همچو محمودان براتان خالصانه آمدم در خیالم نحوه ی نابازیگرانه آمدم
آه شیطان برد اخلاصم به هنگام نماز گوییا جبر صدایم را براشان آمدم
لیک درقحطی رحمت فکرخودکردم دمی که چرا بازی نکردم، سان عاشقانه آمدم
فکر لحن خوش بکردم فکر اول ها شدن آن صداهایم کجا بردند کاینجا آمدم
لحن خوش خواندن نباشد اول شرط وصل کوشم از نفق وصالش کاینبار آمدم
بازیگری برای رب نباشد ریا و نفق ای وای بر من دل سیاهتر بود از آنچه آمدم
در زمانی که صدای دل نباشد آنچه گفت در تمازت را همی گویم چگونه آمدم
از چه می گویی که اندر خواب های غافلان یک نوای رب نمی گویم چه صورت آمدم
آن زمان خلصه و ساکت شدن آن وقت خواب هر چه باشد نیست جای رب کجا من آمدم
ریشه ی این درد در اخلاص هایم خفته است از برای دیگران خوانم نمازم کامدم؟
ادعای خالصی در دل نکن ای بی ادعا گر خدا در دل نداری خفه شو تا خلق آمدم
گر نمی دانی چه باید کرد در وقت صلاه بی صدا در دل بخوانش کای خدایا آمدم
آن منافق در سپاهت را سلامی ده عزیز آن صدای خالصانه را نباید آمدم
یا که نقاشی بکن بازیگرانه حرف زن نی برای جلب مردم ای خدایا آمدم
لیک آن حمد و قل را که میخوانی برایشان تو همی لیک اینبارش نه ظاهر خلص بل به تقلید آمدم
لیک مخفی کن خدایت در دلت از آن حسود تا کجا خواهی ببخشی آن صدا کآمدم
خالصانه نیست ای درون کز دیگران بپسنده اند هر نوای خوش بدادی و خدا را آمدم؟
- ۹۳/۰۴/۳۱