مانی چه طور؟
سه پست قبل رو کامل کردیم باز اما حالا که اینارو گفتم باز فضایی بدتر رو نشونتون میدم باشد که پند گیریم همشم به خاطر دخالت بیجا و جاسوسیه تقریبا که خدا میگه لا تجسسوا خلاصه ما فضایی داشتیم که هنوزه هنوزه فیلمی ندیدم ولی جلوی مانیتور و فیلتر رد شدن کارای جالبی نمیکردم که جاسوسی میشد یعنی آقا ما بلخره باید با این کامپیوتر و لب تاپ کار کنیم یا نه خوب بلخره باید سرمون به سمت صفحه توی مانیتور باشه یا نه خوب اینا حس میکردن ما چشم برزخی داریم داریم مشاهده شون میکنیم و زنم بودن بیشتر و بچه ی زن نداشته چیزای بدم نگاه کنه اگه عالم بالا بخواد و فضا بچینه روی نورانیت من و آرامش شما تاثیر مثبت داره یعنی اولا باید با تجسس اینا که زیاد بود و گروهی یا مجلسی در سالنی جایی بودن برای دیدن من و وبلاگم که همزمان مینشستم و کم میشد کاغذ پاکنویس داشته باشم دیگه خودشون خوب میدونن از مجالسشون که هر آدمی رو روانی میکرد منم دیونه ی نوحه بودم وگرنه چارتا آدم نکشم خیلیه و شما ممکنهبه فضای زندگی من با این فیلما آشنا شدی منم مطابق حال الان جوان حرف میزنم و دیگه کار به اوضاع جدید دارم نه جاسوس بازی و مافیا و رمال و جلاد و تهدید و پلیس و روانپزشک که هرکدام قدرتی جداگانه نداشتن تااینکه با هم گذشتیم از این مراحل و فتنه ی هشتاد و هشت پلش بود برای شناخت داخل و دسیسه ها دیگه هم وبلاگ زیاد شد وگرنه سرمایه گذاری زیاد بود روی من و مخ چندین نفر تو دستام منم همش اباالفضلی و خیره به عکس ایشون و سه چهارساعت نوحه در روز گوش و گریه برای امام حسین و گناهامم بخشیده و فکر درس جدید از عالم بالا در وبلاگ تتا ینکه فهمیدم لیاقت ندارم اباالفضلی باشم و خودمو شناختم آبرومم رفت از چشم اینکه درکنارشون باشم افتادم و فهمیدم بهتره محشور نشم و کار هرکسی نیست پرداختم به جزئیات و از فضای غم و نوحه بیرون اومدم خلاصه از توی مانیتور تلوزیون و مخصوصا لبتاپ و کامپیوتر محشور بودیم یه خانواده مردش غیرتی میشد یه جا دیگه مردش حال میکرد که زنش داره میبینه کارای مارو و نرم خو و تو بغل برو شده میگم رحمت زیاد بود منم که حس قلبی داشتم نه دید ظاهری خلاصه محکوم شدیم و یا دیوانه کردن این زنا مارو از این طریق و دیگه وقتی ازاونور میبینن و تو نمیبینی فضا رو حس کن و جن مانند میشه و تاثیر خودشون رو باید بزارن و زنا هم حسوووود خلاصه ملت معطل ما.
- ۹۳/۱۰/۰۶