hghghghghgh
دیروز خواستیم بیام خراب بود و امروز صبجه که می نویسم اما خوابی رو دیده ام که گفتم اگه بگم بد نیست چیز جالبی نیست یا تعریف کردنی خاصی ما هم صحبت کردیم که اگه جوان مثلا ازمباحث جنسی حتی تا حدی که باید بدونه خبر داشته باشه خوبه مثلا رادیو فردا گوش بده بهتره تا دشمن رو یه طور دیگه بگه این بحثش رو کردیم ما دیگه نمیخواد توضیح داد ولی خواب دیدم یه آخوند و روحانی ای کاری جالب کرده بود و کتابی به اندازه ی مفاتیح نوشته بود و جلدش هم چرم و مانند کیف بود و به بچه های نوجوان و جوان می داد کتابش رو به دست منم رسید و همش مسائل جنسی بود به صورت سوال (پرسش نه کسی نپرسیده بود بلکه سوال بود)و پاسخ شاید مخصوص قبل از ازدواج که خیال بچه رو راحت می کرد نه من باب ازدواج خیالش تخت بشه ها من باب که چیزی نیست و حیوانته و خیالات بالانر نبافه و حقه و چیزی نیست و اینا...
اما دیروز دیروز ما نماز میخوندیم ظهر اینو برای این میگویم که آقا یادم باشه یه راهی هست که عوض بشیم دیدیم که باید آقا در نماز وعده گذاشت مثلا با خدا دیگه خودت میدونی مثلا یه راهش اینه که گناهت رو در نظر بگیری بگی استغفرالله (این یه راهشه من نمی دونم همش که گناه نیست) خوب تو این استغفرالله رو برای مسخره که نمیگی میگویی؟ نه یعنی دیگه از این غلطا نمی کنم تو هم خدا منو ببخش و رحمت نازل کن ولی این راه بود ولی ما یه کار دیگه ای باید بکنیم در واقع یعنی ما خم شدن بد نیستا یعنی تو نماز میخونی تازه اگه بخوای فقط تو نماز یاد خدا کنی و خودت رو تازه فقط تو نماز لوس کنی که خدا نگات کنه بد نیست ولی گفتم وعده بده (اینارو به خودم میگم نه شما ) وعده بده که ای خدا من میخوام تو رو اطاعت کنم همین میخوام حرفتو گوش کنم این حس رو داشته باش که حرف خدا رو میخوای گوش کنیم و عوض شیم نه اینکه همینطوری خیالبافی کنیم یه نماز زور زوری بخونیم نه باید حس اطاعت و ایاک نعبد و ایاک نستعین رو داشته باشیم یا وعده بدهیم به خداکه داشته باشیم
(در اینجا برق می رود و رشته ی کلام می شکند)
آقا برق رفت و ما دیدیم کاری نمیشه کرد دلم خواست قرآن بخونم و در تن قوه داشتم چون باید قوه ی خودم رو تمام کنم با وبلاگ نویسی و تا حرفمو نزنم جان در بدن هست خلاصه قرآن خواستم بخونم مادربزرگم گفت برای مادرش ثوابش و شفاش هم برای خودت علی بعد خوندمم و گفتم به مادربزرگم که مرده ها گریه می کنند و منت میشکن و التماس می کنن که ما براشون فاتحه بفرستیم و میگن اگر ما خومون کار کرده بودیم نیاز به فاتحه ی شما نبود حالا من دقیقا صحبتشونو نمی دونم توی مفاتیج بود(این دو تا مفاتیح صحبت شد اینجا این دومیش) خلاصه آقا ولی یکی مثل من اصلا اعتقاد به این جیزا نداره و براش مهم نیست که برای مرده ها چیز بفرسته درصورتیکه اونا واقعا واقعا واقعا جشم انتظارند و گریه شون گرفته بعد ما نمی دونیم و هیچ و برامون مهم هم نیست حالا یه موقه نمیفرستیم ولی یه موقع اصلا برامون مهم نیست و چرند میدونیم فاتحه فرستادن رو که بحرانه این.
- ۹۳/۰۵/۰۱