یا قاضی الحاجات

لا اله الاالله محمد رسول الله علی ولی الله صلی الله علیه و آله و سلم

یا قاضی الحاجات

لا اله الاالله محمد رسول الله علی ولی الله صلی الله علیه و آله و سلم

یا قاضی الحاجات

ای که به دور کعبه و منکر حیدری / کعبه ولادتگه اوست دور حیدر مگرد

بایگانی

nemnem

يكشنبه, ۲۹ تیر ۱۳۹۳، ۱۰:۳۵ ب.ظ | علی | ۰ نظر

البته حالا که ما جان افکن و مرد افکن و اینا مست نشدیم که گفتیم و اینا مرور که کردیم دیدیم به هر بهونه ای که خدا میخواسته مست شدیم با روضه های حاج محمود مخصوصا و بی نصیبمون نزاشتند البته نه که جان افکن فقط یه بار وضع خراب شد و دیگه خودمون شروع کردیم به خوندن و راز فاش کردن آنچه در قلبمون بود و دیگه ارواح و فرشته ها طاقتشون کم شد گمونم و دیگه اینطوری بگیم که رفتیم در محظر مستقیم من حالاتم رو گفتم که چه شد برای بار سوم رفتم تیمارستان و باید چیز جدید بگم و ماه رمضان سه دوره پیش بود و نمی دونم بگم شوم بود یا طاقتم رو برد بالا خوب من به بهونه های مختلف نوحه گوش می دادم و شرایطی پیش اومد که دست من نبود دیگه از بالا خواستند تحول رخ بده وگرنه مظلوم شناخته می شدم و شما می ریختی به هم برای من و یا طور دیگه میشد آقا خلاصه ما رفتیم تو محظر نشسته بودیم تو خونه ریختن رو سر ما و دیونه مون کردن تو خونمون!!! آقا انگارسی تا شبکه ی تلوزیونی دارن مستقیم منو نشون میدنا منم ظرفیت نداشتم الان درسته اگه اونطور بشه بیشتر دارم و طاقت زیاد شد الان نفهم شدم ولی یه طوری بود انگار موجود جدید بودم خانه امان هم تازه عوض کرده بودیم آقا نتونستم کنترل کنم خودم رو خانواده رو گزاشتم رفتم خونه ی خالی دیگر و حالا زیاد صحبت کردم حالاتمو مثلا اصلا گشنه م نمیشد تو ماه رمضون که آخرش فرستادندم تیمارستان یکی نیومد ببرتم حرم اتفاقا یه شبی هم رفتم خودم حرم بمونم بابام پیدام کرد و خلاصه آخرم فرستادنم تیمارستان و دخالت می کرد در احوالاتم حتی دایی ام اومد یه مدت موند بیچاره در خانه ی خالی و دستمون رو با پا بستند آخرش و بردنمون اقدر وضع فجیع بود که حدس میزنم این حالاتم مستی بود و آقا ما دیگه تو حموم و اینا با خودمون معرفت می گفتیم همش مثل دیونه ها حرف میزدم با خودم و تلقین میشد بهم ولی خودم بودم خود خودم از همه فراری هیچ کسو نمیتونستم ببینم و بپذیرم همه در نظرم کوتاه حتی گناه کردم فضا پیچیده بود حس می کردم هر کس رو بخوام میتونم احظار کنم و فکر که می کردم چون نوحه خونده بودم ارتباط برقرار بود کلا تلوزیون نمی تونستم ببینم با اجسام تیز بازی می کردم لخت شده بودم سیگار می خریدم و به شعله ی آتش نگاه می کردم انگار یه گروه بزرگی دارند از چشم من زندگی من رو می بینند نمی دونستم باید چه کرد ولی می دونستم رهبرم و رئیس جمهورم بدتره حالشون در مورد من و همش به فکر اینا بودم نمی دونستم به کی باید فکر کنم به هرکی و هرجا فکر می کردم معرفت میومد رو لبم اون موقع به زنا فکر میکردم و چون لخت بودم و بهشت رو میخواستم و توی خونه خالی هم بودم و تنها میگشتم با این وضع دیونه شده بودم خلاصه از زنها میگفتم و وقتی میگفتم جبرئیل مثلا میومد تو کلامم که با خودم حرف میزدم یه زن با مانتو میومد تو ذهنم آقا خیلی حس ذهنیم قوی بود و زن هایی یه مرتبه میگفتم تو خونه حجاب داشته باشید که قوی بشید و با خودم دستور و حرف میزدم که مثلا اگه حجاب داشته باشید در خانه حتی میتوانند زنها شوهر هاشون رو بزنند و از ظلمشون در آد این یه چیز درستی میگم کسی که شوهرش میزنه حجاب داشته باشه در خانه ولی من از کجا رسیده بودم خدا میداند آقا حسم رو در وبلاگ جیگرار نوشتم و کلی مسئله باز کردیم بعد یه مرتبه یه زن با حجاب و یا دختر میومد تو ذهنم میخندیدن یه مرتبه قهقه های یه عارف که تو حموم انگار منو میدید و پیرم بود رو میشنیدم که داره بهم میخنده حالا من هزار بار حمام رفتم ولی از صبح تا شب نه و مضره برای بدن و خلوتگاه خوبی نبود ولی نه آدم خوبی بودم و الکی بزرگم کرده بودند نه میشد درستم کنند از بالا نه میشد ولم کنند آقا ما سوختیم و ساختیم تو این ماه و سه هفته ای و شاید یک پنجم حرفایی رو که گفتم هم ننوشتم تو وبلاگ نمی دونم من چی شد مگه میشه آدم غذا نخوره چند روز خوب مست بودیم گشنه مون نمیشد آقا ریخته بودن رو سرمون حتی فکر کنم جاهای دیگه دیونه های دیگه هم همینطور شده بودند شب می رفنم با دوچرخه میگشتم و اصلا عالم برزخ رو حس می کردم و خرابی هاشوو و نمیتونستم آرام بگیرم و بخوابم خوابمم نمیبرد و مدام حرف میزدم غذا می آوردن حتی داروم رو میخوردم با زور ولی میل به غذا نداشتم بعد خانواده و اقوام فکر میکردن من عمدا نمیخورم و درکم نمی کردن که نمیتونم و یه آدم دیگه شده بودم ولی ظرفیتم رفت بالاتر دیگه اگه همه خواستن نگاهم کنند اینطوری نمیشم و اصلا سیستم آقا خراب بود دست من نبود که و................

  • علی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی