بسم الله الرحمن الرحیم
قبل از اینکه درمورد پست قبل اتفاق بیافته اتفاقی افتاد که دوباره بلند بلنذ حرف زدم با خودم و لحن و نو صحبت اگع لو هم بره رفت به من چه دیگع جای سکوت نیست چه خطم رو بگیرن چه خیر البته از آینده خعلی ترس دارم که حالا میگم بله دیدم اتفاق رو میگم که یهو بابام نصف شبی اومد تو اتاق و گفت دیشب هم سیگار کشیدی؟ منم هی جواب سربالا دادم گفتم سرم درد میکنه دوباره پرسید گفتم سیگار که بده لذا بهش گفته بودم که گیر بهم نده ولی بازم بلندتر و رومختر سواللرو پرسبد!!منم گفتم اینجا که نکشیدم بازم ول نکرد و بدتر پرسید ولی دیدم ول کن نیست چون گفته بودم تحریکم نکن عصبانی شدم گفتم فضولی?!!!!!!! از دهنم در رفت!خعلی کنترل کرده بودم بعد بلند گفت دارم میگم سیگار کشیدی میگی مگه فضولی ها?!! آقا منم گفتم ها ها ها ها کشیدم!! یعنی بابام یه ایجور آدمیه ها اسمش مرتضی است هنوز نمیدونم این مامور خداست که اذیتم کنه و تحریک و بیاد رو مخم و... یا شیطانیه?! یعنی همش بهم گیر میده و تا اعصابمو خورد نکنه راحت نمیشه خیالش منم از کودکی روانی ببلر آورده اگرچه اگر روانیم نمیکردا خود به خود جامعه میکردمون روانی! اینجا لااقل پناهی داریم اصلا پیش من که میرسه ها فورا یه عملیات تخریب ذهنی من انجام میده که گوزپیچ مغزی بشم اگه هرکاری کنما یه طوری آخرش اعصابمو خورد میکنه اوروز خسته شدم گفتم تحریکم نکن دوباره مامور الهیه روانم رو چیز کنه اگه اعصابمو خورد کنه ها آروم میشه وقتی کوچیک بودم یه روز میخاستم برم کوچه فوتبال شاید بعد مامانم نمیزاشت تا اینکه ناراحتش کردم بعد دیدم گریه میکنه مصنوعی و میگه الهی بارون بیاد بعد یه کم اومد!!! یعنی میگم مامورن که اذیتم کنن چون اگه من زن بگیرما میدونم دشمنم میشه ها زنم ولی اگه کوچکترین لجبازی درآره کتکش میزنم یادمه کوچیکیام هم منو مامانمو هروز بابام به بهانه ای میزد البته بابام سودای ریاست هم داره چون قبلا رئیس بوده دو جا توی مخابرات یه بار تو مرودشت یه بتر رییس سالن!منم زود عصبانی میشم واقعیتش و وقتی ماجرای اذیت بابام رو برای مامانم مثلا میگم نمیتونم گنهکاریشو ثابت کنم و داستان ناجور و ظالمانه ای نمیشه هرکاری میکنم!!!! منم بابامو نسناختم هنوز واقعیتش و کسی که کارمند باشه بلخره از دبگرانم دستور میگیره که ما نمیدونیم بعد انتطارداشتیم چند سال پیش بیان مصاحبه!
- ۹۴/۱۰/۱۳