من در اینجا باید یک چیزایی رو عتراف کنم و بالاخره ما راهی رفتیم که توش بودیم و راه نزدیکی نبود بالاخره خعلی پلیس خوشش نمیاد ما شاخ باشیم ولی همش پلیس نیست و روانشناس حالا اعترافمون رو بگیم تا چی باشه و اون اینه که ما راهی رو رفتیم که درش سه بار رفته ام گیر افتادم سه تا بیست روز در بیمارستان روان و شاید بتونم برای هر بار رفتن به اونجا چندین دلیل مختلف بگم و گفته ام هم هربارشم جدا از هم یعنی سه بار با دلیل که نه دلایل مختلف که حالا دلیل اصلیش بازی با قلب امام زمان بوده که ما در بین جمعی خومون رو بالا گرفتیم و پرستیدن یه عده از اونور پلیس نمیخواست حرف حق بشنوه از اونور روانشناس یعنی میگم اسارت خونگی دیگه یه دلیل نداره که مثلا شما براتون بگم اینطوربوده و اخلاقم بد بوده و اون جاسوسه از صدای من قلبش میزده یا معشوق جنی و انسی خبر نداشته و نمیشناخته اینا دلیل میشه ولی وقتی رو سرت بریزند از همه ی سپاه و ارتش و نمیدونم پلیس و دکتر و اینا حالا دیگه اونطوری نیست دیگه محور ادمین نیستم که از همه طرف ها بیان روی سربنده کار کنند اینطور نیست یا مسولیت خطیر گفتن باشه و یا کار لنگ باشه و حرف حق نشه بزنیم و سخت بگیرند و یه عده قدرت طلب باشه که بخواد زور بگه و ما امید کسی باشیم و تنها نور باقی مانده اینطور نیست الان اوضاع بهتر شده و مام کنترل شدیم و از یه طرف دیگه شهوتمون هم قرص داره که دیگه گریه نمیکنیم به اون صورت که بخوایم از گریه برای ائمه چیزای دیگری هم از بالا سو استفاده کنیم و برای شما سوغات بیاریم چون اشک رحمته حالا چه اشک گناه باشه چه چیز دیگه سوغاتی دیگه نداریم که دلا رو بسوزونیم اصلا اوضاع هم عوض شده اگر دوباره گریه شروع کنم و روزی داشته باشم از بالا برای خودم خیلی بد میشه و دکتر قرص های دیگری می نویسه که دیگه باید تو کما باشم کما اینکه قرصی رو میدادن که دیوته میککرد اوایل و امتحانی باشه هر چی باشه فکر خودکشی بودم ولی منو روانشناس اگرچه مسلط شد ولی نشناخت که چه کرده ام و اوضاع معنوی درکاربوده شما به کافر بگو مسلمان شو ایمان نداره دیگه تو قلبش نور و محبت خدا نیست نمیفهمه نفهمه این دیگه توضیح نداره لذا من اعتراف میخواستم بکنم و بگم و این همه مقدمه چینی نداشت ولی حالا و اون اعتراف اینه که من از لحاظ روانی با توجه به این که سه بار تیمارستان بودم و دلایل خودمو دارم براش اول بزار اینطوری بگم که آقا سلامتی و امنیت بالاترین نعمت هاست و اسلام و احادیث میگن خوب سلامت روح مهمتره یعنی من سه بار رفتم تیمارستان ولی در اون شرایطی که باید میرفتم نرفتم یعنی اون سلامتی ای که باید غبطه ش رو میخوردم و رنج میکشیدم از این نعمت روحی وروانی ای که از دست دادم اونطور نبود که ناراحت باشم و پشیمون که چرا روانم خرابه بلکه یه طوری بود که انگار ظرفیتم میخواست زیادبشه در این شرایط سخت باید قرار میگرفتم وگرنه والا مریض روانی نبودم و توطئه چیدن و منو نشتاختن و فرستادن اون تو ولی در شرایط دیگری بودم که آقا توبه مو شکستم و به نامحرم نگاه کردم متعصفانه و از اون طرف حرفای خوب خوب میزدم و مزاحم خوبان بودم و آبروی اسلام رو در اینترنت با امام زمان و خوبان رو بردم و آه این کارم منو گرفت و بالاخره کم کمش اینه که 20 روز بستری شدم که اونم با غذاهای خوب و برق هم به کلم وصل نشد و دیگه قرص میخورم و شهوتم کمه و برای (pxxx) رد شدن دیگه یه گروه متخصص جاسوسی ایرانی و خارجی مشاهده نمیکنن که با هم حال کنیم و جمع باشیم خوب بلخره ما صفحاتمون حتما چه سایت هایی میریم کنترل میشه که این وبلاگ داریم ازز خودمونه یا رفتیم تو سایت خارجی از (pxxx) رد شدیم و از خارج کپی شده از اونطرف گروه بعدی بین زن وشوهر محبت نیست و باید محبت اونارو هم جفت وجور کرد خلاصه رحمت حسینی همه رو شامل میشه که مثلا من اینجا بنویسم توی گوگل مثلا هویج و صد نفر دیگه هم بعدش بنویسند خوب دست من نیست که باید من چه کنم؟ خلاصه کار ندارم به اینا میگم که شرایط روانی که پیش خدا مخصوصا داشتم و شیاطین هم خیلی قدرتشون در کار من بیشتر بود و شهر ما دور از پایتخنه و خلاصه امید یه عده باشی و این و از اون اخلاقتم بد بشه چون جاسوس تو خونه وارده و صدا میشنوه خوب یه آدم هزار چهره و چند قطبی حداقلشه این و خیلی امام زمان ارفاق کرد به من و همش که پیشرفت نیست در کار من اصلا کار من نیست پیشرفت یه مدل و عروسک میخواستن که شد این حرف مال 8 سال نه سال پیش تا دو سه سال پیشه ها نه همش از اون موقعی که ما وبلاگ نوشتیم اینجا نه من 9 ساله وبلاگ میزنم خلاصه همین دیگه اعتراف اینکه ما با گناه در خلوت چیزایی و رحمت هایی رو از دست دادم که روانم به هم ریخت و افسرده شدم و هیچکس نتونست کمک کنه جز گریه بر امام حسین و آرومم کرد و تمام و خلاصه از اینکه گناه کرده بودم و روانم و جدانم به هم خورده بود واقعا احساس پشیمانی و غبطه میخوردم که آقا سلامتی روانی ام در خلوت از بین رفت و عقده ای شدم و تو وبلاگ اعتراض میکردم به همه لذا الان دعامون شامل میشه وضعم قرق کرده و قرص میخروم و دکتر نوشته و باید بخورم خلاصه ولی خوب بودن دیگه در این دوره زمون و اشکال گیری نمونه است یعنی شما برو دکتر روانشناس یه ایراد ازت میگیره و یه قرص برات مینویسه سالمم باشی آخه دلش میسوزه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! حالام نمیگم آدم شدم تو دلم بود بگم.
- ۹۳/۰۵/۰۴