ وَ الْآخِرینَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلی میقاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾[13] انسان باید یک آدرس دستش باشد کجا برود؟ کجا بایستد؟ چه بگوید؟ کسی, کسی را نمیشناسد آن روزی است که ﴿یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخیهِ ٭ وَ أُمِّهِ وَ أَبیهِ﴾[14] اگر آن روز هر کسی از دیگری فرار میکند و هیچ کس, کسی را نمیشناسد؛ چون ﴿فَلا أَنْسابَ بَیْنَهُمْ﴾[15] همه از خاک برخاستند مگر ذوات قدسی اهل بیت(علیهم السلام) که به هم مرتبطاند، انسان آن روز باید راهنما را همراه خودش داشته باشد. اگر کسی ـ خدای ناکرده ـ درس و بحثش الهی نبود چیزی به همراه او نیست، اینها کودکانی هستند که برای همین عالماند خسته میشوند همینجا میمانند، اینها «ابنالسبیل» هستند کارِ غیر خدا در راه ماندنی است، چون ﴿ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ﴾[16] آنکه با آدم میآید و به همراه انسان هست و راهنمای انسان است آن دعوت «الی الله» است و عمل صالح است و قول مستمر ﴿إِنَّنی مِنَ الْمُسْلِمینَ﴾ است.
وجود مبارک امام مجتبی(سلام الله علیه) در اواخر دوران زندگی خود که دیگر حالا احتضار نزدیک بود وجود مبارک حسینبنعلی(سلام الله علیهما) گفت: من باید تا آن لحظه آخر در کنار برادرم باشم ببینم وضع او چیست. وقتی آمد خدمت امام مجتبی عرض کرد من میخواهم تا آخرین لحظه باشم، وجود مبارک امام مجتبی به امام حسین(سلام الله علیهما) فرمود: برادرم! پیغمبر به ما فرمود: عقل تا لحظه احتضار با ما هست، هرگز از ما جدا نمیشود، خاصیّت ما این است ما تا آن لحظهای که عزرائیل(سلام الله علیه) را ببینیم به هوش هستیم. خیلیها در اواخر عمر حواس آنها جمع نیست نمیشناسند، حرفهای منظّم علمی ندارند در عالم خودش است، فرمود: ماآنطور نیستیم ما تا لحظه مرگ عاقلانه و عالمانه سخن میگوییم. به امام حسین فرمود برادر! من این را از پیغمبر شنیدم که ما اینچنین هستیم. بعد وجود مبارک امام مجتبی و وجود مبارک حسینبنعلی دست را در دست هم گذاشتند، دیگر معلوم بود لحظات آخر عمر پربرکت اوست. وقتی حالت احتضار رسید، وجود مبارک امام مجتبی مختصری این دست را فشار داد، فرمود: عزرائیل(سلام الله علیه) آمد و به من بشارت داد گفت: «أَبْشِرْ یَا حَسَن بِالْجَنَّة». اینها مخصوص آنها نیست، مقامات آنها به مراتب بیش از این است؛ اینها را گفتند که شاگردان آنها که علما ورثه انبیا هستند این راهها را طی کنند. ما میتوانیم طرزی زندگی کنیم که تا آخرین لحظه عقلِ ما با ما باشد تا آخرین لحظه علمِ ما با ما باشد، اینطور میتوانیم زندگی کنیم و این راه هست. اگر بازی نکنیم و کسی را بازی ندهیم بیراهه نرویم، راه کسی را هم نبندیم این راه هست، فرمود میماند: ﴿أَدْعُوا إِلَی اللَّهِ عَلی بَصیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنی﴾. اگر در سوره «احزاب» فرمود: ﴿کانَ لَکُمْ فی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾،[17] در این بخش از آیات هم وجود مبارک حضرت فرمود: پیروان من هم اینچنین هستند نه تنها مشکل خودشان را حلّ میکنند مشکل جامعه را هم حلّ میکنند، جامعه را هم به الله دعوت میکنند: ﴿أَدْعُوا إِلَی اللَّهِ عَلی بَصیرَةٍ﴾ این میشود انسجام قرآنی, این میشود ترتیب و تنزیل قرآنی.
وجود مبارک پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة والثناء) یک وقت جبرئیل(سلام الله علیه) که به حضورشان شرفیاب شد، حضرت فرمود چرا بیشتر نمیآیی؟ آیه نازل شد: ﴿وَ ما نَتَنَزَّلُ إِلاَّ بِأَمْرِ رَبِّکَ﴾؛[18] ما هر وقت بخواهیم بیاییم باید به دستور پروردگارمان بیاییم، در اختیار خودمان نیستیم که اینجا شرفیاب شویم.[19] او مشتاق بود که فرشتگان الهی را بیشتر ببیند, از طرفی هم مشتاق بود که دیگران را هدایت کند و از طرفی هم مشتاق بود شاگردانی را بپروراند که راهیِ راه او باشند، فرمود: «أحسن الأقوال» را شما بگویید؛ این «أحسن الأقوال» طوری است که شما را به «أحسن الحال» منتهی میکند و به آنجاها میرساند و در کمال عقل و علم زندگی میکنید, در کمال عقل و علم هم رحلت میکنید، این راه رفتنی است.
بنابراین گاهی قرآن کریم اجمالی دارد بعدش تفصیل مثل جریان ﴿إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظیمٍ﴾ که در اوایل سُور مکّی نازل شد بعد به وسیله آیات این را شرح داد, گاهی اوصاف متّقیان و امثال آنها را ذکر میکند، بعد میفرماید: «فلهم کذا و کذا» این نتیجهگیری است که اجمال بعد از تفصیل است. گاهی هم ترتیب برنامهریزی علمی را طوری ارائه میکند که انسجام آن با خودش هست شرح و متن آن مشخص است که اول یک متن است بعد به وسیله آیات دیگر شرح میدهد. اگر مستمع را بشارت میدهند متکلّم را هم بشارت میدهند, اگر: ﴿فَبَشِّرْ عِبادِ ٭ الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾, «بشّر عباد الذین یقولون الحق, یکتبون الحق, یدعون الی الحق»، این بشارت تنها برای مستمع که نیست برای متکلّم هم هست. گفتند سؤال کنید, سؤالات علمی مطرح کنید، چون در طرح سؤالات علمی چند نفر بهره میبرند، آن سائل بهره میبرد, آن متکلّم بهره میبرد, آن مستمع ولو سؤال نکرده بهره میبرد, معنای آن این نیست که فقط مستمع ثواب میبرد و متکلّم بیبهره است آن سؤالکننده ثواب میبرد, آن جواب دهنده بهره میبرد, آن شنونده هم بهره میبرد. ﴿فَبَشِّرْ عِبادِ ٭ الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾، «بشّر عباد الذین یقولون الحق, بشر عباد الذین یستمعون الحق»، گرچه تبشیر مستقیماً برای آن مستمع است؛ ولی تلازم این عمل, بشارتی را برای متکلّم و برای دیگران هم به همراه دارد؛ قهراً بشارتهای دینی در محدوده کارهای فرهنگی است، آن وقت جامعه فرهنگی یک جامعه متمدّن و بالارونده و برجسته و فرهیخته است. اینکه شما میبینید مسجدهای ما خالی است و مراکز شکایت فراوان هست، برای اینکه ما در بسیاری از امور و در امور خیلی نازل, قدرت تحمّل نداریم و تمام دشمنیهای ما از همان درون ما برمیخیزد. وجود مبارک پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة والثناء) فرمود شما اگر دشمن درون را حلّ کردید دشمن بیرون حلّ آن بسیار آسان است: «أَعْدَی عَدُوِّکَ نَفْسُکَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیْک».[20] شما غالب این پروندههای چند میلیونی را که نگاه میکنید میبینید غالب مشکلاتش همین مشکلات درون و غرور است یا انسان خیانت میکند یا بدبینی میکند یا تکبّر میورزد یا میگوید به من اهانت شده است از این غرور و خودخواهیها! هیچ کسی بدتر از این نفس امّارهٴ ما نیست و این نفس قبل از اینکه امّارهٴ بالسوء بشود «مسوّله» است، ما میتوانیم آن را طرزی هنرمند بار بیاوریم که این خوبیها را به ما نشان بدهد نه بدیها را, طرزی آن را تربیت کنیم که به جای امّاره بالسوء بشود امّاره بالحُسن. خیلیها کارهای خیر را به آسانی انجام میدهند، چون فرمانروایی در درون آنهاست، چطور بعضیها کارهای بد را به آسانی انجام میدهند؟ به آسانی دروغ میگویند, به آسانی غیبت میکنند, به آسانی خلاف میکنند، چون یک امیر دارند امّاره بالسوء: ﴿ما أُبَرِّئُ نَفْسی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ﴾.[21] حالا اگر کسی فرمانروای حُسن داشته باشد زیبایی را دستور بدهد به آسانی کار خیر انجام میدهد به آسانی حرف خوب میزند به آسانی حرفهای دیگران را تحمّل میکند, خود دیگران را تحمل میکند, اینچنین نیست که ما فقط نفس امّاره بالسوء داشته باشیم، خیر! امّاره بالحسن هم داریم, اینچنین نیست که ﴿سَوَّلَتْ لی نَفْسی﴾[22] فقط تسویل کارهای شرّ داشته باشیم نه, کارهای خیر را هم به ما هنرمندانه نشان میدهند. کار نفس مسوّله این است که روانکاو خوبی است, روانشناس خوبی است در درون ماست همه قوا را میداند، یک؛ اشتها و علاقه و گرایش ما را میداند و میشناسد، دو؛ آنچه مورد علاقه ماست اینها را از راه حرام جمعبندی میکند، سه؛ اینها را زیبا نشان میدهد، چهار؛ یک زرورق روی اینها میکشد به ما نشان میدهد، پنج؛ ما را به دام میکشد، شش؛ کار تسویل این است، آن حرامها را, آن زشتیها را, آن سمومات را جمع میکند یک زرورق خیر رویش میگذارد که این خدمت است, این فرهنگ است این عمل صالح است. این زرورق را روی آن سموم میکشد به صورت یک تابلوی زرّین در میآورد، این کار تسویل است؛ قبل از اینکه بشود امّاره بالسّوء, کار تسویل دارد گاهی برادر را به چاه انداختن از راه تسویل نفس صورت میپذیرد که وجود مبارک یعقوب(سلام الله علیه) به فرزندانش گفت: ﴿سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَمیلٌ﴾[23] گاهی گوسالهپرستی را ترویج شرک علیه توحید را این نفس مسوّله به عهده دارد که سامری گفت: ﴿سَوَّلَتْ لی نَفْسی﴾ این یک کار عجیبی است؛ اینکه گفتند محاسبه کنید ببینید در درونتان چه غوغایی است چه کسی دارد فعالیت میکند چه کسی این سمومات را جمع میکند, چه کسی زرورق روی سمومات میکشد, چه کسی دارد تابلوسازی میکند, چه کسی دارد به شما نشان میدهد این را مواظب باشید، کار تسویل این است وقتی ما را به دام کشید؛ آن وقت همین مسوّل میشود امیر، ﴿لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ﴾.
یک بیان نورانی از حضرت امیر(سلام الله علیه) است در جریان شهادت دادنِ اینکه این خانه یک حدّش مرگ است، یک حدّش مثلاً مرض است، آن قصه معروفی که در نهجالبلاغه هست. فرمود: خرید این خانه, سند این خانه را من تنظیم کردم و حدود ارضی آن را هم تنظیم کردم، شاهد آن هم این است که «شَهِدَ عَلَی ذَلِکَ الْعَقْلُ إِذَا خَرَجَ مِنْ أَسْرِ الْهَوَی»؛ اگر عقل از اسارت هوس بیرون بیاید زیر این سند را امضا میکند: «إِذَا خَرَجَ مِنْ أَسْرِ الْهَوَی».[24] در همین جبهه جهاد درونی همین است که فرمود: «کَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِیرٍ تَحْتَ هَوَی أَمِیرٍ»،[25] گرایشها و هواها و هوسها گاهی عقل را به بند میکشد به جای اینکه عقل آن را عقال کند خودش به بند میافتد، تمام مراقبتها و تلاش و کوشش این است که ما این نیرو را آزاد بگذاریم. کم کمالی نیست که انسان پشت سر پیغمبر برود و «احسن الاقوال» داشته باشد و حضرت هم دعوت کرد، فرمود شاگردان من اینچنین هستند: ﴿وَ مَنِ اتَّبَعَنی﴾ که مخصوص اهل بیت(علیهم السلام) نیست، علمای حوزه و دانشمندان دانشگاه مشمول همین وعده الهیاند، پس انسان میتواند کاری انجام بدهد که پشت سر پیغمبر برود و جامعه را به عقل دعوت کند.
کافی مرحوم کلینی هشت جلد است، مقدمهای مرحوم کلینی دارد که در حدود دو سه صفحه است که این مقدمه را مرحوم میرداماد جداگانه شرح کرده است خود کافی را بزرگان فراوانی شرح کردند؛ اما این مقدمه را مرحوم میرداماد در آن «الرواشح السماویة» جداگانه شرح کرد؛[26] آخرین خطّی که مرحوم کلینی در این مقدمه دارد این است که «إذْ کَانَ الْعَقْلُ هُوَ الْقُطْبُ الَّذِی عَلَیْهِ الْمَدَارُ وَ بِهِ یَحْتَجُّ وَ بِهِ یُثَابُ وَ بِهِ یُعَاقَبُ»؛[27] قطب فرهنگی یک ملت عقل آن ملت است نه علم آن ملت, علم گوشهای از فرهنگ را تأمین میکند عقل آن است که جهل علمی را عقال میکند، جهالت عملی را عقال میکند و جلوی هر تجاوزی را میگیرد میشود: «مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجِنَان».[28] فرمایش مرحوم کلینی این است که عقل, قطب فرهنگی یک ملت است و انسان میتواند با داشتن این قطب پشت سر پیغمبر حرکت کند، در دنیا و آخرت راحت باشد این راه برای همه مخصوصاً وارثان علوم نبوی هست حوزویان و دانشگاهیان و علاقهمندان به قرآن و عترت و کسانی که در نهادهای علمی و عملی نظام اسلامی کار میکنند ـ انشاءالله ـ مشمول این دعای خیر نبوی خواهند بود.
من مجدداً مقدم همه شما را گرامی میدارم و از ذات اقدس الهی مسئلت میکنیم که امر فرج ولیّاش را تسریع بفرماید! نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, دولت و ملت و مملکت ما را در سایه امام زمان حفظ بفرماید! روح مطهر امام راحل و شهدا را با اولیای الهی محشور بفرماید! خطر تکفیری و سلفی و داعشی را به استکبار و صهیونیسم برگرداند! مشکلات دولت و ملت و مملکت مخصوصاً در بخش اقتصاد مقاومتی و ازدواج جوانها همه را در سایه ولیّاش حلّ بفرماید! این نظام را تا ظهور صاحب اصلیاش از هر خطری محافظت بفرماید! جوانان ما و فرزندان ما را تا روز قیامت از بهترین شیعیان اهل بیت عصمت و طهارت قرار بدهد!
«غفر الله لنا و لکم و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
[1] . ر. ک: الکافی(ط ـ الاسلامیة)، ج1، ص44 و 45.
[2] . عدة الداعی و نجاح الساحی، ص28.
[3] . سوره قیامت، آیات22 و 23.
[4] . سوره آل عمران، آیه106.
[5] . الکافی(ط ـ الاسلامیة)، ج1، ص403.
[6] . سوره قلم، آیه4.
[7] . سوره اعراف، آیه128؛ سوره هود، آیه49.
[8] . سوره زمر، آیات 17 و 18.
[9] . سوره فصلت، آیه33.
[10] . سوره یوسف، آیه108.
[11] . سوره یوسف، آیه108.
[12] . الکافی (ط ـ الإسلامیة)، ج1، ص34.
[13] . سوره واقعة، آیات49 و50.
[14] . سوره عبس، آیات34 و 35.
[15] . سوره مؤمنون، آیه101.
[16] . سوره نحل، آیه96.
[17] . سوره احزاب، آیه21.
[18] . سوره مریم، آیه64.
[19] . تفسیر الصافی، ج3، ص288؛ «عن النبی صلّی اللَّه علیه و آله انه قال لجبرئیل ما منعک ان تزورنا فنزلت ﴿لَهُ ما بَیْنَ أَیْدِینا وَ ما خَلْفَنا وَ ما بَیْنَ ذلِکَ﴾ و هو ما نحن فیه من الأماکن و الاحانین لا ننتقل من مکان الی مکان و لا ننزّل فی زمان دون زمان الّا بأمره و مشیّته ﴿وَ ما کانَ رَبُّکَ نَسِیًّا﴾ تارکاً لک».
[20] . عدة الداعی و نجاح الساحی، ص28.
[21] . سوره یوسف، آیه53.
[22] . سوره طه، آیه96.
[23] . سوره یوسف، آیات18 و 83.
[24] . نهج البلاغة(للصبحی صالح), نامه سوم.
[25] . نهج البلاغة(للصبحی صالح), حکمت211.
[26] . الرواشح السماویة فی شرح الأحادیث الإمامیة(میر داماد)، ص39.
[27] . الکافی(ط ـ الاسلامیة)، ج1، ص9.
[28] . الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج1، ص11.
اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجّیمِ
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
«الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی جمیع الأنبیاء و المرسلین سیما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بیته الأطیبین الأنجبین، سیما بقیّة الله فی العالمین، بهم نتولّی و من أعدائهم نتبرّء إلی الله».
مقدم شما بزرگواران و عزیزان حوزوی و دانشگاهی و سپاهی و برادران و خواهران ایمانی را گرامی میداریم از خدای سبحان مسئلت میکنیم که توفیق ادراک معارف صحیح و عمل صالح را هم به همه علاقهمندان قرآن و عترت مخصوصاً به شما بزرگواران مرحمت کند!
در تعبیرات دینی به ما فرمودند: «مَنْ جَلَسَ مَجْلِسَاً وَ لَمْ یَزْدَد فِیهِ مِنَ الْعِلْمِ شَیْئَاً لَمْ یَزْدَدْ فِیهِ مِنَ اللهِ إِلاّ بُعْدَا»؛[1] نه تنها در هر زمانی ما موظفیم عالِم شویم و به هیچ وجه دوران فراغت از تحصیل برای انسان مطرح نیست بلکه در هر مکانی ما موظفیم عالمانه به سر ببریم یا عالمانه سخن بگوییم یا سخن عالمانه را بشنویم یا عالمانه گفتگو کنیم : «مَنْ جَلَسَ مَجْلِسَاً وَ لَمْ یَزْدَد فِیهِ مِنَ الْعِلْمِ شَیْئَاً لَمْ یَزْدَدْ فِیهِ مِنَ اللهِ إِلاّ بُعْدَا»؛ آنگاه به ما فرمودند وقتی در جایی شرکت کردید مطالبی از قرآن و عترت ائمه اطهار(سلام الله علیهم) شنیدید آن را به دیگران منتقل کنید تا فضای جامعه فضای فرهنگی شود: «رَحِمَ اللَّهُ [نَضَرَ اللَّهُ] مَنْ سَمِعَ مَقَالَتِی وَ بَلَّغَهَا مَنْ لَمْ یَبْلَغَهَا»؛[2] این را تنها وجود مبارک حضرت در مسجد خیفه منا نفرمود، آنجا البته همه حاضر نبودند فقط زائران بیت خدا و حاجیان و مؤتمران و اینها حضور داشتند که فرمود: «رَحِمَ اللَّهُ [نَضَرَ اللَّهُ] مَنْ سَمِعَ مَقَالَتِی وَ بَلَّغَهَا مَنْ لَمْ یَبْلَغَهَا»؛ فرمود خدا رحمت کند کسی که این سخنرانی را میشنود و به دیگران منتقل میکند یا خدا چهره کسانی را در قیامت بشّاش کند که حاملان علم و ناقلان علماند، یا «رحم الله» یا «نضّر الله»؛ این «نضّر» ناظر به همان چیزی است که در سوره مبارکه «قیامت» آمده است ﴿وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ ٭ إِلی رَبِّها ناظِرَةٌ﴾؛[3] عدهای اهل نظارت و طراوتاند چهرههای اینها در قیامت بشّاش و نورانی است، گذشته از اینکه سفید است: ﴿یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ﴾[4] بلکه شفاف و نورانی است: ﴿وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ ٭ إِلی رَبِّها ناظِرَةٌ﴾ گروهی در قیامت چهرههای آنها نورانی است. این دعا را حضرت در مسجد «خیفه» منا راجع به مستمعانی که خوب یاد میگیرند و بعد به دیگران منتقل میکنند فرمود: «رَحِمَ اللَّهُ [نَضَرَ اللَّهُ] مَنْ سَمِعَ مَقَالَتِی وَ بَلَّغَهَا مَنْ لَمْ یَبْلَغَهَا».
در روایت دیگری از وجود مبارک پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة والثناء) رسیده است: «نَضَّرَ اللَّهُ عَبْداً سَمِعَ مَقَالَتِی فَوَعَاهَا وَ حَفِظَهَا وَ بَلَّغَهَا مَنْ لَمْ یَسْمَعْهَا».[5] بنابراین ما دو وظیفه داریم: یکی اینکه در مجلس عالمانه شرکت کنیم, یکی اینکه محصولات علمی که شنیدیم به دیگران منتقل کنیم، در درس و بحث اینطور است, در همایشها و جشنوارهها اینطور است, در کنگرهها و سخنرانیها اینطور است، در همه موارد ما باید اینچنین باشیم. آنگاه وجود مبارک رسول خدا صغرا و کبرا و همه را تبیین کرد.
دأب قرآن کریم این است که یا متنی را اوّل ذکر میکند، بعد به وسیله آیات و سُور آن را شرح میدهد یا شروح فراوانی را اوّل ذکر میکند بعد متنی را به عنوان نتیجه بحثهای مبسوط ذکر میکند. گاهی هم ممکن است آن مدّعا را با دلیل یکجا ذکر کند; ولی این در قرآن کریم هست که گاهی متنی را اوّل ذکر میکند، بعد با براهین و شواهد آن متن را تشریح میکند که آن اجمال قبل از تفصیل است, گاهی یک سلسله مسائلی را مبسوطاً طرح میکند و نتیجه را به عنوان اجمال بعد از تفصیل ذکر میکند. هفتههای قبل به مناسبت اینکه با میلاد وجود مبارک پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة والثناء) ارتباط داشتیم این ﴿وَ إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظیمٍ﴾[6] مطرح شد، اینها جزء عتایق سُور مکّی است؛ یعنی در اوایل سُور مکّیه این وصف وجود مبارک حضرت به عنوان ﴿وَ إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظیمٍ﴾ نازل شد بعد به وسیله سُور و آیات فراوان, علم, تقوا, مدیریت و گذشت آن حضرت را شرح داد که میشود تفصیل بعد از اجمال. این ﴿وَ إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظیمٍ﴾ متن است و سُور و آیاتی که در تبیین سیره و سنّت آن حضرت است به منزله شرح است آن میشود اجمال قبل از تفصیل, این میشود تفصیل بعد از اجمال, گاهی هم یک سلسله مطالب مبسوطی را ذکر میکند بعد نتیجهگیری میکند ﴿فبشِّر﴾ کذا؛ به فلان گروه بشارت بدهید یا فلان گروه را انذ ار کنید یا ﴿الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ﴾،[7] این ﴿الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ﴾ نتیجه جمعبندی قصص و داستانهای فراوانی است که قرآن کریم ذکر میکند.
در همین زمینه گاهی میفرماید: ﴿فَبَشِّرْ عِبادِ ٭ الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾[8] این یک متن است. فرمود به آن گروهی بشارت بدهید که در صدد بررسی مکتبها و مبانی فکریاند، یک و قدرت تشخیص پیدا میکنند که کدام حق است و کدام باطل، دو؛ در بین تشخیص حقها کدام حق است کدام أحق، سه؛ این را کاملاً میپذیرند ﴿فَبَشِّرْ عِبادِ ٭ الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾ «احسن اقوال» را, «أحقّ الاقوال» را، «أصدق الأقوال» را این یک متن است. اما حالا «أحسن الأقوال» چیست؟ این بخش دوم, «أحسن الأقوال» را چه کسی آورد؟ بخش سوم, اینها را یکی پس از دیگری قرآن کریم تبیین کرد. پس متن را به صورت: ﴿فَبَشِّرْ عِبادِ ٭ الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾ قرار داد، بعد فرمود: ﴿وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا إِلَی اللَّهِ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ قالَ إِنَّنی مِنَ الْمُسْلِمینَ﴾؛[9] فرمود: اینکه من میگویم «أحسن الاقوال»، «قول» تنها به معنای سخن نیست, به معنای مجموعه سیره و سنّت است, به معنای مجموعه عقیده و خُلق و رفتار و گفتار و منش و کرنش و گویش است؛ منظور این نیست که چه کسی خوب حرف میزند یا حرفِ خوب میزند, کسی که خوب حرف میزند یا حرف خوب میزند قدم اوّل است، عمل خوب انجام میدهد و خوب عمل میکند و مانند آن اینها مراحل بعدی است. ﴿وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا إِلَی اللَّهِ﴾ نه به خود دعوت کند. اگر یک گوینده یا نویسندهای سخن او و کتاب و کتابت او مورد اقبال و استقبال مردم قرار گرفت، او خوشحال شد که مردم حرف او را گوش دادند, حرف او و کتاب او پذیرفته شد این معلوم میشود جزء «أحسن الاقوال» نیست، چون «أحسن الاقوال» این نیست که انسان «دعا الی الحق»؛ بلکه «دعا الی الله»، نه اینکه هم خوشحال بشود که مردم این حرف را پذیرفتند, هم خوشحال شود که کتاب او فروش رفته ﴿وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا إِلَی اللَّهِ﴾. خاصیت توحید این است که نشاط او در این است که مردم به طرف «الله» جذب شدند همین! حالا سخن او بود و کتاب او بود یا نبود این دخیل نیست, پس ﴿وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا إِلَی اللَّهِ وَ عَمِلَ صالِحاً﴾؛ تنها دعوت او برای مردم نبود خودش هم پشتوانه این دعوت را عمل صالح قرار داد: ﴿وَ عَمِلَ صالِحاً﴾, ﴿وَ قالَ﴾ این فعل مضارع مفید استمرار است منطقش این باشد که ﴿إِنَّنی مِنَ الْمُسْلِمینَ﴾ دائماً حرف او این باشد که من مسلمانم, من اهل تسلیم هستم. پس اگر فرمود: ﴿فَبَشِّرْ عِبادِ ٭ الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾، «أحسن الأقوال» را از «أحسن القائلین», از «أحسن العاملین», از «أحسن العادلین» باید شنید: ﴿وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا إِلَی اللَّهِ﴾، یک؛ ﴿وَ عَمِلَ صالِحاً﴾، دو و حرف و منطقش این باشد: ﴿وَ قالَ إِنَّنی مِنَ الْمُسْلِمینَ﴾ به صورت جمله اسمیه با تأکید «انّ»، من مسلمانم؛ یعنی من منقاد و من مطیع هستم, حرف این میشود «أحسن الاقوال». بخش سوم این است که حالا این کیست؟ آنکه ﴿دَعا إِلَی اللَّهِ﴾ است ﴿وَ عَمِلَ صالِحاً﴾ است, ﴿وَ قالَ إِنَّنی مِنَ الْمُسْلِمینَ﴾ است. این چه کسی است؟ وجود مبارک پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة والثناء) مأمور شد که بگوید من او هستم بگو: ﴿أَدْعُوا إِلَی اللَّهِ عَلی بَصیرَةٍ﴾؛[10] من مردم را به الله ﴿عَلی بَصیرَةٍ﴾ دعوت میکنم خودم بصیرم, دعوتم بصیر است, راه من بصیر است و مردم را هم به بصیرانه بودن دعوت میکنم. بنابراین من حرفم «أحسن الاقوال» است؛ روش را هم که به من نشان دادید. تا اینجا مربوط به وحی و نبوّت آن ذوات قدسی(علیهم الصلاة و علیهم السلام) است.
اما آنچه به ما برمیگردد این است که فرمود: ﴿أَدْعُوا إِلَی اللَّهِ عَلی بَصیرَةٍ﴾ این بخش چهارم از سلسله مباحث قرآنی به ما مرتبط است: ﴿أَدْعُوا إِلَی اللَّهِ عَلی بَصیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنی﴾؛[11] امّتان من که علما وارثان انبیا هستند،[12] اینها هم «أحسن الاقوال» دارند مردم را به «الله» دعوت میکنند نه به خودشان و عمل صالح دارند و منطق مستمرّ و مستقیم اینها این است که ﴿إِنَّنی مِنَ الْمُسْلِمینَ﴾. بنابراین وجود مبارک پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة والثناء) اگر فرمود من امام شما و اَمام و پیشوا و رهبر شما هستم، فرمود: برنامه من, دعوت «الی الله» است ﴿عَلی بَصیرَةٍ﴾ و شما هم باید مردم را به الله دعوت کنید ﴿عَلی بَصیرَةٍ﴾ و این با شما میماند، وگرنه هنگام مرگ همه اینها از انسان گرفته میشود، خیلی سخت است انسان تنها وارد آن عالَم بشود، آنجا هیچ کس به داد انسان نمیرسد یک صحنه وسیعی است که ﴿إِنَّ الْأَوَّلینَ وَ الْآخِرینَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلی میقاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾[13] انسان باید یک آدرس دستش باشد کجا برود؟ کجا بایستد؟ چه بگوید؟ کسی, کسی را نمیشناسد آن روزی است که ﴿یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخیهِ ٭ وَ أُمِّهِ وَ أَبیهِ﴾[14] اگر آن روز هر کسی از دیگری فرار میکند و هیچ کس, کسی را نمیشناسد؛ چون ﴿فَلا أَنْسابَ بَیْنَهُمْ﴾[15] همه از خاک برخاستند مگر ذوات قدسی اهل بیت(علیهم السلام) که به هم مرتبطاند، انسان آن روز باید راهنما را همراه خودش داشته باشد. اگر کسی ـ خدای ناکرده ـ درس و بحثش الهی نبود چیزی به همراه او نیست، اینها کودکانی هستند که برای همین عالماند خسته میشوند همینجا میمانند، اینها «ابنالسبیل» هستند کارِ غیر خدا در راه ماندنی است، چون ﴿ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ﴾[16] آنکه با آدم میآید و به همراه انسان هست و راهنمای انسان است آن دعوت «الی الله» است و عمل صالح است و قول مستمر ﴿إِنَّنی مِنَ الْمُسْلِمینَ﴾ است.
وجود مبارک امام مجتبی(سلام الله علیه) در اواخر دوران زندگی خود که دیگر حالا احتضار نزدیک بود وجود مبارک حسینبنعلی(سلام الله علیهما) گفت: من باید تا آن لحظه آخر در کنار برادرم باشم ببینم وضع او چیست. وقتی آمد خدمت امام مجتبی عرض کرد من میخواهم تا آخرین لحظه باشم، وجود مبارک امام مجتبی به امام حسین(سلام الله علیهما) فرمود: برادرم! پیغمبر به ما فرمود: عقل تا لحظه احتضار با ما هست، هرگز از ما جدا نمیشود، خاصیّت ما این است ما تا آن لحظهای که عزرائیل(سلام الله علیه) را ببینیم به هوش هستیم. خیلیها در اواخر عمر حواس آنها جمع نیست نمیشناسند، حرفهای منظّم علمی ندارند در عالم خودش است، فرمود: ماآنطور نیستیم ما تا لحظه مرگ عاقلانه و عالمانه سخن میگوییم. به امام حسین فرمود برادر! من این را از پیغمبر شنیدم که ما اینچنین هستیم. بعد وجود مبارک امام مجتبی و وجود مبارک حسینبنعلی دست را در دست هم گذاشتند، دیگر معلوم بود لحظات آخر عمر پربرکت اوست. وقتی حالت احتضار رسید، وجود مبارک امام مجتبی مختصری این دست را فشار داد، فرمود: عزرائیل(سلام الله علیه) آمد و به من بشارت داد گفت: «أَبْشِرْ یَا حَسَن بِالْجَنَّة». اینها مخصوص آنها نیست، مقامات آنها به مراتب بیش از این است؛ اینها را گفتند که شاگردان آنها که علما ورثه انبیا هستند این راهها را طی کنند. ما میتوانیم طرزی زندگی کنیم که تا آخرین لحظه عقلِ ما با ما باشد تا آخرین لحظه علمِ ما با ما باشد، اینطور میتوانیم زندگی کنیم و این راه هست. اگر بازی نکنیم و کسی را بازی ندهیم بیراهه نرویم، راه کسی را هم نبندیم این راه هست، فرمود میماند: ﴿أَدْعُوا إِلَی اللَّهِ عَلی بَصیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنی﴾. اگر در سوره «احزاب» فرمود: ﴿کانَ لَکُمْ فی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾،[17] در این بخش از آیات هم وجود مبارک حضرت فرمود: پیروان من هم اینچنین هستند نه تنها مشکل خودشان را حلّ میکنند مشکل جامعه را هم حلّ میکنند، جامعه را هم به الله دعوت میکنند: ﴿أَدْعُوا إِلَی اللَّهِ عَلی بَصیرَةٍ﴾ این میشود انسجام قرآنی, این میشود ترتیب و تنزیل قرآنی.
وجود مبارک پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة والثناء) یک وقت جبرئیل(سلام الله علیه) که به حضورشان شرفیاب شد، حضرت فرمود چرا بیشتر نمیآیی؟ آیه نازل شد: ﴿وَ ما نَتَنَزَّلُ إِلاَّ بِأَمْرِ رَبِّکَ﴾؛[18] ما هر وقت بخواهیم بیاییم باید به دستور پروردگارمان بیاییم، در اختیار خودمان نیستیم که اینجا شرفیاب شویم.[19] او مشتاق بود که فرشتگان الهی را بیشتر ببیند, از طرفی هم مشتاق بود که دیگران را هدایت کند و از طرفی هم مشتاق بود شاگردانی را بپروراند که راهیِ راه او باشند، فرمود: «أحسن الأقوال» را شما بگویید؛ این «أحسن الأقوال» طوری است که شما را به «أحسن الحال» منتهی میکند و به آنجاها میرساند و در کمال عقل و علم زندگی میکنید, در کمال عقل و علم هم رحلت میکنید، این راه رفتنی است.
بنابراین گاهی قرآن کریم اجمالی دارد بعدش تفصیل مثل جریان ﴿إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظیمٍ﴾ که در اوایل سُور مکّی نازل شد بعد به وسیله آیات این را شرح داد, گاهی اوصاف متّقیان و امثال آنها را ذکر میکند، بعد میفرماید: «فلهم کذا و کذا» این نتیجهگیری است که اجمال بعد از تفصیل است. گاهی هم ترتیب برنامهریزی علمی را طوری ارائه میکند که انسجام آن با خودش هست شرح و متن آن مشخص است که اول یک متن است بعد به وسیله آیات دیگر شرح میدهد. اگر مستمع را بشارت میدهند متکلّم را هم بشارت میدهند, اگر: ﴿فَبَشِّرْ عِبادِ ٭ الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾, «بشّر عباد الذین یقولون الحق, یکتبون الحق, یدعون الی الحق»، این بشارت تنها برای مستمع که نیست برای متکلّم هم هست. گفتند سؤال کنید, سؤالات علمی مطرح کنید، چون در طرح سؤالات علمی چند نفر بهره میبرند، آن سائل بهره میبرد, آن متکلّم بهره میبرد, آن مستمع ولو سؤال نکرده بهره میبرد, معنای آن این نیست که فقط مستمع ثواب میبرد و متکلّم بیبهره است آن سؤالکننده ثواب میبرد, آن جواب دهنده بهره میبرد, آن شنونده هم بهره میبرد. ﴿فَبَشِّرْ عِبادِ ٭ الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾، «بشّر عباد الذین یقولون الحق, بشر عباد الذین یستمعون الحق»، گرچه تبشیر مستقیماً برای آن مستمع است؛ ولی تلازم این عمل, بشارتی را برای متکلّم و برای دیگران هم به همراه دارد؛ قهراً بشارتهای دینی در محدوده کارهای فرهنگی است، آن وقت جامعه فرهنگی یک جامعه متمدّن و بالارونده و برجسته و فرهیخته است. اینکه شما میبینید مسجدهای ما خالی است و مراکز شکایت فراوان هست، برای اینکه ما در بسیاری از امور و در امور خیلی نازل, قدرت تحمّل نداریم و تمام دشمنیهای ما از همان درون ما برمیخیزد. وجود مبارک پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة والثناء) فرمود شما اگر دشمن درون را حلّ کردید دشمن بیرون حلّ آن بسیار آسان است: «أَعْدَی عَدُوِّکَ نَفْسُکَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیْک».[20] شما غالب این پروندههای چند میلیونی را که نگاه میکنید میبینید غالب مشکلاتش همین مشکلات درون و غرور است یا انسان خیانت میکند یا بدبینی میکند یا تکبّر میورزد یا میگوید به من اهانت شده است از این غرور و خودخواهیها! هیچ کسی بدتر از این نفس امّارهٴ ما نیست و این نفس قبل از اینکه امّارهٴ بالسوء بشود «مسوّله» است، ما میتوانیم آن را طرزی هنرمند بار بیاوریم که این خوبیها را به ما نشان بدهد نه بدیها را, طرزی آن را تربیت کنیم که به جای امّاره بالسوء بشود امّاره بالحُسن. خیلیها کارهای خیر را به آسانی انجام میدهند، چون فرمانروایی در درون آنهاست، چطور بعضیها کارهای بد را به آسانی انجام میدهند؟ به آسانی دروغ میگویند, به آسانی غیبت میکنند, به آسانی خلاف میکنند، چون یک امیر دارند امّاره بالسوء: ﴿ما أُبَرِّئُ نَفْسی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ﴾.[21] حالا اگر کسی فرمانروای حُسن داشته باشد زیبایی را دستور بدهد به آسانی کار خیر انجام میدهد به آسانی حرف خوب میزند به آسانی حرفهای دیگران را تحمّل میکند, خود دیگران را تحمل میکند, اینچنین نیست که ما فقط نفس امّاره بالسوء داشته باشیم، خیر! امّاره بالحسن هم داریم, اینچنین نیست که ﴿سَوَّلَتْ لی نَفْسی﴾[22] فقط تسویل کارهای شرّ داشته باشیم نه, کارهای خیر را هم به ما هنرمندانه نشان میدهند. کار نفس مسوّله این است که روانکاو خوبی است, روانشناس خوبی است در درون ماست همه قوا را میداند، یک؛ اشتها و علاقه و گرایش ما را میداند و میشناسد، دو؛ آنچه مورد علاقه ماست اینها را از راه حرام جمعبندی میکند، سه؛ اینها را زیبا نشان میدهد، چهار؛ یک زرورق روی اینها میکشد به ما نشان میدهد، پنج؛ ما را به دام میکشد، شش؛ کار تسویل این است، آن حرامها را, آن زشتیها را, آن سمومات را جمع میکند یک زرورق خیر رویش میگذارد که این خدمت است, این فرهنگ است این عمل صالح است. این زرورق را روی آن سموم میکشد به صورت یک تابلوی زرّین در میآورد، این کار تسویل است؛ قبل از اینکه بشود امّاره بالسّوء, کار تسویل دارد گاهی برادر را به چاه انداختن از راه تسویل نفس صورت میپذیرد که وجود مبارک یعقوب(سلام الله علیه) به فرزندانش گفت: ﴿سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَمیلٌ﴾[23] گاهی گوسالهپرستی را ترویج شرک علیه توحید را این نفس مسوّله به عهده دارد که سامری گفت: ﴿سَوَّلَتْ لی نَفْسی﴾ این یک کار عجیبی است؛ اینکه گفتند محاسبه کنید ببینید در درونتان چه غوغایی است چه کسی دارد فعالیت میکند چه کسی این سمومات را جمع میکند, چه کسی زرورق روی سمومات میکشد, چه کسی دارد تابلوسازی میکند, چه کسی دارد به شما نشان میدهد این را مواظب باشید، کار تسویل این است وقتی ما را به دام کشید؛ آن وقت همین مسوّل میشود امیر، ﴿لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ﴾.
یک بیان نورانی از حضرت امیر(سلام الله علیه) است در جریان شهادت دادنِ اینکه این خانه یک حدّش مرگ است، یک حدّش مثلاً مرض است، آن قصه معروفی که در نهجالبلاغه هست. فرمود: خرید این خانه, سند این خانه را من تنظیم کردم و حدود ارضی آن را هم تنظیم کردم، شاهد آن هم این است که «شَهِدَ عَلَی ذَلِکَ الْعَقْلُ إِذَا خَرَجَ مِنْ أَسْرِ الْهَوَی»؛ اگر عقل از اسارت هوس بیرون بیاید زیر این سند را امضا میکند: «إِذَا خَرَجَ مِنْ أَسْرِ الْهَوَی».[24] در همین جبهه جهاد درونی همین است که فرمود: «کَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِیرٍ تَحْتَ هَوَی أَمِیرٍ»،[25] گرایشها و هواها و هوسها گاهی عقل را به بند میکشد به جای اینکه عقل آن را عقال کند خودش به بند میافتد، تمام مراقبتها و تلاش و کوشش این است که ما این نیرو را آزاد بگذاریم. کم کمالی نیست که انسان پشت سر پیغمبر برود و «احسن الاقوال» داشته باشد و حضرت هم دعوت کرد، فرمود شاگردان من اینچنین هستند: ﴿وَ مَنِ اتَّبَعَنی﴾ که مخصوص اهل بیت(علیهم السلام) نیست، علمای حوزه و دانشمندان دانشگاه مشمول همین وعده الهیاند، پس انسان میتواند کاری انجام بدهد که پشت سر پیغمبر برود و جامعه را به عقل دعوت کند.
کافی مرحوم کلینی هشت جلد است، مقدمهای مرحوم کلینی دارد که در حدود دو سه صفحه است که این مقدمه را مرحوم میرداماد جداگانه شرح کرده است خود کافی را بزرگان فراوانی شرح کردند؛ اما این مقدمه را مرحوم میرداماد در آن «الرواشح السماویة» جداگانه شرح کرد؛[26] آخرین خطّی که مرحوم کلینی در این مقدمه دارد این است که «إذْ کَانَ الْعَقْلُ هُوَ الْقُطْبُ الَّذِی عَلَیْهِ الْمَدَارُ وَ بِهِ یَحْتَجُّ وَ بِهِ یُثَابُ وَ بِهِ یُعَاقَبُ»؛[27] قطب فرهنگی یک ملت عقل آن ملت است نه علم آن ملت, علم گوشهای از فرهنگ را تأمین میکند عقل آن است که جهل علمی را عقال میکند، جهالت عملی را عقال میکند و جلوی هر تجاوزی را میگیرد میشود: «مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجِنَان».[28] فرمایش مرحوم کلینی این است که عقل, قطب فرهنگی یک ملت است و انسان میتواند با داشتن این قطب پشت سر پیغمبر حرکت کند، در دنیا و آخرت راحت باشد این راه برای همه مخصوصاً وارثان علوم نبوی هست حوزویان و دانشگاهیان و علاقهمندان به قرآن و عترت و کسانی که در نهادهای علمی و عملی نظام اسلامی کار میکنند ـ انشاءالله ـ مشمول این دعای خیر نبوی خواهند بود.
من مجدداً مقدم همه شما را گرامی میدارم و از ذات اقدس الهی مسئلت میکنیم که امر فرج ولیّاش را تسریع بفرماید! نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, دولت و ملت و مملکت ما را در سایه امام زمان حفظ بفرماید! روح مطهر امام راحل و شهدا را با اولیای الهی محشور بفرماید! خطر تکفیری و سلفی و داعشی را به استکبار و صهیونیسم برگرداند! مشکلات دولت و ملت و مملکت مخصوصاً در بخش اقتصاد مقاومتی و ازدواج جوانها همه را در سایه ولیّاش حلّ بفرماید! این نظام را تا ظهور صاحب اصلیاش از هر خطری محافظت بفرماید! جوانان ما و فرزندان ما را تا روز قیامت از بهترین شیعیان اهل بیت عصمت و طهارت قرار بدهد!
«غفر الله لنا و لکم و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
[1] . ر. ک: الکافی(ط ـ الاسلامیة)، ج1، ص44 و 45.
[2] . عدة الداعی و نجاح الساحی، ص28.
[3] . سوره قیامت، آیات22 و 23.
[4] . سوره آل عمران، آیه106.
[5] . الکافی(ط ـ الاسلامیة)، ج1، ص403.
[6] . سوره قلم، آیه4.
[7] . سوره اعراف، آیه128؛ سوره هود، آیه49.
[8] . سوره زمر، آیات 17 و 18.
[9] . سوره فصلت، آیه33.
[10] . سوره یوسف، آیه108.
[11] . سوره یوسف، آیه108.
[12] . الکافی (ط ـ الإسلامیة)، ج1، ص34.
[13] . سوره واقعة، آیات49 و50.
[14] . سوره عبس، آیات34 و 35.
[15] . سوره مؤمنون، آیه101.
[16] . سوره نحل، آیه96.
[17] . سوره احزاب، آیه21.
[18] . سوره مریم، آیه64.
[19] . تفسیر الصافی، ج3، ص288؛ «عن النبی صلّی اللَّه علیه و آله انه قال لجبرئیل ما منعک ان تزورنا فنزلت ﴿لَهُ ما بَیْنَ أَیْدِینا وَ ما خَلْفَنا وَ ما بَیْنَ ذلِکَ﴾ و هو ما نحن فیه من الأماکن و الاحانین لا ننتقل من مکان الی مکان و لا ننزّل فی زمان دون زمان الّا بأمره و مشیّته ﴿وَ ما کانَ رَبُّکَ نَسِیًّا﴾ تارکاً لک».
[20] . عدة الداعی و نجاح الساحی، ص28.
[21] . سوره یوسف، آیه53.
[22] . سوره طه، آیه96.
[23] . سوره یوسف، آیات18 و 83.
[24] . نهج البلاغة(للصبحی صالح), نامه سوم.
[25] . نهج البلاغة(للصبحی صالح), حکمت211.
[26] . الرواشح السماویة فی شرح الأحادیث الإمامیة(میر داماد)، ص39.
[27] . الکافی(ط ـ الاسلامیة)، ج1، ص9.
[28] . الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج1، ص11.
- ۹۴/۱۱/۰۴