والا ما یه اعترافی کردیم حالا باید یه اعتراف دیگه ای هم پشتش بیاریم تا تکلیفمونو ببینیم میشه مشخص کرد یا خیر!!! و قصد شگفت زده کردن و نکته گفتن ندارم درد دلی بوده که ادامه پیدا کرد و نمیخوام موضع بگیریم و انتظاری نبود ولی باید تکلیفی رو مشخص کنم اتفاقا یکیش همین حرفه که خدا با کسی شوخی نداره شما اگه قرار باشه یه زنی رو تو قلب راه بدی با گناه کبیره و یا تجاوز کنی با ناحق اینا بخشودنی نیست یعنی منی که یه عمر گریه کن امام حسین علیه السلام بودم الان دارم میبینم گناهانی که با چشم مییدیدم زنای کفار رو بخشیده شد ولی درمورد عرفان و زن مومن خدا شوخی نداره که من خیال بد بکنم درموردش از چش می افتادم و دیگه نهایت کارم میشه رقص واسه شما و راه و تقدیرم عوض میشه ممکنه روی شما هم تاثیر بزاره اگر روحم بزرگ باشه یعنی میگم جدی بگیر اینارو خدا باکسی شوخی نداره اگر پیامبران هم به نامحرم نگاه بد کنند همین بلای ما سرشون میاد بدترشم حالا قرار نیست که چون پیامبرند چیز یعنی درسته پیغمبرند و معصوم هستند ولی شوخی خدا رو جدی بگیر که شوخی نداره با من و تو این یک نکته ای که قبلش گفتم بگم چون حکومت برزخی شما هرچی دلت میخواد روح منو بتراش و اذیتم کن چون در پیشگاه خدا اگه باشم نوازشم میشم و فحش بده لذا اثری نداره حالام نمیگم خوب شده بلکه شیطان زمان امام خمینی بود الانم تشریف داره اگر قوی تر نشده باشه!!
خلاصه آقا حالا تکلیفمون رو بگیم که آقاا باید اعتراف کنیم اولا من قدرت ندارم مخصوصا الهی دوم مدیریت ندارم و قدرت برای این ندارم که روی سرتون سوار بشم و مخ بزنم چون هم وجهه ی الهی رو از دست دادم هم کم تجربه ام که یه عده رو بنشونن پای وبلاگ من منه بدبخت که سنی ندارم خودم تو کمترین چیزا ضعیفم و گفتم قدرت الهی که باید از مرجع گرفت اون صلاح دیده و دست من نیست که به اختیار خودم قلب شمارو تسخیر کنم این اول دوم من مدیریت بلد نیستم که بر سر مثلا بچه ها سوار بشم چون دیگه سنم طوری هست که نمیتونم بر سر بزرگتر ها سوار شم اینو میگم و موضوع میگویی چیه؟ موضوع اینه که آقا من به طور بچه گانه بهم رفتاربشه یا به طور بزرگترها رفتار بشه بام؟؟ این سوالشه اینه لذا اولا من اون آدم خوبه نیستم و کسی هم نیستم یعنی رندان فرار میکنن از پست و مقامی که در انتظارمه و لذا ترجیح میدم بچه باشم فعلا و بزرگترها کنترلم کنند تا اینکه قدرت الهی ای داشته باشم که قلوب رو تصرف کنم و این تصرف قلوب این خیلی خطرناکه و باید اجنهاد داشت و منم نه دارم هم قرص میخورم هم گنهکارم هم تجربه ندارم هم سنم کمه لذاا برای سوار شدن بر سر شما که نه مثلا مدیر دبستانی بشوم اینو دوست ندارم چون الان حتی نمیتونم زن بگیرم و خونه ی خودم رو هم بچرخونم دیگه چه برسه اصلا اقتصادی نمیتونم فکر کنم نمیتونم حسابرسی کنم واقعا قدرتشو ندارم برای مدیریت و مدیریت هم میدونید که یکی از مشکلترین کارهاست که در جامعه ی اسلامی مشکلترم میشه و ضعف ما هم در همینه در جامعه میگما خلاصه خودمم میدونم که به درد قدرت الهی و سوار شدن بر سر بچه ها رو ندارم یعنی بهم بد میگذره گرچه راحتر ممکنه بشم از نظر اقتصادی و روانی و آزادی که مدیر باشم بر سر بچه ها ولی میدونم که آقا اگر مدیر بچه ها شدم چی میشه؟ اینطوری هست که هرچه بهتر باشم بچه ها بی وفا تر و اذیتم میکنن مثلا نگاه کنید محسن چاووشی چی میخونه آقا من موندم این با منه یا من باشمام که برقصم چه طوری برقصم با آهنگای محسن جان چاووشی خوب این شعرش نشون میده که این روح شاعر خیلی عظیمه و مدیره طرف ولی یه بدبخت بیچاره ی فلک زده ی دست دوم رنج دیده ی بدبخته که بی وقایی شده و همش خون جگر میخوره مخاطبشم ما مثلا باشیم که بچه ایم یعنی اگر روحم هم عظیم شد باید اینطوری بین شما بدبختی بکشمم از دستتون لذا ترجیه میدم خدا بیامرزتم...
- ۹۳/۰۵/۰۴