بعضی موقه ها اگه کار زشتی کنم به پلیدیم و بدی ام که شما میدونید شاید و من خودم غافلم و نمیفهمم پی میبرم اوضاع وقتی وخیم تر میشه که میبینم خدا از روی همراهی با بزرگان ازم گذشته یعنی وخیم تر وقتی میشه که آدم هایی رو میبینم که ظاهر و حالشون و ریختشون حتی بیشتر از نکاه ظاهریه قضیه که نگاهم ظاهریه میبینم پایین ترن از من بعد از شهوت و گناه متنفر میشم میگم اینا چه کار کردن مگه که از من زشترند در ظاهر شاید بعد قاط میزنم که بزرگانی همرامند و غم رو ازم میگرند و دعام میکنن وگرنه باید همش غم و غصه و تنهایی و سرزنش باشه بعد از عصبانیتم مثلا ولی خدت زود میبخشه و منی که پف کرده بودم رو مجازات نمیکنه و میگم چقدر دعاهای شما برام خوبه و من فقط یه آدم بد گنهکارم که چیزی ندارم خوبی ندارم از خودم و بی شما هیچی نیستم نه واقعا میگم و آدم اگرم جدا از گناه فکر کنه آدم خوبیه چه مرد چه زن عجب داره و گمراهه اصلا و ترقی نمیکنه گ دیروز یه جمله ای دیدم نوشته بود ای خدا چرا من رو انقدر محتاج آفریده ای و من رفتم تو فکر که مثلا حال آدم متفاوت میشه و نظریه اش در زندگی مدام ممکنه با حال روحی عوض شه نسبت به خودش و مسائل
- ۹۳/۱۰/۰۸