اللهم عجل لولیک الفرج

یا مهدی اغثنی یا صاحب الزمان ادرکنی

اللهم عجل لولیک الفرج

یا مهدی اغثنی یا صاحب الزمان ادرکنی

اللهم عجل لولیک الفرج

اللهم عجل لولیک الفرج

بایگانی

babake

دوشنبه, ۳۰ تیر ۱۳۹۳، ۱۱:۴۸ ب.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

دیشب داشتیم چت می کردیم با بچه ها دیگه دیدم برای خودم مردی شدم و بزرگ شدم و حرف زدم در مورد زن گرفتنم با بچه ها توی چت روم و اینا امشب هم ساعت دوازده به بعد سر همین موضوع قرار داریم با بچه ها درسته دخترا رو بلاک کردم ولی سخت پشیمون شدم و دنبال یه کیس مناسب می گردیم برای ازدواج موقت یا دائم حتی!!! خوب دیگه عقل داریم خودمون و بزرگیم این منتهی ایرادم این قرصه است این قرصه اصلا علاوه بر اختلال در قوه ی جنسی و کاهش میل و تمرکز نداشتن و هزار جور بیماری علاوه بر اینا منو جنون داده اسمش ریسپریدون هست ریسپریدون 2 که میتونید چک کنید قبلانا که نمیخوردم آدم تر بودم و مطمئن تر ولی حالا که ازدواج می خوام بکنم به مامانم الکی گفتم که دختره گفته مامانت نظر چیه گفت باید از بابات بپرسی همین امروز صبحی گفتما و منم قرصم رو نخوردم گفتم به یه روانی دختر نمیدهند و من دیگه خوب شدم بعد بابام اومد تو اتاق و میزد تو سر خودش که بخور بخور اتفاقا امشب دختر عمم هم بود و میگفت آبرومو میبره همه جا و صداشو بالا آورده بود و من میگفتم تو خودت دختر به روانی میدهی؟ میگفت بخور و اینا و من میگفتم خوب شدم میگفت دوباره حالت برمیگرده میگفتم مگه من چه کارت کردم؟ من آتبشت زدم مگه؟ میگفت دوباره میزنی میگفتم یعنی من پدر به این مهربونی رو آتیش میزنم میگفت حالت بد میشه و دیگه مونده بود برام گریه کنه میگفت آتیش نمیزنی حالت بد میشه میگفتم اونبار تو دیونه خونه زنه میگفت تو میخواستی بابات رو آتیش بزنی که آوردندت اینجا بعد منم بهش گفتم که تو رو اگه میخواستم بزنم با نفت اینکارو میکردم نه با یه دونه کبریت(چقدر من ساده ام!!) صحبت می کردم که قانعش کنم اما هی میگفت بخور و بازور میخواست بده میگفتم آخه این قرص رو برای شهوت داده اند که از (حرف بد) رد شدم مثلا حالا نگفتم بهش (حرف بد) بعد گفتم من که دیگه میخوام زن بگیرم چرا بخورم بعد یه حرفی زد گفت کسی که بیمارستان رفته(بیمارستان روانی) بهش زن نمیدن گفتم من خوب شدم دیگه گفت نخوری حالت بد میشه و نمی دونم از کی میترسید که اینطوری خودش رو میزد بالا و پایین!!! گفتم تو آخه خودن دخنتر میدی به یه روانی؟ آخه شما بگید که این همه وبلاگ نوشتم من به خاطر دوتا قرص حالم خوبه؟ فکری است بد عجیب نهایتا 5 هزار تومن بیشتر گرفتم و شد 20 تومن و گفتم قسم بخور که درستش کنی اگر گفتند روانی هست این خانواده اش و دختر نمی دیمم تو باید ببری با خانواده ش صحبت کنی و درست کنی میگفت دست من نیست اینچیزا میگفتم قول بده حالام قرار شد فردا بریم پیش دکتر فیروزآبادی و بگیم میخوام ازدواج کنم ولی این بار با بابام میخوام برم هر چی میگفتم خوب زنگ بزن بهش بگو میخواد زن بگیره بازم قرص بخوره؟؟ هیچی آقا حرف تو گوش مبارکش نمیرفت و خیلی میترسید نه ازمتا از یکی دیگه نمیدونم کیه... یهعنی واقعا به من زن نمیدن چون رفتم تیمارستان؟ این همه وبلاگ نوشتم مشکلی دارم؟ اصلا یکی از شرط های من برای ازدواج شاید این باشه که حرف منو که مینویسم رو بفهمه و محض همین اینو اینجا نوشتم هم که بخونه بعد ایراد نگیره و خودش صادقانه قضاوت کنه و باید بدونه و درک داشته باشه و حرف دل منو متوجه بشه زن عزیزم که چی میگم نه مثل شما خل باشه.و بهشم گفنم به باببام من با یه روانی مثل خودم ازدوج نمیکنم...

  • محمد علی رضائیان جهرمی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی