بسم الله الرحمن الرحیم
بچه ها از جهرم داعی ایم که جهرمیا میگن به دایی ، عادی خلاصه همراه مادر بزرگم اومدن دنبالم تا ببرنم جهرم خلاصه تمام برنامه ها ریخته بهم این دایی ایم هم که همش نقشه داره برامون ولی عاده ی خوبیه ها ولی خوب بهش گیر میدن اونجا نمیدونم چه کنم اونا اگه حالشون امنیتی و خراب بشه فورا منو میبرن تو گروه که باید باشم اونجا وگرنه آرامشش خراب میشه و حملات زیاد میشه و دعوا میشه منم وقتی دستور باشه باید برم دیگه یه مدت پس میریم ایشالا اگه خدا بخواد میرم جهرم چه کنیم دیگه باید امروز فردا آماده بشم برم اینجا هم تازه فضای خونه داشت خوب میشدا ولی اینا از اینجا برن میرن یه جای دیگه خوب فتنه میکنن نامردا حالا آهنگ داره آپلود میشه اینا نمیتونن دوری منو تحمل کنن میفهمی دیگه قوم خویشن و باید با قوم خویش صله رحم کرد و خوب بود و نمیشه کاری کرد از بس بیشعورن ولی دیگه کاری نمیشه کرد و باید باهاشون ساخت اینا هم با ما عادت دارن انگار کل سیستم بعد از اون ریخت بهم و این جدیدا هم به من عادت ندارن من میخواستم قرص دیگه نخورم دیدم مامانم داره گریه میکنه گفتم مامان تو میدونی این قرصه چیه؟؟ خلاصه مجبوری خوردیم دیگه!الان وضع خونه خعلی خوبه ها فقط یه کم زیادی سنگینه یعنی من دیگه نمیتونم داد بزنم دیگه تمیتونم سریع برقصم و بزرگان یا قوی اند یا هم زیاد شدن و شلوغ ولی تازه دارم نرم و آروم میشم و خداروشکر داره حالم بهتر میشه قبلا میتونستم داد بزنم الان انگار تو وجودم نمیزارن داد بزنم و با شاعین مثلا بخونم!جوگیر شدیم انگار پس حالا بعدا میبنمتون تو جهرم اگه جور بشه!
- ۹۴/۱۰/۲۳