شعر عاشورا 93
در خون خویش بغلت تو ای سالار کربلا
شاید به واسطه اش دوباره بربگردد زما حیا
این اکبر و آن اصغرت جان حسین من
او زینبی که دو چندان بکرد مصیبتت را سوا
ای قلب چرا سنگ گشته ای در این عزا
آیا نمی شنوی فریاد العطش را ز بچه ها
ای دل تو خود ببین که علمدار بی دست شده
تا شایدم کند سیر عطشه هر چه دیندارها
وقتی ز طفل شش ماهه ات حتی نبود
رحمی کجا کرده بودند کافران هم ازاین کارها
هان ای "درون" کجا دیده ای تو کربلا
کز آن هزار زخم وسرنیزه مخفی نشد انوارها
- ۹۳/۰۸/۱۳