اللهم عجل لولیک الفرج

یا مهدی اغثنی یا صاحب الزمان ادرکنی

اللهم عجل لولیک الفرج

یا مهدی اغثنی یا صاحب الزمان ادرکنی

اللهم عجل لولیک الفرج

اللهم عجل لولیک الفرج

بایگانی

timiar

دوشنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۳، ۰۴:۱۲ ب.ظ | علی جغدی | ۰ نظر

امروز صبح رفتم مسجد و یقین کردم چند وقت پیش که توی این روزها پارسال که نه ایام  به حضور شما عرض شود ماه رمضان که بودیم یقین کردم اشتباه کردم و و موج شیاطین از این مسیحی ها و یهودی هاش از جن + طرفداران اسلام از دین مقدس خودموون خلاصه دعوایی بود بین ما و اینا توی اون خونه ی خالی که بعدشم مجبورا بردندم تیمارستاتی بیمارستانی جایی (برای بار سوم) آقا دعوا بود بین حق و باطل در وجود من و اصطلاح موج شیطاین که آیت الله فاطمی نیا تعریف می کردند  و آیه ای روبحث می کرند خلاصه منو گرفته بود البته و صد البته نذاشتند آسیب خاصی بزنند این جن ها و من رفته بودم توی اون خونه خالیمون و حتی از منظر حق هم به دنبالم بود چون باطل هم بود همشم شاید به خاطر اینکه مو یه وبلاگ نویس ماهری ام و از خودم تعریف نکنم اینکه همین دیگه دستم تو کاره (نوشتنه) خلاصه و یه سری آدم خنگ تر از خودم هستند که مطالب منو دنبال کنند و من رو بیگناه بدونند چون من گولشون زده بودم و همچنین آدم های باحال که رندند  و من در مورد رندی صحبت شد خلاصه آقا فهمیدم امروز که موج شیطاین منو گرفته بود داشتیم تو مسجد تفسیر می شد که آقا این یهودیان بر فرض خودشون رو فرزندهای خدا می دونن و منم تو اون خونه خالیمون که رفته بودم  همین فکرا رو در مورد بعضی ها می کردم شاید حتی خودم. بعد این یهودیا می گفت که اینا می گن ما آمرزیده هستیم و هر گناهی می کنن مثل من که تو اون حمام بودم و شد و خلاصه در مورد ثلیث و سه تاخدا دانستن مسیحی ها هم صحبت شد که سوالی برام پیش اومد که با اینکه جوابشو گفتن قبل از اینکه آخرش تو مسجد ازشون امروز بپرسم ولی خوب پرسیدم آخر که آقا این مسیحی ها که اعتقاد به تلثیث دارند آخرش که میمرند  می فهمند چرا خدا اقدر تاکید داره به این شرکشون چون مشرک شدند و اشتباه کردند؟(البته من هر سه سوال رو پشت سر هم تومسجد از آقاهه نپرسیدما) گفتند بله اگه شرکشون رو ندونن این حرفش جداش و نرند تحقیق کنند وغیره و منم جوابشو شنیده بودم حین سخنرانی ایشون که اینا مشرک می شدند به واسطه ی کارشون یعنی تلثیث و حضرت عیسی (ع) رو خدا دانستند و غیره خلاصه آقا حقم بود که برم تیمارستان یا جایی که آروم بشم حتی یادمه توی تیمارستان یه نفری بود بالای 55 سال شاید البته جوون میزد بعد این میگفت من مجردم و ازدواج نکردم و بحثش میشد بایکی در مورد دین منم میرفتم کنارشون و کسی هم نبود مینشستم خلاصه یه سوالی پرسیدم که آقا احضرت امام صادق(ع) بوده یا امام دیگر این اومدن پیشش و گفتند که چرا قیام نمی کنید فرمود برو توی تنورو خلاصه داستانش رو میدونید که نرفت بعد امام معصوم(ع) به یه نفر دیگه فرمود پرید رفت توی تنور و نسوخت و من پرسیدم که کدومشون این دو نفر اشتباه کردند؟تاملی کرد گفت دو تاشون چون من قبلشم گفته بودم که دور ائمه و آیت الله خامنه ای جمع میشن مردم و این جمع شدن خلاصه بده و از این حرفا و نمیزارند در زندگی خصوصی کار خودشون رو بکنند خلاصه این یاروه به ماگفت دو تاشون اشتباه کردند!!! بعدشم اینو حالا میخواستم بگم که بعدشم گفت بهم که 60تا شیطون توی دلته و منم جدی نگرفتم توی بیمارستان تیمارستان جایی و گفتم من که حالم تازه خوب شده و اینجا موج شیطان نیست دیگه یعنی احوالم مثل خونه خالی که رفته بودم و هی با خودم حرف میزدم نیست و راحت شدم یعنی مینشستم یه رییز چند ساعت تو اون خونه با خودم حرف میزدم مخصوصا توی حمام البته اشرافیت ائمه هم بود که اگه نبود و جای امن شده بود و من یه نوع گوشه نشینی حالا نمیشه گفت ریاضت ولی غذا نمیخوردم البته نمازم هم همش قضا میشد یا نمیتونستنم اصلا بخونم به خاطزر نقش های و فیلم هایی که برای شیطاین بازی کرده بود و اصلا انگار شده بودم بازیچه ی اینا که باید براشون حرف رد و دست خودم نبود و باید حرف میزدم مدام موج ورم داشته بود حالا اینن حرف زدن و کاری کردن شاید مثل وبلاگ نویسی مسولیتی هم داشتا ها یعنی ول نبودیم بعد میگفتم به خودم که دوست دارم یه خاور ماشین گچ یا سیمان و ملات خالی کنه من  بدوم بدوم با سرعت برم توش و باکله!!! ایتا رو میگفتم که جو آروم بشه ولی جو و موج خیلی پیچیده و حساس بود و یه خورد چیزم که گفتمش بهم القا شد شیطان رحمانی شاید هم روح هایی بودند به جز جن که اینا شیاطین ما قبل تاریخ بودند و خلاصه مادربزرگم هم خدا رحمتش کنه و شما رو اومده بود خانه مون توی خونه خالی که بهم غذا بده و پیشم باشه این هم بعدا بهم میگفت علی اونجا دیگه نرو خونه ی اون یکی تون نحسه نرو دیگه همین دیگه ما اعتراف کردیم که حقمون بود والی اگه پیش یه روحانی بزرگواری هم میرفتم که قوی باشه بازم خوب بود به جای تیمارستان اصلا توی تیمارستان نه موج رحمانی بود نه شیطانی هیچی آنتن نمی داد ومنم اونا نتونستم نمازمو درست و حسابی بخونم و کلی نماز قضا دارم که باید ادا کنم همین دیگه.البته اینو هم بگم تو اون خانه ی خالی اون یکیمون من اونروزهایی که کسی نبود لخت میگشتم و ازحمام میومدم بیرون و کم کثافت کاری نکردم و چیزای بد هم القا میشد و تصاویری که به ذهنم میومد و من شرک میدونم تصویر بیاد حالا دیگه تصویر زشتم اومده بود و به خاطر همین هک کردن زن های خوب و در نظر گرفتنشون  و تجسمشون بود که تصویر ذهنم و آنتم بد میافتاد و بد میشد منم کثافت ولی بعدش میرفتم حمام برای غسل و به حظور شما عرض شود کفن که یه مرتبه برای یه غسل حالا یا وسواسی شده بود و صدا البته موج ورم داشته بود نیم ساعت؟ بابا از صبح تا شب میرفتم تو حمام با خودم صحبت می کردم وموج میگرفتم  گیر افتاده بودم اصلا و این چیزارو گفتن دیگه مهم نیست مخصوصا تو این ماه رجب خدا از گناهامون بگذره کهه دیگه زن مومنی رو هک ذهنی نکنم و بد در موردش تجسم نکنم چه برسه کارهای بدتری که کردم حالا زن ندارم درست و خنثی شدم صد البته ولی با اینکارا شیاطین رو در خودم راه ندم دیگه ان شالله

البته جو شیاطنی بود ولی مسلط هر کاری کردند خوب نتوسنتند بشن و من یه مرتبه داد میزدم و شعر میخوندم و سوت میزدم و کارهایی می کردم در حمام که شما حتی تصورش نمیتونید بکنید و حمامه هم مقدس شده بود ولی همش به  خاطر اینکه ذهنیت زنان جنسی است کلانا همشون زن که شدند ذهنیتشون خراب میشه خلاصه ما گیر این مطلب شده بودیم و زن هم که نداشتیم ونداریم که خلاصه گتاه کرده بودیم باید جو رو آماده می کردیم یه مرتبه پام رو میزدم زمین تو حمام و شعر میخوندم یا صحبت می کردم که اصلا فرشته ها که ضبطش کردند از رو رفتند و آب شدند و من میخواستم با الهیات خودم کار و جو روآروم کنم و در دست بگیرم ولی عزت خودم رو از دست داده بودم با کارهام و لخت که  نمیشد هر کاری کرد و فضول تا توی حمام هم بود ولی سیطره داشت یعنی قرق بود شاید به خاطر اینکه توی وبلاگم نوشته بودم که امام حسین (ع) را شهدا نمیگذازند که توی برزخش سری تکان بدهد و یکی داره جارو میکشه یکی منتظره وخلاصه 24 ساعته در دید دشمن؟ نه شهدا است و نمیزارند سری تکان بدهند و بگویتد ای خدا من امام حسین دیوانه ی تو ام بله شایدتم من با شیاطین طرف تبودم اصلا و راهشون نداده بودند ومن خود درگیری داشتم تا بیام وبلاگ بتویسم و آزمایشی بود که فهمیدم مالی نیستم وگرنه تو وبلاگ جیگرارم توضیح زیاد دادم و سیمم هم به رسول اکرم و هر کسی که میخواستم وصل میشد محض همین حتی نمیتونستم تلوزیون نگاه کنم و برام سخت بود از طرفی خانواده میومدن سر میزدند و انتظاراتی داشتند و من نتونستم درست خلوت کنم میگفتم یا اباالفضل همین که یادش میکردم  سیمم وصل میشد اصلا و شروع میکردم یه راست شعر ساختن و حرف زدن البته بگم دیگه اون روحیه رو ندارم و وبلاگ پروری رو هم حذفش کردم شاید به خاطر همین بود که توی این موقعیت خاص بودم و ما چه میدانیم از اسرار الهیه.

البته من گناهی نداشتم که رفتم توی اون خونه خالی همش فکر میکردم در دید جامعه ام یه چیزی شبیه به اینکه روی آنتم ولی دوربینی هم نبود در کار که ببینم و خلاصه رفتم تو اون خونه که تنها بشم همون موقع هم بابام میگفت قرصت رو بخور یا آمپول بزن و من امتنا می کردم کارم از قرص خوردن گذشته بود خدا کنه ماه رمضونی امسال تکرار نشه مسائل.و و طوری شده که  اشکم جاری نیمشد قبلا هر گناهی می کردم میخوابیدم و روضه گوش میدادم و گریه می کردم و فضا وجو مونده بود که چرا من آمرزیده نمیشم و احساس گناه هم نمیکنم همین و خلاصه من نمیدونستم چی کار کنم صدامو بلند می کردم و زورکی با صدا مثلل بچه ها که چیزی میخوان گریه می کردم با بعضی وقتا اثر نداشت این فیلم بازی کردنمون و سیستم خیلی پیچیده بود و اون روزا چند تا وبلاگ داشتم مثل 1000rominmonji یا porroy سال قبل که شاید وبلاگش خراب شده باشه ولی تو آرشیو jigrar هست همین دیگه خدا بیامرزتمون اگه دو کلوم می نشستم قرآن میخوندم و دعا میکردم شاید وضعم اینطور نمیشد و اون موقع قران نبود تو دسترسم ولی میتونستم همین چند تا سوره که حفظم رو بخونم و خودم سبک شمردم دین حق رو. ولی جو حاکم قوی بود و من فهمیدم هیچی نیستم و چیزی ندارم برای گفتن و عمل هم نکردم و آخرشم دست و پا بسته و با خواری و ذلیلی رفتیم بیرون از خانه به سمت بیمارستان اعصاب و روان نه خدا خیرشون بده خدا هست.

  • علی جغدی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی