اللهم عجل لولیک الفرج

یا مهدی اغثنی یا صاحب الزمان ادرکنی

اللهم عجل لولیک الفرج

یا مهدی اغثنی یا صاحب الزمان ادرکنی

اللهم عجل لولیک الفرج

اللهم عجل لولیک الفرج

بایگانی

gggfang

دوشنبه, ۲۳ تیر ۱۳۹۳، ۰۸:۲۷ ق.ظ | محمد علی رضائیان جهرمی | ۰ نظر

و اما این پست فقط نمی دونم از کجا باز کنم...

یادمه پارسال تو حموم ماه رمضان که بیمارستان و بعداش به قولی تیمارستان فرستاد داییم و یه مردی با دست و پای بسته اقلم نمی گفتن کجا پاشو بریم فقط اونم توی خونه با چه مجوزی مجوز دایم.

خلاصه آقا بگذریم درد وا نکنیم داشتیم توی حمام خونه گرم گفتگو که آقا ما سگیم بعد توفیق به نماز میشد میشیدم پسر بعد یه کار دیگه دختر بعد میو میو عوض میشد خلاصه آقا اینا رو گفته ام یک بار طی مراتبی از پیش( در جام باشگاهای کشتی فرنگی خدایی امروز صدام شده گزارشگر کشتییه هست یادم رفته کیه...) خلاصه آقا توی حمام دخترانی رو میدیدم که که اقدر ارزش داشتند که باید سگ می بردند و من شده بودم یا میگفتم که سگ ایشان هستم. البته میگفتم در واقعیت سگ امامم ها چون لختم بودیم توی حمام و نماز قضا شده بود  و نمی تونستیم خلاصه آقا یه ریز صحبت می کردم با خودم که دخترای ما سگ  نیازشونه که داشته باشند و باید بعضی پسرا ارزششون همینه که مراقبشون باشن تو خیابون و دیگه هم لازم نیست که اصلا زنی پاشو بزاره توی اونجا (حاالا دعوا بود اونموقع توضیح) دادم حالا نمی خواستم بگم من سگم این نتیجه داشت اینکه آقا ما شب شده بود یه شب دوچرخه سوار شدیم که از دست حمام و اون خونه ی لعنت شده بود و رحمت قاطیش بیرون بیام بریم ببینیم کی هستیم  و چه ایم یه شب رفتم همینطوری یه مانور خاصی هم و سرعت خاصی هم میگرفت دوچرخه ام وچیز خوبی بود از کامیون و اینا هم نصف شب رد شدم در مورد سگ صحبت می کردم سگ میدیم حتی یه شهاب سنگ هم خدایی ش سرم بالا نبود ولی ددیدم تصف شب آقا اینا به کنار میدونم شاید شما بدونید ولی اینو میخوام بگم یه شب رفتم با دووچرخه توی یه جاده ی خاکی وتاریک برای چند لحظه وای سادم و میخواستم کنترل کنم خودمو که چی شده که من انقدر با خودم صحبت میکنم و حالا چه حسی دارم و سرم رو نصف  شبی کردم به هوا و زمین هم که معلوم نبود و خاکی و خوار و اینا با دوچرخه خلاصه وای سادم  و کسی هم نبود بعد شنیدم که از درونم که گفتم (من زینبم) بعد این شد که من شک کردم در خودم که آیا من دخترم؟؟ بعد گفتم در مورد دخترا هم توی حمام صحبت کرده بودم و همچنین گفته بودم مفصل که دختر و پسر دوست بشن دختر حجاب نداشته باشه احساسا خطر نکنه مشکل داره ها ولی حالااوهمچنین دخترا و پسر فرقی با هم ندارند تا موقعی که ازدواج نکنند خلاصه اینا رو گفته بودیم بعد گفتم نکنه من دخترم؟؟ از خودم پرسیدم و همینطور با خودم کلنجار و یاد واقعه ی کربلا و اینا  اینم از این. اقدر نزدیک بودیم توی حمام امروز هم اتفاقی افتاد و قراری بود که کار من نیست آقا این چیزا.

خلاصه اینکه شیطان نمیزاره که ما بفهمیم که روحانی هستیم یا عارف یا الهیات داشته باشیم بالخره جنگه یه روح سرگردان رو شما در نظر بگیر از طرف خدا مامور نباشه این شیاطن توست پپس ارتباط با هرکسی نباید داد چرا شیطانه چون وصل به خدا نیست و پیغمبر حالا هرچی بگه و اقدر دستگاه عظیمه حالا هر انسانی ظن و گمان هم داره وحقیقت مکشوف و غیرش و دور میشه و نزدیک از پیامبر و خدا و همیشه در محظر نیستیم ولی یادمه برای بار دوم که دیوانه شده بودند و من اصلا برای بار سوم یعنی آخری که رفتم تیمارستان (الان اینجا خونه نیست تیمارسنتانه دارم قرص میخورم و چهره ام مثل موعتادا شده از بس...) خلاصه آقا برای بار دوم که علی الظهور رفتیم اونجا الکی ملکی هم بود طوریم نبود اصلا منتها وبلاگ 12eza.blogfa رو زدیم و فتنه ی 88 و بار سنگینی رو به دوش داشتیم اون موقع ها و وبلاگ <pqrstu.blogfa  که اینو خداییش خودم حذفش کردم نه فیلتر نشد خلاصه آقا اون موقع یه زنی اومد پرسید که شما یعنی من صدایی رو می شنوم از خارج توی تیمارستان پرسید خلاصه منم گفتم میشنوم بعضی وقتا ولی نه با گوش دل می شنوم و نمی دونم رحمانی است یا شیطانی یه همچینی چیزی گفتم یعنی در صورت خوبش هم فضول زیاده نمیشه عارف ساخت و پا بگیره مگر جهاد نکنه و انقلاب پیروز نباشه وگرنه نباید باشه شیطان نمیزاره نوکرشیم.حالا من نمیگم میخوام عارف بشم میگم راه بسته شده بر ما همینکه آدم بشیم بسه میبنی محض چی فرستادنمون اونجا چون میگن روانپریشی چیزی میشتوی که ما نمیشتویم چیزی میگی که ما تنمی تونیم درکت ننمی کنیم بالایی پایینی میریزی بهم دیونه میکنی در صورتیکه اینا کار من نیست بپچه گیر اوردی هیچکسم پیدا نمیشه به داد برسه این عجیبه و امام زمان میگه برو حال کن بله پرستار زن و... بیان بپرسن اون دفعه ی اولم زنه داشت در مورد دوقطبی صحبت میکرد روانپزشکه و هر سه بارش بود خدا رو شکر وگرنه میخواستن برق سرمون بزنن از تیمارستان هم بدتره زندانه.

یه آدمی که نهایت گناهش خود ارضایی بوده همینه کارش و حالا که اینطوری شد اینو هم باز کنم که گناه بزرگی بستگی داره این چه طوری در نظر گرفته بشه و به چه قصدی و نیتی هر چی باشه قلیچ قطع از این به بعد خوبه؟

خلاصه آقا اینو باز کنم حالا که صحبت گناه شد خدا میگه که ای رسول (ص) اگه بد خلقی کنی از پیشت میرنا خوب شما در نظر بگیر پیامبر (صلی الله علیه ) نمیتونن که اینکارو بکنن  اصلا خلقشون نیست برای یکی مثل من و شماست که بدخلقی کنیم تا شیاطین و انس دل نبندد و پرراکنده بشن این جنبه اشه و گناهم نیست هر چقدر باشه مادر بچه شو میبخشد فضوووول زیاد شده تو جامعه دکتتتر میگفت میخواستی بابانو آتیش بزنی توی تیمارستان حالا ازکجا فهمیده ضیفه گفتم اگه میخاستم با نفت اینکارو میکردم (الغرض نمیشه با ما ساخت.)

  • محمد علی رضائیان جهرمی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی