تو را چشمی زدن کشتن که وردی خواندن و رد شد
تو را دیدند و دردی آه صدای ساعت و زنگ شد
صدای پر درآوردن از اینجا کوچ آخر شد
توان دیدنت را نیست که بانگ الله اکبر شد