الان ساعت 2:42 دقیقه بود و من نصو شبی داشتم چت می نمودم که یکی تو چت روم یکی از دوستان جمله ای رو نوشت در مورد پیامبران و من نکته ای به ذهنم خورد همین که ذهنم به طرف پیامبران رفت خدا نکته ای رو رسانید..........
و همینم هست یعنی من شب مسجد بودم و اینو بگم قبل از نوشتن نکته که آقا احوال مسجد اینطوری بود که گفتم من مثلا سریال پایتخت رو میبینم و این همه حظ می کنم و روحیه ی تازه میگرم بعد برم مسجد و دست خالی برگردم باختم حالا یا حجابی هست یا گناهی یا کبری حسادتی میدونید ککه حسادت گناه نیست ولی اثر منفی اش زیاده بالاخره خلاصه ما خلوت کردیم تو نماز جماعت مسجد که آقا ما اومدیم وایسادیم تو جمع خدمت خداوند متعال رب العرش العظیم چی داریم چی بگیم؟ آیا مثلا صادقیم؟؟ حرفی هم مونده بزنیم یعنی این همه دعا بکنیم قنوت طول بدیم بعضی موقه ها اندازه ی یه دوست دارم واقعی نیست بعضی موقه هام دل طوری هست که آدم اگه خدا بخواد میل داره همینطوری دعا و ذکر بگه خلاصه رو راست نبودیم با خدا رفیق نبودم پیش خدا نبودم اندازه یه غذای خوشمزه به فکر و میل و عشق خدا نبودم حالا ما اومدیم مسجد مثلا که نماز بخونیم دیگه چیزی نداریم واقعا چی تو قلوب و مغز و دل و زبانه بالاخره حالا تموم شد و داشتم از مسجد خارج میشدم داشتم اتفاقا به نکته ای که میخوام بگم ربط داره وگرنه نمیخواستم احوال بگم اینکه آقا خارج از مسجد تو حیاط داشتم یه لحظه میگفتم به خودم که آقا مثلا ما مخصوصا تو غرب اینا حرفاشون اداشون رفتارشون تقلیدیه تو ملت کفر ولی کسی که خدایی باشه و خدا حاظر باشه در سکنات و وجناتش این خدا اثر داره دیگه خدا کمکش میکنه تکراری نمیشه دیگه حالا تکراری هم کار ندارم تکراری بودن هم باز مردم دخیلند توش میگم یعنی در دید بالاتر جدا از تکراری بودن اینکه حرفش از جای بالاست رفتارش از عالم بالا میگیره حالا فوایدی هم داره که مثلا که بخوام تعریف کنم مثل کالا نیست که بسته بندی کنیم خوب بالاخره خدا رفیقه که من این حالتو داشتم و کمرنگ شده در من و با خدا رفیق نیستم دیگه به طوری که تقلید نکنم از دیگران در گفتار و فقط مطلب از خودم باشه حرفام مثلا و به اجنهادی برسم اینطور نیست حالا بریم سراغ نکته
خلاصه درمورد پیامبران حرفی زد تو چت روم و من خدا تکته ای داد اگرچه باهاش رفیق نییستم ولی رسید دیگه یه لحظه اینکه آقا بعضی ها فکر میکنن ما باید به جایی برسیم که دیگه از عذاب خدا نترسیم و بهشت روو داشته باشیم میگن آقا خودتو بیمه کن یا خیالت رو آسوده کن در حالی که این فکر غلطه اولا پیامبران با اون بزرگی و قرب تو دعا ها و سجده ها پناه میبردند و اصلا توجه کنی کسانی که نزدیکترند به خدا بیشتر از بقیه از خدا میترسند و عجببه ها میترسن خدا روشو برگردونه و اصلا بالاتر ممکنه و یقینا عذاب خدا و جهنم رو مشاهده میکنن ته مثل ما بیخیال باشند و خداوند نشونشون میده که عذاب چه دردناکه و از روی عذاب خدا و ترس از خدا حالشون دگرگون لاغرشدن و استرس دارند که ما اینارو نداریم و مثل بره و کره میچریم و راحتریم و نکته ای دیگه که داره اینکه همین که راحترم هستیم.
اما درمورد نوح (ع) هم داشتم مطالعه میکردم باز از غفلت خودم و نزدیکی بزرگان در زندگیم که یاوریم میدن و تنهام نمیزارند دو نکته به ذهنم خورد وقتی داستان نوح نبی علیه السلام رو در کتابی که درمورد قصه های قرآن بود میخوندم تو مسافرت چند روز پیش و اون دو نکته اول اینکه خدا چه صبری داره و نوح (ع) هم یعنی شما نگاه کنید این همه سال نوح تبلیغ کرد و مردم رو به طرف خدا کشاند ولی اندکی باور کردند یعنی نشون میده که اولا خدا با زور نیاوردشون دوم قدرت خودشون نشون نداد اعتقاد به خدا یه چیز پنهانی و قلبی است نه یه چیز آشکار الان در دوران اسلام به بعد نفاق ایجاد شد و به وجود اومد همه در زبان با خدان در دل نیستند ولی تو زمان نوح نفاق نبود و هیچکی ایمان نداشت جز اندکی و معلوم بود ولی یه چیز مخفی بود یعنی میخوام بگم ما ممکنه علم داشته باشیم ولی ایمان به خدا نداشته باشیم علم بخوره به سرمون نباید که گناه کنیم که خدا رو از دل بیرون کنیم و به جاش اله بزاریم توشی یعنی پیغمبر خدا هم بیاد این همه سال اولا قدرت الهی و خدا طوری هست که با معجزه کردن هم ایمان نمیاریم ما یه عده ای دوما خدا نمیخواد معجزه نشون بده و قدرت خودشون این همه نوح (ع) زجر کشید ما اگه باشیم میگیم با زور و معجزه و محبت و اینا بله زن میتونه با محبت گول بزنه شوهرشرو اصلا ما میگیم باید جادوگری و سحر بلد باشه خود زن و با سحرهای الهی که جذب میکنه شوهر رو اصلا چیزخورش کنه که پیشش بمونه ولی اینطور نیست که دوایی باشه که خدا رو هم داشته باشیم صرفا با خوردنش عوض بشیمجز شراب الهی که مخفی است یعنی من شراب بخورم تا جایی مخفی است که خودم اولا ممکنه نفهمم که خوردم دوما نفهمم که مستم که باید برای فهمیدنش تقوا داشت بعدشم شرابی که فرشته ها میدن بخورم از چشم دیگران هم مخفی است و صادراتی نیست ولی خوردن در سطح پایین نه الهی چرا با خوردن فراموش میکنیم خدا رو ولی راهی نیست جز ایمان و ایمان در قلب هم مخفی موند یعنی اصلا درک نکردن که نوح (ع) خدا روو داره و مسخره میکردن که عذاب رونازل کن دیگه از طرف خدا ای نوح و نکته ی دوم اینکه چقدر فاصله ی سعادت و شقاوت و فاصله ی بهشت و جهنم نزدیگه آقا یعنی پسر نوح رو شما نگاه کنید پدر بهش گفت بیا به طرف خدا تا نجات بیابی یعنی این همه آدم بدی باشیم خدا رو نداشته باشیم در یه لحظه تا زنده ایم اگه دلمون رو باز کنیم به سمت نور خدا و لجاجت نکنیم با خودمون و خدا راه هست که برگرذیم این نکته در مورد فتنه ای آخر الزمانی هستا که یه لحظه طرف معلون نیست خدایی هست یه لحظه دیگه نیست بعد آدم میگه میره جهنم بالاخره با بهشت؟ و راهش مشخص نیست ولی اگه لجاجت بکنیم روزگارمون سیاهه یه عمر بدی کرده خدا رو قبول نداشته در آستانه ی مرگ و عذاب هم لجاجت کرد پسر نوح و قبول نکرد و اصلا با خدا مشکل داشتا وگرنه پیش نوح و خدا میومد هم جدا از اعتقاد اثر داشت اگه بریم پیش روحانیون اثر داره جدا از خدا و ارتباط واقعی و قلبی کلا از ریشه لجاجت کرد.
- ۹۳/۰۵/۰۴