داشتم میگشتم یه عکس زن رو دیدم نمی دونم چرا حس میکنم درکنار زن میانسال آرامش زیادتر دارم و درگیریم کمتر و وفاداریشون بیشتر و همه چیزشون رو از دست دادن چون زیبایی زن در جوانی همه چیزشه به نوعی ولی شاید ندونه ورامش و زیبایی روحش که در صورتشم ممکنه باشه در سن بالا بیشتره و البته نباید زن میانسال میگفتم میدونم چون اگه زنی بشنوه و پنجاه سالشم باشه در فکر اینه که صدسالگی میاسناله من خودمم قبلا که کمتر ابراز وجود میکردم مخصوصا دوست داشتم سنم رو مقدار کمشو بگم ولی الان که سال نود و سه هست رو منهای سال شصت و هشت میکنم میشه بیست و پنج سال ولی لذت بیشتره پیش یه دختر جوان و آرامش عاشقی و هوس ولی روح آدم چی البته زن گرفتن مقدار زیادیش برای آرامشه و خلاصه کسی هم زن پیر نمیگیره ولی حس میکنم راحترم با زن پیر مثل مادربزرگم ولی خل نیستم که با زن پیر ازدواج کنم حالا چندتا عکس زن میانسال میگردم میازرم ببین چه باحالن و همه چیزشونو از دست دادن و تازه فهمیدن و منم قبلا ثابت کردم که احکام میگه زن بعد از مشکل زنانگی حکم یک مرد و عقل یک مرد داره و ارث و حکم های دیگر برابر میتونه بشه اینو هم ثابت کردم از روایتی از نهج البلاغه و حکمی از رساله شاید بشه پشت سرشم نماز خوند ولی دیگه زن پیر دنبال این چیزا نیست و یه عالم دیگری داره و ضعیف تر و متواضع شده حالا برم بگردم عکسشونم ببینیم آرامش میگرم من و از صورت زن جوان باحالتره برام البته بعضیاشون باحالترن ینی پخته ترن و از چهره زن دیگه معلومه همه چیز یعنی معلومه که از من باکمالتره در همه ی زمینه ها از این کمالشون آرامش میگیرم ولی زن مثل مرد نیست یعنی وقتی پیر شه یه آدم دیگه میشه و دیدگاه و برخوردش و بینشش ممکنه به کلی تغییر کنه البته من که زنی نداشته ام تا حالا از زن های حدود چهل و پنجاه سال حال میکنم حالا که دقت کردم ولی پیرزن های پیر رو درک نمیکنم و حالشون رو نمیدونم هنوز و باهاشون نمیتونم تا کنم و خودشونم حال و حوصله ی هم صحبتی با منو مثلا ندارن و خوششون نمیاد پیرزنا و حالا چند تا عکس هم پیدا کردم دیدم همشون باحال نیستن یعنی ممکنه غافلترم بشن که اینارو نمیگویما و داشتم میگشتم تو جایی بعد شانسکی یه زن خارجی حدود پنجاه سال دیدم که با موبایل از خودش عکس گرفته بود جلوی آینه بعد از هیکل و صورتش خوشم اومد یعنی شاید پختگی ایشون از دید چشم من که طاهر نیست باشه و مسئله ی بغل کردنش در خیال و پختگی مسائل دیگه باشه برای من که جوانم ولی خوشم میاد زن پنجاه ساله که بخواد و دنبال شوهر باشه درحالیکه دیگه مسئله جنسی درکار نیست بلکه پخته شده و مسایل دیگه همچین زنی که شوهر نداشته باشه و دنبال شوهر باشه و آرایش کنه و از خودش عکس بگیره برام جالبه!!!!! البته اینو هم بگم که کسی که وازکتومی شده دیگه بیشتر از این انتظاری نیست و شنیدم هم که نمی دونم 60 درصد نوشته بود یا 80 درصد که طلاق ها به خاطر مسائل جنسی است و من ریسک نمیکنم فعلا زن بگیرم و میدونم همش اختلافه بینمون و من از هجده سالگی دیگه عقیم وازکتومی شدم و چیزی هم نگفتن ولی میبینم که نطفه ندارم و همین نطفه های امشاج و دیگه تو خوابم احتلام رخ نمیده و معلومه دیگه خل که نیستیم حتما مامان بابام اجازشو پنهانی صادر کردن و دیشب داشتم میگشتم یه تبلیغای دیدم در مورد این مسایل دیگه سرچ کردم و مفهوم وازکتومی رو درک البته قبلانم هم حدس میزدم هم سرچ کرده بودم فایده نداشت و دنبال مشاوره هم گشتم ببینم موقته یا دایم ولی احتمال برگشتش سخته مخصوصا اگه از ده سال بگذره ولی نکته ای که داشت نوشته بود مقدار 0/5 چون اسپرم وجود نداره کم میشه از موادش و تاثیری در کاهش میل جنسی نداره اینکار و امری متداول در چین هست و بیشترین عمل ها در آمریکا همین عمل وازکتومی هست که بعد از سی دقیقه میشه رفت و رانندگی کرد که من اینا رو بیهوش بودم و نگفتن بهم و روش های مختلفی هم داره عمل ولی بگم که آقا در کاهش میل جنسی بدونید که تاثیر داره و جای دیگه نوشته بود که نداره تاثیر و اثر روحیه ولی من که اینکاره ام میدونم تاثیر بسزایی داره و قبلانم گفتم نطفه جمع میکنه و انرژیو قدرت ماورایی داره بعدا نری خر بشی مجبور بشی طلاق بگیری بعد عمل مام که سیاسی و ناخواسته اینطوری شدیم در سن هجده سالگی بای ذنب یعنی آقا اون موقع ریخته بودیم بهما و دیگه قابل کنترل نبودیم و وبلاگ مینوشتیم بی پرده با حمایت و گرامت و قدرت و محکم و نه مثل الان الاف و بیحال و مرده !!!عاجز شده بودن و جاسوسی و قدرت شخصی زیاد که اینطوری شد و تقصیر خودمم بود و آبروی بر باد رفته اون روز چت میکردم نوشتم دلم میخواد فیلمی بسازم به نام ((از حمام برگشته)) و دیگه گذشت اونجای مردای زندانی رو بکشند یه عملی که نوشته بود موفقیتش بالاست رو انجام میدن بی صدا دیگه یه آدم دیگه میشی زبونت بسته حالت گرفته پشمرده و فسرده و پیر و ذلیل و پدرت درمیاد خلاصه مبخواستی بری زودتر زن بگیری تو هیچده سالگی ولی صحبت زن گرفتن نیست اینا صحبت نابودی و تغییر ایدولوژیکه صخبت زور و اسارته صحبته بستن زبانی است که با سحر و جادو نشده!!آقا داستان رو اینجور بگم که جن روی نیرو جنسی تحریک میشه و توی کتابی داشتم خوندم که قدرت میگیرن و مام جن زده و خونریزی و فیلتر رد کردن و آشوب و سرزنش و عذاب وجدان وبلاگی که دست خودم نبود و مامانمم که همش بیخودی گریه میکرد برام و همش فضای غم و گریه و محرم بود هرجا میرفتم و منم پرجذبه و مورد توجه خاص منم خودمم توبه و همش روزی چندین ساعت نوحه ی حاج محمود و فایده نداشت دوباره تحریک میشدم و باز وبلاگ با طرحی نو یعنی هی راههارو میبستن من از راه جدید اذیت میکردم تو وبلاگدهی و جن ها هم جمع و مادرمم گریه تا اینکه عقیم شدیم دیگه به فکر خودکشی بودم چون لذت بزرگی رو از بین برده بودن و از طرفی راحت شده بودم از عذاب وجدان و گناه ناخواسته ولی بالاخره مریض شدم و تنها شده بودم وبه هدفشون رسیده بودن تا اینکه دیدم حس کردم فضا بد شده لذا دیدم فضا جنگی است منم میل ندارم اعصابم خورد شد خونه رو به هم زدم و دعوایی کردم اینا هم منتظر چنین فرصتی که دیگه فرستادنم تیمارستان یعنی قبل از که دعوا کنم یه روانپزشکی تازگیا همسایه شده بودیم و میومد حرف میزد که من بیمار و مثل گیاهه زندگیم و خطری ندارم و تحریکم میکردو میگفت بیا تا ببریمت بستری پس لذا قبل ا. تیمارستان عقیمم کرده بودن و محضذاطمینانی چیزی میبرن وگرنه من که قرصام رو اونجا نمیخوردم پرستاره میگفت خوب دیگه نگه ت نمیداریم کسی که قرص نمیخوره یعنی محض یه چیز دیگری رفته بودیم و میخواستن برق به کله م وصل کنن و همه میگفتن چرا اومدی اینجا یعنی دیگهذمعلوممهذکه جدای از فضای آروم و غذای خوب عقیمم میکنن و بار دومم که عمه م اومد خونموم که ببرنم تیمارستان منم تو حمامذبودم بعد مامانم اومد پشت در حمام بهم میگفت آقا پسر بیا بیرون یعنی اصلا منو عوض کرده بودن پیش خانواده در ذهن و واقعیت منمذهزار تا چهره داشتم و همش به فکر عوض کردن و بدل و پنهان سازیم بودن یعنی وقتی بردنم اونجا یکیذشبیه به خودم مرخص شده بود و میگفتنذکپی خودت بوده و بچه ها ی کوچکتر در تیمارستان قاطی کرده بود خودشمدمشکل داشتا خلاصه به هر عاملی این عمل رخ داد اولاش فکر میکردم جادو شدم و همینطور دعای گشایش بخت و بسته شدن در مفاتیح میخوندم و درست میکردم حتی وقتی مواد از رگم بعضی مواقع اتفاقی رد میشد حس میکردم که یه کمی رد شده بعدا بار سوم که رفتم اونتو دیگه کیپش کردن و دیگه منم به کلی ناامید و یه موقع همینطوری کلمه ی عقیم رو دیدم تا شک کردم و معناشو فهمیدم و شکمدیقین شدnو فهمیدم عملی وجود داره که به جز اونروش خشن و کشیدن میشه رگ رو درمردان هم بست فوری و سرپایی با هزینه ی کم و گرفتم چی شده و قبل از تیمارستانم بابام یه روز اعصابش خورد شد گفت که من چهل نفر رو دیوونه کردم!!
- ۹۳/۱۰/۰۶