مرگ تدریجی
اون موقه ها یادمه گناهکار که بودم همش فکرای شیطانی داشتم یعنی یه طور بختم بسته شده بود و نکبت گرفته بودم که افکار شیطانی و ناامیدی به خدا و اصلا یه فکرایی میکردم که مثلا خدا بخواد گیر بهم بده و مسخره م کنه و مثلا طوری عذابم بده که سرکار باشم الان شانسکی یه فکریمو یادم اومد چون شاید لب تاپ جدید بابام برام خریده بردنم به روزگار قبل اینا خلاصه فکرم خراب بود و نجاتم نمیدادن هیشکه و دعای هیشکس نمیتونست منو از غم دربیاره اینطوری مورد حمله بودما و فضا فضای معنویت و گیر دادن به گناهان بود یعنی یه طوری به اجبار میخواستن من زجر بکشم و توبه ام قبول نمیشد یعنی اصلا شهدا و ملایک بام بد بودنا چون کارایی میکردم که آبروی بزرگان میرفت یعنی مثلا از فیلتر رد میشدم و اینام رسوام میکردن و همش خواب دستشویی میدیدم و کلا وضعم خراب بودا تا اینکه نمی دونم چی شد که دعام کردن و نجاتم دادن یعنی اگه میمردمما اون فکرایی که داشتم اینطور بود که مثلا خدا باهام مسخره و شوخی خواهد کرد و منو جدی نمیگره مثلا عذابم نمیکنه ولی میزارتم سرکار و وقتمو تلف میکنه یا باید خدمات غیر مفید و ضروری و بی فایده در پس از مرگ بدم و خعلی روم فشار بودی یعنی واقعا زنذگیم جهنمی بود و همش به جهنم فکر میکردم به خاطر گناهام و شهوتم که داغونش کردن الانه و هرجا میرفتم مثلا تو فوتبال هر جا عضو میشدم باخت بود هرچی میکاشتم نتیجه نمیداد هرچی درس میخوندم فایده نداشت و نمره ی خوب نمیگرفتم و همش فکر شیطانی داشتم و وبلاگم داشتم که موقعی که عذاب وجدان میگرفتم چرت و پرتای عجیب میزدم و همش جنگ بود و هیچ امیدی نداشتم و غمگین و زشت بودم و نشاط نداشتم و همش گناه روی گناه و شهوتایی که نمیشد کنترل کرد هیچ وقت یادم نمیره ولی الان یه طور دیگه شده وضع انگار اجبارا باید تحریم باشم و افسرده باشما اینطوری بودم ولی الان تو میدان اومدم فیلم گذاشتم و دیدن حالمو و دعام کردن عکس گداشتم و دیدنم وگرنه همه دشمن من بودن یعنی دشمنشون میکردن و یه کاری میکردن و برنامه میساختن که انگار هر بدبختی ای تقصیر منه یعنی یه مسائلی که اصلا به من ربط نداشت ولی حالا یه صحبتی کردم رو ربط میدادن و مخصوصا رقابت هم بود و فکر میکردن من کاره ایم اصلا با من طرف نبودن با مسولینی که اجیر کرده بودم وو نمی شناختم درگیر بودن و منم از فیلتر رد میشدم بعد اینا طفلکا مجرم میشدن که فکر منو منجرف کرده اند مثلا و تقصیر اینا میشد و حالا که رد شدم هم یه اوضاع دیگری داشت که دلیل میتراشیدم و ایراد میگرفتم تو وبلاگ و همه عاجز شده بودن وقتی سیستم دست زنا باشه کاری نمیشه کرد حسادت و خاله زنگ بازی و فتنه ولی خدا میخواست محبت من تو دلشون بود و گزیه اشون میافتاد با نوشته هام و مظلوم میشدم و رحمت نازل میشد و محبت بین زن و مرد آقا وضعی بود ک نمیشد کنترل کرد اصلا اینم یه پست شخصی از قبل البته یادم نمیاد و همه چیز رو پاک کردن یعنی اینا اقدر خرابکار بودن که تشخیص دادن قرصایی بدن که من فراموش کنم چه بر سرم اومده و جزیات رو یادم نمیاد فقط همین که جلوی دوربینای مخفی بشینی عکس زشت باز کنی شهوت رانی کنی وای بر من وای بر عرش خدا
- ۹۴/۰۲/۱۸