تیری به پای مبارک حضرت نفوذ کرد که اصحاب ایشان نتوانستند جز در حال نماز خواندن آن را بیرون بکشانند در حالیکه ایشان دردی را احساس نکرد و نفهمید که چه کرده اند در حالیکه تاب خارج کردنش را در حین عادی نداشت.
این خیلی داستان پند آموزی است و نکته های زیادی داره سوال که چطوری هیچی نفهمید که دارن تیر از پای مبارک در حالیکه یه زمان دیگه توی رکوع گدا رو دید و انگشتر دادند؟ یادمه سوم راهنمایی اینو از معلممون پرسیدم گفت فهمید که دارن بیرون میارن درد رو حس نکرد در صورتیکه اگه داستان دقیق میدونست هیچی اصلا نفهمید!
ایشان با اینکه امام بود در حالت عادی مثل ما و با اون شرایط بدی که تیر لعنه الله علیه داخل پا شده بود تاب خارج کردنش توسط یاران رو نداشت خوب ما نباید بفهمیم که ما هم همینطوریم و شرایطی در این دنیا ممکنه برامون پیش بیاد و فرض کنیم که اومده و بلایی به سرمون رسیده شایدتم حالا پیش اومده که جز با پناه بردن به خدا و با نماز خودمون حل نمیشه تا کی خود اتکایی نباید مشکل ما بد نماز خوندن و حال نداشتن باشه تا مشکلات دیگرمون خودشون رفع بشون؟ نباید کارهامونو واگذار به خدا کنیم؟ نمی دونم رسوندم یا نه من تو کودکیم این داستان عجیب بود برام و میگفتم چنین شرایطی برام پیش خواهد آمد پس باید نمازمو بهتر بخونم وگرنه تیر مشکلات بیرون نمیاد یعنی نمیتونه بیاد هر چقدر هم قوی باشم دنیا کار خودشو میکنه و میترسیدم و سعی می کردم نمازمو بهتر تر بخونم ولی حالا اصلا به این چیزا فکر نمی کنم!!نمی دونم اما چطور یاد این داستان و خودم افتیدم.
- ۹۳/۰۴/۰۱