یا قاضی الحاجات

لا اله الاالله محمد رسول الله علی ولی الله صلی الله علیه و آله و سلم

یا قاضی الحاجات

لا اله الاالله محمد رسول الله علی ولی الله صلی الله علیه و آله و سلم

یا قاضی الحاجات

ای که به دور کعبه و منکر حیدری / کعبه ولادتگه اوست دور حیدر مگرد

بایگانی

۱۶۶ مطلب در آذر ۱۳۹۵ ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

سه شنبه, ۲ آذر ۱۳۹۵، ۱۱:۰۳ ب.ظ | علی | ۰ نظر
در محضر استاد ۱۳
درس اخلاق آیت الله صدیقی؛ 24/مهر/1395

جلسه درس اخلاق آیت الله صدیقی روز شنبه از ساعت ۱۰:۳۰ تا ۱۱:۳۰ در حوزه علمیه امام خمینی (ره) برگزار شد که مشروح آن تقدیم می گردد.

در محضر استاد 13
  00:00            00:00         
 
  • در محضر استاد 13درس اخلاق آیت الله صدیقی؛ حوزه علمیه امام خمینی (ره)
 

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری‏* وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری‏* وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی* یَفْقَهُوا قَوْلی‏‏».[۱]

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ الصَّلَاهُ عَلَى خَاتَمِ المُرسَلینَ طَبِیبِ نُفوسِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهِ مَولَانَا بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللَّهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ نُصرَتَهُ وَ اللَّعنُ عَلَى أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إلی یَومِ الدِّینِ».

ابتدائاً چند جمله‌ای به حول و قوّه‌ی خدا از صحیفه‌ی سجّادیه به محضر شما قرائت می‌کنیم و مقدّمه‌ی توسّل و چند نکته راجع به حضرت سیّد الشّهداء و نهضت عاشورا بیان می‌کنیم. امیدوارم که گوینده ما نباشیم.

یاری مظلومین در دین اسلام

دعای ۳۸ صحیفه‌ی سجّادیه است، «اللَّهُمَّ إِنِّی أَعْتَذِرُ إِلَیْکَ مِنْ مَظْلُومٍ ظُلِمَ بِحَضْرَتِی فَلَمْ‏ أَنْصُرْهُ‏، وَ مِنْ مَعْرُوفٍ أُسْدِیَ إِلَیَّ فَلَمْ أَشْکُرْهُ، وَ مِنْ مُسِی‏ءٍ اعْتَذَرَ إِلَیَّ فَلَمْ أَعْذِرْهُ»[۲] خدایا به تو پناه می‌برم از این‌که مظلومی پیش من مورد ظلم قرار بگیرد و من به یاری مظلوم اقدامی نکرده باشم. یکی از مسائلی که در ادیان الهی و در اسلام مورد اهتمام است یاری مظلوم است. «مظلوم به ما هو مظلوم»، ولو غیر مسلمان باشد.

Sadighi-13950724-HozeElmiye-ThaqalainSite (6)

 در مورد مسلمان‌ها این حدیث مشهور است که «مَنْ‏ سَمِعَ‏ رَجُلًا یُنَادِی‏ یَا لَلْمُسْلِمِینَ‏ فَلَمْ‏ یُجِبْهُ‏ فَلَیْسَ‏ بِمُسْلِم»[۳]اگر کسی ندای مظلومی را شنید، داد او بلند بود که مسلمان‌ها به داد من برسید و این عکس العملی نداشت، لبیّکی نگفت، قیامی نکرد، فرمود این مسلمان نیست. لازمه‌ی مسلمان بودن این است که انسان هوای مسلمان‌های دیگر را داشته باشد و هر جا نیاز بود از آن‌ها حمایت کند و به آن‌ها کمک کند، برای نصرت آن‌ها کم نگذارد.

Sadighi-13950724-HozeElmiye-ThaqalainSite (5)

تأکید خدا به بندگان در مورد حمایت از مستضعفان

در سوره‌ی مبارکه‌ی نساء هم فرمود: «وَ ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذینَ یَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَهِ الظَّالِمِ أَهْلُها»[۴]، «وَ ما لَکُمْ» یک اعتراض، یک انتقاد و اعلام نارضایتی خدا است. چرا شما رزمنده نیستید؟ چرا شما غیرت دینی ندارید؟ چرا حرمات شما مورد تعرّض قرار می‌گیرد و شما به جوش نمی‌آیید؟ شما برای قتال یعنی کشتن و کشته شدن چرا جان خود را به کف نمی‌گیرد؟ از دین خدا، از راه خدا، از مرام خدا چرا دفاع نمی‌کنید؟ «وَ ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ». حالا این «سَبیلِ اللَّهِ» با وسعتی که دارد…، آنچه مسلّم است حفظ حدود الهی، مرزهای دین، حفظ شریعت، حفظ قوانین الهی، دفاع از شعائر دینی مشمول این آیه‌ی کریمه است.

 لحن آن هم لحن عجیبی است «وَ ما لَکُمْ»! چه مرضی بر شما وارد شده است؟ شما را چه شده است؟ یعنی انسان در حال سلامت، در حال این‌که از حال متعارف خارج نشده باشد، قلب سلیمی داشته باشد، روح سلیمی داشته باشد، فطرت سلیمی داشته باشد، انسانیّت او دست نخورده باشد باید از خدای خود، از دین خود، از انبیاء خود و آنچه مربوط به خدا است دفاع کند، باید در مورد آن جان فشانی کند، قتال کند. «وَ ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ» این در حوزه‌‌ی داخلی که هر جا دیدید عدالت مخدوش می‌شود، معارف دین مورد استهزاء قرار می‌گیرد، عفّت عمومی، اخلاق عمومی مورد هجمه قرار می‌گیرد، پایگاه‌های عبادت، مساجد مورد تعرّض قرار می‌گیرد باید تا مرز جان به پا خواست و از دادن جان و از بین بردن موانع تحقّق معارف حقّه، اخلاقیّات، توحید و احکام شریعت مضایقه نکرد.

Sadighi-13950724-HozeElmiye-ThaqalainSite (7)

عشق به شهادت، قدم اوّل در پیروزی

جبهه‌ی بعدی می‌فرماید: «وَ الْمُسْتَضْعَفینَ» نه تنها باید شما در سبیل الله، آنچه که مربوط به حوزه‌ی دین است به پا خیزید، کمر ببندید، غیرت داشته باشید، همیّت داشته باشید، عرضه داشته باشید و انسان‌های سنگر نشین و مرزبان و مدافع باشید و مرگ برای شما مشکل نباشد، کشتن هم برای شما مشکل نباشد. باید تا آن‌جایی که رفع مانع شود هم ریختن خون میکروب‌های جامعه که این‌ها در حکم درنده‌ها هستند، در حکم وحوش و موجودات موذی هستند. این‌ها که برای از بین بردن دین شما این‌ همه توطئه و نقشه دارند این‌ها«عَدُوَّ اللَّهِ»[۵] هستند که فرمود: «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّهٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ وَ عَدُوَّکُمْ» آن کسی که دشمن خدا است، دشمن مسلمان‌ها است، دشمن موحّدین است، برای مقابله با این‌‌ها بر شما واجب است که تجهیزات دفاعی و هجومی را تأمین کنید، آنچه را که لازمه‌ی جنگ با دشمن است. نه تنها لازمه‌ی جنگ با دشمن است، بلکه لازمه‌ی پیشگیری جنگ با دشمن است.

Sadighi-13950724-HozeElmiye-ThaqalainSite (1)

تأمین تجهیزات دفاعی در مقابله با دشمن الزامی است

 اگر شما مقتدر بودید، اگر شما مجهّز بودید، اگر شما در تأمین روحیه‌ی رزمی، عشق به شهادت و تأمین تجهیزات نظامی دست برتر داشته باشید جنگی پیش نمی‌آید. این‌ها جرأت نمی‌کنند که با شما مقابله کنند. این «تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُمْ» مرز تأمین تجهیزات است. آنچه که لازمه‌ی پیروزی است که در قدم اوّل ایمان است، عشق به شهادت است. لبّیک گفتن به خدا و رسول است، غیرت است و عرضه و شجاعت و شهامت فضایل اخلاقی است که مبنای مقابله با ظالم و کافر و معاند و منافق است. قدم اوّل آن روحیه است. روحیه هم در پرتو ایمان و تقوا و سازندگی‌های درونی است.

در قدم دوم داشتن سلاح لازم است. آنچه که مطابق روز دشمن اسلحه دارد در حد آن‌ها داشته باشید و بالاتر از آن‌ها داشته باشید. مثلاً در آیات کریمه‌ی آخر سوره‌ی مبارکه‌ی آل عمران فرمود: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اصْبِرُوا»[۶] بعد فرمود: «وَ صابِرُوا» که یکی از وجوه «صابِرُوا» همین است که مقابل به مثل داشته باشید.

Sadighi-13950724-HozeElmiye-ThaqalainSite (3)

مرحوم شهید آیت الله مطهّری (رضوان الله تعالی علیه) فرمودند که صبر هم سلاح است و هم سپر است. هم در بعد تجهیزات و حمله باید مجهّز باشیم، در موقع تاختن به دشمن عقب نشینی نکنید، به دشمن بتازید. اگر آن‌ها به شما هجمه کردند از خود دفاع کنید. در هر دو مرحله صبر لازم است. «صابِرُوا» مقابله به مثل است. می‌فرماید: «فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدى‏ عَلَیْکُمْ»[۷] همان‌طور که آن‌ها به شما امان نمی‌دهند شما هم امان آن‌ها را بگیرید، آنچه که لازمه‌ی صیانت از اقتدار اسلامی است در ابعاد مختلف فرهنگی، سیاسی نظامی باید جبهه‌ی حق تمام این‌ها را تأمین کند.

تعرّض به بندگان خدا تعرّض به خدا است!

 بنابراین این مسئله‌ای که حضرت علی بن الحسین در دعای دلنشین خود چقدر زیبا بلد بودند. بلد بودند که بلندگوی خدا بودند. «اللَّهُمَّ إِنِّی أَعْتَذِرُ إِلَیْکَ مِنْ مَظْلُومٍ ظُلِمَ بِحَضْرَتِی فَلَمْ‏ أَنْصُرْهُ»[۸] خدایا عذر خواهی می‌کنم از این‌که مظلومی جلوی چشم من، در حیطه‌ی اطّلاعات من و قدرت من مورد ظلم قرار گرفته باشد و من از او یاری نکردم. این گناهی است که باید به خدا اعتذار جست و از خدا عذر خواهی کرد. خدای متعال بندگان خود را عائله‌ی خود می‌داند. تعرّض به بندگان خدا تعرّ ض به خدا است. لذا در هر مرحله‌ای، به هر مقداری انسان در دفع ظلم و رفع ظلم از مظلوم، چه مؤمن باشد و چه غیر مؤمن، وظیفه‌ی الهی دارد که با ظلم ستیز داشته باشد. نسبت به ظلم حسّاس باشد. آن وقت پناه به خدا می‌بریم که ما آخوند باشیم، روحانی باشیم، در خانه‌ی خود ظلم است. به عائله‌ی خود ظلم می‌کنیم. به ضعفای در مجموعه‌های خود ظلم می‌کنیم. ظلم خیلی خانمان سوز است. «الظلم ظلمت القبر» «الظُّلْمَ ظُلُمَاتٌ یَوْمَ الْقِیَامَهِ»[۹] انسان ظالم در عالم برزخ گرفتار ظلمت است، هیچ نوری به او نمی‌رسد.

ظلم به خویشتن

لذا بیایید به برکت از سیّد الشّهداء (علیه السّلام) ابتدائاً به خود ظلم نکنیم. من گاهی در این جمله‌ی نورانی دعای عهد که عرضه می‌داریم «وَ جَعَلْتَهُ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ‏ عِبَادِکَ‏ وَ نَاصِراً لِمَنْ لَا یَجِدُ لَهُ نَاصِراً غَیْرَک‏»[۱۰] گاهی به من یک حالتی دست می‌دهد. می‌گویم مولای من اگر من به خود ظلم کردم، ناصری جز خدا را ندارم. شما باید دست ما را بگیرید و ما را از ظلم به خود نجات دهید. «وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَه»[۱۱] ظلم حجاب بسیار خطرناکی است. ظلم، چه ظلم به خود باشد و چه ظلم به خدا باشد و چه ظلم به بندگان خدا باشد. تمام این‌ها خطرناک است، حجاب است، مانع رشد است و به خدا پناه می‌بریم که ظالم باشیم و خود ما متوجّه نباشیم. یک وقتی متوجّه باشیم که ظلم دست و پای ما را بسته است و در قعر جهنّم قرار گرفتیم.

علاقه‌ی عجیب علّامه جعفر شوشتری به سالار شهیدان

در نهضت عاشورای حضرت سیّد الشّهداء (علیه الصّلاه و السّلام) ویژگی‌های و خصوصیّاتی است. این کتاب خصایص الحسینیه کتاب بسیار مفیدی است به خصوص برای آن‌هایی که اهل منبر هستند، ذوقیّات خوبی برای این فقیه بزرگ و این انسان رهیافته علّامه جعفر شوشتری که هم فقیه بوده است و از شاگردان شیخ انصاری بوده است. در فقهات خود ملّای حسابی بوده است و هم واقعاً یک حالتی به او دست می‌داد. امام حسین دل او را برده بود. بیچاره‌ی امام حسین بود. هم آن محاکمه‌ای که در مقدّمه‌ی کتاب نسبت به خود دارد، خود را مورد محاسبه و محاکمه قرار داده است و با تقسیم صبر بالاخره می‌گوید من هیچ امیدی به هیچ عملی ندارم. تنها پناهگاه او امام حسین است. یعنی یافته است که تنها روزنه‌ای که ما را از کابوس یأس نجات داده است این است ‌که من در محبّت امام حسین تردید ندارم که امام حسین را دوست دارم، «و ان حبّ الحسین جنّنی حب الحسین».

تأثیرات عشق و محبّت به سیّد الشّهداء در خودسازی انسان

محبّت سیّد الشّهداء (علیه الصّلاه و السّلام) واقعاً پایگاه عروج در مسائل اخلاقی بودند. محبّت، مؤثّرترین عامل در خودسازی است. هیچ چیزی مانند عشق انسان را از خود بیرون نمی‌کند. آن چیزی که انسان را نسبت به انانیّت خود قوی می‌کند و آدم خود را می‌شکند در برابر معشوق است. هیچ چون و چرایی ندارد. وقتی که انسان شیدای یک کسی شد دیگر عنان اختیار را از دست داده است و آنچه لازمه‌ی قرب به او است انجام می‌دهد بدون هیچ ملازمه‌ای. آن چیزی که برای او مهم است رسیدن به دوست است. لذا من این تعبیر را نگشتم، ولی ظاهر روایت این است که «المحبهُ نارٌ فِی القَلبِ تَحرُقُ ما سَوىَ وَدَّ المَحبوب»[۱۲]، این «ما سَوىَ وَدَّ المَحبوب» خود آدم هم است. تنها چیزی که باعث می‌شود انسان خود را خاکستر کند و از خود بگذرد عشق است. عشق غیر معشوق را به آتش می‌کشد. چنین حرارتی، چنین شعله‌ای در او است، آنچه غیر محبوب است همه را ذوب می‌کند. آن چیزی که برای او می‌ماند فقط محبوب است، جز او چیزی نمی‌خواهد. آبرو برای او حل است. گذشتن از زن، فرزند، همه چیز برای او حل است.

هیچ کسی مانند یاران سیّد الشّهداء نیست

 این خصایصی که برای حضرت سیّد الشّهداء مرحوم شیخ جعفر (اعلی الله مقامه الشّریف) آورده است تماشایی است. امّا نکته‌ای که من خدمت شما عرض می‌کنم این مجموعه‌ای است که امام حسین داشت. ائمّه (علیهم السّلام) همه نور واحد هستند. در زیارت جامعه حضرت امام هادی (علیه السّلام) یاد دادند که شهادت می‌دهیم نور شما، طینت شما واحده است، «طَابَتْ‏ وَ طَهُرَتْ‏ بَعْضُهَا مِنْ‏ بَعْض‏»[۱۳] شما یک نور هستید، یک حقیقت هستید، ولی مجموعه‌ای که امام حسین داشت هیچ کسی ندارد. رمز نیامدن حضرت حجّت هم همین است. آن مجموعه هنوز پیدا نشده است. در اطراف پیامبر منافق بود. امیر المؤمنین خون جگر داشت از دست این‌هایی که در اطراف او بودند و هم مرگ خود را از خدا خواست و هم این‌که از خدا خواست یکی مثل خودشان را بر آن‌ها مسلّط کند. رسماً اعلان کرد که من خسته‌ هستم. «اللَّهُمَّ إِنِّی قَدْ مَلِلْتُهُمْ وَ مَلُّونِی‏»[۱۴] من خسته هستم. این‌ها هم از من خسته هستند. مظلومیّت امام مجتبی از امیر المؤمنین هم بالاتر است. سایر ائمّه هم همین‌طور هستند. امتیاز یاران سیّد الشّهداء یاران او هستند. «فَإِنِّی لَا أَعْلَمُ أَصْحَاباً»[۱۵] به خدا عرضه می‌دارد: خدایا من اصحابی بهتر از اصحاب خود سراغ ندارم.

برکات و فضیلت خواندن نماز شب

 این مجموعه…، آن چیزی که ما نداریم یک شبکه‌ی مخلص از جان گذشته‌ای که واقعاً ولایت مدار باشند و عشق اهرم حرکت آن‌ها باشد، نه تشخیص. آدم تشخیص می‌دهد خیلی جاها هوای نفس نمی‌گذارد انسان به تشخیص خود عمل کند. قالب ما شاید اکثر عمر خود را خلاف تشخیص خود عمل کردیم. کدام طلبه است که نداند نماز شب چه ظرفیتی است! واقعاً بین خود و خدا چیزی جای نماز شب را می‌گیرد؟! این نماز شبی که خدای متعال درحق نماز شب می‌گوید: «تَتَجافى‏ جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ * فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّهِ أَعْیُنٍ»[۱۶] انسان دقّت کند که خدا چه وعده‌ای می‌دهد. چقدر اعلان خصوصیّت با بنده‌ی نماز شب خوان می‌کند. «فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ» هیچ کسی را من خبردار نکردم که چه چیزی نگه داشتم برای کسی که شب‌ها با من است. «فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ» احدی در عالم سر در نمی‌آورد که من برای شما چه چیزی نگه داشتم. «ما أُخْفِیَ لَهُمْ» آن چیزی که برای این‌ها اخفاء شده است، یعنی تو صاحب سرّ من هستی، صاحب راز من هستی. بین من و تو رازی است که احدی از این راز باخبر نیست. امّا یک گوشه‌ای آمده است که ما را تکان دهد. «مِنْ قُرَّهِ أَعْیُنٍ» یک چیزی است که وقتی‌ می‌بینید اشک شوق می‌ریزید. چه کسی است که این آیه را نخوانده است؟! امّا چه شده است، با این‌که اخبار وحی است و یک چیزی که بالا دست ندارد چرا شما نماز شب نمی‌خوانید؟

معرفت، درس خواندن، طلبه شدن، ملّا شدن بدون عاشق شدن واقعاً فتنه‌گر شدن است!

یا نماز اوّل وقت این روایاتی که دارد، وقتی آدم نماز خود را به تأخیر می‌اندازد ملائکه او را نفرین می‌کنند؛ می‌گوید: «ضَیَّعَکَ‏ اللَّهُ‏ کَمَا ضَیَّعْتَنِی»[۱۷] از اوّل وقت نماز که حیّ علی الصّلاه، این‌ها ندای خدا است. اذان و اقامه را پروردگار متعال از طریق جبرئیل نازل کرده است و خود او دارد ما را به سرعت در این علم… تعجیل در این عمل «حَیَ‏ عَلَى‏ خَیْرِ الْعَمَل»«خَیْرِ الْعَمَل» هم است، «حَیَ» هم گفته است، در این حال وقت نماز که می‌شود ما تکان نمی‌خوریم، دل ما تکان نمی‌خورد. حالا فرض کنید اگر بنا بود مقام معظّم رهبری در یک وقت معیّنی این‌جا تشریف بیاورند ما چه حالتی داشتیم می‌خواستیم او را ببینیم. نماز دیدار خدا است، آن هم دعوت خاصّ خدا است. پروردگار متعال ما را دعوت به نماز کرده است و اعلان کرده است «حَیَ‏»، یعنی چه؟ یعنی من مشتاق هستم. تو را دوست دارم و می‌خواهم پیش من بیایی. چرا نمی‌رویم؟ یا اگر می‌رویم چرا با تحمیل می‌رویم؟ چرا گاهی احساس می‌شود اگر نماز اوّل وقت شرط شود برای انسان سنگین می‌آید؟ با این‌که باید این‌ها را روزنه‌های نور ببینیم، روزنه‌ی رحمت ببینیم.

این است که معرفت، درس خواندن، طلبه شدن، ملّا شدن بدون عاشق شدن واقعاً در آخر فتنه‌گر شدن است. آدم علم و زرنگی خود را در آسیاب دشمن قرار می‌دهد و آسیابان او می‌شود و چرخ او را می‌چرخاند. به خدا پناه ببریم، از خدا عشق بخواهیم. از خدا محبّت بخواهیم. «حَسَرَتْ صَفْقَهُ عَبْدٍ لَمْ تَجْعَلْ لَهُ مِنْ حُبِّکَ نَصِیباً»[۱۸] این در دعای عرفه‌ی حضرت امام حسین (علیه السّلام) است. نکند ما ورشکسته باشیم و خود ما خبر نداشته باشیم «حَسَرَتْ صَفْقَهُ عَبْدٍ لَمْ تَجْعَلْ لَهُ مِنْ حُبِّکَ نَصِیباً».

سیرت امام حسین جمال خدا است

این مجموعه‌ای که با امام حسین بودند نهضت امام حسین را برجسته کرده است. تمام این‌ها عامل به تکلیف بودند، مأموریت را یافته بودند. رسالت را «عن بصیرتٍ» به عهده گرفته بودند، ولی هیچ کدام خود آن‌ها نبودند. زبان حال همه این بود که «جنّنی حب الحسین» این جاذبه‌ی شمس وجود حضرت سیّد الشّهداء یک منظومه‌ای به وجود آورده است که تمام آن‌ها مجذوب آن جاذبه هستند.

حضرت رسول در مورد کسانی که با امام حسین کشته می‌شوند بیانی دارد می‌فرمایند: «لم یحصوا إلم الحدید» روز عاشورا بدن این‌ها این‌‌طور پاره پاره شد، هیچ کدام این‌ها احساس درد نمی‌کردند. خدای متعال در قرآن شریف می‌گوید: این‌ زن‌هایی که به تماشای یوسف آمده بودند «فَلَمَّا رَأَیْنَهُ…قَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَ»[۱۹] او یک عشق مجازی است، جمال یوسف است. ولی جمال حسین یقیناً بالاتر از جمال یوسف است. آن هم سیرت امام حسین جمال خدا است. این‌ها تنها صورت نمی‌دیدند، این‌ها مجذوب سیرت حضرت سیّد الشّهداء بودند. مجذوب خلق امام حسین (علیه السّلام) بودند، این بود که اصلاً توجّه به آن جمال و ذوب شدن در آن جمال، بدنی، زندگی، مالی برای آن‌ها مهم نبود.

    دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی                 دیوانه‌ی تو هر دو جهان را چه کند

یا اباعبدالله شما را به حق مادر خود حضرت زهرا از آن نگاه‌ها یک نگاهی هم به ما کنید و ما را از لجن بیرون کنید. شما این کاره‌ هستید، شما شکار دل می‌کنید. شما به هر کسی نگاه کردید او را آسمانی کرده‌اید.

 


[۱]– سوره‌ی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۲]– الصّحیفه السّجادیه، ص ۱۶۶٫

[۳]– الکافی، ج‏ ۲، ص ۱۶۴٫

[۴]– سوره‌‌ی نساء، آیه ۷۵٫

[۵]– سوره‌ی انفال، آیه ۶۰٫

[۶]– سوره‌ی آل عمران، آیه ۲۰۰٫

[۷]– سوره‌ی بقره، آیه ۱۹۵٫

[۸]– الصحیفه السجادیه، ص ۱۶۶٫

[۹]– عوالی اللئالی العزیزیه فی الأحادیث الدینیه، ج‏ ۱، ص ۱۴۹٫

[۱۰]– زاد المعاد، ص ۵۴۳٫

[۱۱]– سوره‌ی طلاق، آیه ۱٫

[۱۲]– شرح نهج البلاغه لابن أبی الحدید، ج‏ ۱۱، ص ۷۸٫

[۱۳]– من لا یحضره الفقیه، ج‏ ۲، ص ۶۱۳٫

[۱۴]– نهج البلاغه، ص ۶۷٫

[۱۵]– بحار الأنوار، ج‏ ۴۴، ص ۳۹۲٫

[۱۶]– سوره‌ی سجده، آیات ۱۶ و ۱۷٫

[۱۷]– الأمالی، ص ۲۵۶٫

[۱۸]– بحار الأنوار، ج‏ ۹۵، ص ۲۲۶٫

[۱۹]– سوره‌ی یوسف، آیه ۳۱٫


بسم الله الرحمن الرحیم

سه شنبه, ۲ آذر ۱۳۹۵، ۰۴:۵۷ ب.ظ | علی | ۰ نظر
در محضر استاد ۱۴
درس اخلاق آیت الله صدیقی؛ 08 / آبان /1395

جلسه درس اخلاق آیت الله صدیقی روز شنبه از ساعت ۱۰:۳۰ تا ۱۱:۳۰ در حوزه علمیه امام خمینی (ره) برگزار شد که مشروح آن تقدیم می گردد.

 

 
Error loading media:
File could not be played
 
  00:00             00:00         
 
  •  
    در محضر استاد 14درس اخلاق آیت الله صدیقی؛ 08 / آبان /1395

 

 
 
  00:31             39:08  
 

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»

«رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری ‏* وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری ‏* وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی‏‏».[۱]

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی وَ الصّلَاهُ عَلَی سَیِّدِ المُرسَلینَ طِیبِنَا‏ حَبیبِنَا شَفیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ مُولَانَا بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللَّهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ‏».

راه‌های قرآن برای زندگی در امان و امنیت روحی

«الَّذینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ‏»[۲]؛ نجات از تشویش، نگرانی، افسردگی، تردید، شک و انواع امواج و طوفان‌هایی که بشر در زندگی با آن‌ها مواجه است، نیاز به معالجه دارد، نیاز به پیشگیری دارد. در قرآن کریم راه‌های زندگی در امان و امنیت روحی و روانی مطرح است و این آیه‌ی کریمه یکی از اساسی‌ترین درمان‌ها است یا پیشگیری‌ها است.

Sadighi-13950808-HozeElmiye-ThaqalainSite (10)

مؤمن یکی از اسمای حسنای الهی

 «الَّذینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ» ایمان از همان امن و امان است و یکی از اسماء حسنای پروردگار عزیز، مؤمن است. با معانی مترتّب و درجاتی که برای این منظور می‌شود، خداوند متعال مؤمن است یعنی خدا خود را قبول دارد، به خودش ایمان دارد، «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ الْمَلائِکَهُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ‏»[۳] خداوند شهادت به وحدانیّت خود داده است و مؤمن به خود است و خدای متعال مؤمن است، یعنی هر جا امانی است، آرامشی است، امنیتی است، خدا سبب آن است، خدا معطی آن است.

Sadighi-13950808-HozeElmiye-ThaqalainSite (9)

استخلاف غایت حرکت انسانی

یک دعایی در کلم طیّب است، دعای امان ظاهراً فرازهای مختلف آن توسّل به اسم مبارک امان است. خدای متعال هم ایمنی، امنیت و هم ایمان را می‌دهد «وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی‏ قُلُوبِکُمْ»[۴] تحبیب ایمان، تزیین ایمان، اعطای ایمان از جانب خدا است؛ «بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَداکُمْ لِلْإیمانِ»[۵] خدا بر شما منّت گذاشته است که شما را با وادی ایمان آشنا کرده است یا دل و جان شما را با هدایت تکوینی خود مجذوب ایمان کرده است یا شما را متخلّق به اخلاق الهی کرده است که این مسئله‌ی استخلاف غایت القصوای حرکت انسان هم رنگ شدن با خدا است «صِبْغَهَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَهً»[۶] حضرت حق سبحانه و تعالی بشر را برای خود ساخته است.

Sadighi-13950808-HozeElmiye-ThaqalainSite (2)

خدا خالق همه‌ی اشیاء

در مورد حضرت موسی فرمود: «وَ اصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسی‏»[۷] اصلاً صنع حضرت موسی، گزینش حضرت موسی جزء مشیّت‌های حتمی خدا بوده است که «لِنَفْسی» باشد. هیچ غیری در امور موسی دخیل نبود، همه‌ی عالم از آنِ خدا است، «خالِقُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ» است، خالق «لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» هم مالک است و هم ملک است. کسی کاره‌ای نیست، هر چه وجود دارد اثر خود او است. ساخته و پرداخته‌ی خود او است. شریکی ندارد، هم بازی ندارد، ظهیری ندارد. از این جهت هر چه وجود دارد، برای او است، از او است و به سوی او است هیچ موجودی دخیل نیست. لکن در تدبیر پروردگار متعال بعضی از موجودات را با وسائط هدایت می‌کند همه مجاری فیض هستند ولی مجاری، گاهی مجاری بعیده است.

Sadighi-13950808-HozeElmiye-ThaqalainSite (1)

تکفّل حضرت موسی به دست خدا

در مورد حضرت مریم، در مورد حضرت موسی، در مورد وجود نازنین حضرت خاتم خدای متعال امور را، خود متکفّل شده است واسطه ندارد. لذا انعقاد نطقه‌ی حضرت موسی در مسیر عادی نباید واقع می‌شد. بین زنان و مردان فرعون جدایی انداخته بود، وقتی به دنیا می‌آمد باید نمی‌ماند، چون همه‌ی کودکان را جاسوس‌ها خبر می‌دادند و فرعون آن را ذبح می‌کرد. «یُذَبِّحُونَ أَبْناءَکُمْ وَ یَسْتَحْیُونَ نِساءَکُمْ»[۸] ولی خدای متعال هم حضرت موسی را ایجاد کرد و هم حفاظت کرد با دست خود دشمن هم حفاظت کرد. این‌ها عنایت ویژه است. قدم به قدم موسی با دست ربوبیّت مبدأ متعال رشد پیدا می‌کند؛ لذا نوع عنایت خدا بر حضرت موسی متفاوت است با عنایتی که به دیگر موجودات و اشخاص دارد. «وَ اصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسی‏»[۹]

 باران نماز از بین بردن آتش‌های گناه

 موسی هم این باور را داشت به سوی دریا با آرامش می‌رفت و با اطمینان اعلان می‌کرد که او رب من است و«سَیَهْدینَ‏»[۱۰] او هادی من است. خدا برای حضرت مریم ملائکه می‌فرستاد، مریم اهل نماز بود، ولی خود سرانه، خود او انتخاب نمی‌کند، ملائکه‌ی خدا می‌آیند: «یا مَرْیَمُ اقْنُتی‏ لِرَبِّکِ وَ اسْجُدی وَ ارْکَعی‏»[۱۱] خدای متعال اعمال خصوصیت کرده است ما هم بلند می‌شویم، نماز می‌خوانیم ملائکه به ما هم می‌گویند: «قُومُوا إِلَى نِیرَانِکُمُ الَّتِی … فَأَطْفِئُوهَا بِصَلَاتِکُمْ»[۱۲] آتش‌هایی که برای خود افروختید بلند بشوید با باران نماز این آتش‌های خود را خاموش بکنید. آتش غفلت، آتش نسیان، این‌ها بلای جان ما است، آتش ویران‌گر سعادت ما است. خدا کند که نماز ما این آتش‌ها را خاموش بکند، خود نماز برای ما غفلت نباشد، سرگرمی نباشد. روایات دارد که ملائکه موقع نماز صدا می‌زنند: «قُومُوا» برخیزید ولی تشریع در مورد حضرت موسی.

هدایت تکوینی به دست خدا

حضرت مریم تکوین بود، او می‌شنید، مجذوب بود، این اولیای خاصّ خدا مثل مرحوم حاج هادی ابهری این‌ها کارهای خود را عن اختیارٍ انجام می‌دادند ولی هدایت‌شده بود. لازم نبود کسی به سوی کارهای خیر تذکّر بدهد. ملائکه مستقر در جان او، او را می‌بردند. برای هر کار خیری کشیده می‌شد، برای مجالس امام حسین آدرس لازم نبود، از درون آن‌ها یک سیمی وصل بود به آن‌جا می‌برد و در کارهای دیگر خود هم همین‌طور بود. کارهایی که انجام می‌داد، خود او نبود، بلکه یک دست نامرئی بود دست او را می‌گرفت و به آن‌جا می‌برد. «یا مَرْیَمُ اقْنُتی‏ لِرَبِّکِ‏»[۱۳] این فرق دارد با ندای تشریعی ملائکه که خدا دوست دارد ما هم پیش خدا برویم، خدا دیدار ما را دوست دارد. خدا سخن ما را دوست دارد، خدا زاری ما را دوست دارد، خدا انکسار ما در پیشگاه خود دوست دارد، چون به نفع ما است. خدا بنده‌ی خود را دوست دارد و دوست دارد بنده‌ی او منتفع باشد، متنعّم باشد.

هدایت خاصّ خدا در مورد پیامبر

 تنعّم ما در این عالم به عبادت‌ها، همان تنعّم ما به نعم بهشتی در عالم آخرت است. وجود مبارک حضرت خاتم در دوره‌ی کودکی وقتی با بچّه‌ها بازی می‌کردند، می‌گویند: سنگ گذاشتم دامن عربی را بلند بکنم یک دستی آمد روی دست من و این کار را نکردم، بار دوم، بار سوم فهمیدم من نباید این کار را بکنم. این دست خدا است. نمی‌گذارد او مثل دیگران باشد، باید ممتاز باشد. این آن هدایت خاصّ خدا است در دعای کمیل ما از پروردگار عزیز ما که درخواست نمی‌کنیم دعا می‌خوانیم دعا نمی‌کنیم، تضرّع نداریم، ابتهال نداریم از خدا درخواست می‌کنیم که خدایا ما را از اخصّ عباد خود «مَنْزِلَهً مِنْکَ» قرار بده «وَ أَقْرَبِهِمْ مَنْزِلَهً مِنْکَ وَ أَخَصِّهِمْ زُلْفَهً لَدَیْکَ» آدم وقتی حجابی نداشته باشد اصلاً خودش نیست. خدا است حجاب وقتی می‌رود آدم ذوب است، کاره ای نیست. هر چه است او است.

متخلّق به اخلاق الهی بودن مقرّبین

 خدا حضرت موسی را و مقرّبین را ویژه‌ی خود قرار داده است هیچ دستی، هیچ اراده‌ای دخیل در زندگی آن‌ها نیست. از این جهت چون مدبّر آن‌ها خدا است، مربّی آن‌ها خدا است، مزکّی آن‌ها خدا است، هادی آن‌ها خدا است، مبدأ آن‌ها خدا است، مقصد آن‌ها خدا است، مسیر آن‌ها هم خدا است، سیر در اسماء الهی می‌کنند. هیچ‌گاه از وادی نور  خارج نمی‌شوند، این‌ها در وادی ایمن هستند، امان مطلق دارند، این‌ها متخلّق به اخلاق الهی هستند.

تفاوت بین ائمّه (علیهم السّلام) و خدا در مالک مطلق بودن

در تمام صفات از جمله در مؤمن بودن این مؤمن هستند هم مؤمن هستند یعنی ایمانی که خود خدا به خود دارد، همان ایمان را خدا به این‌ها داده است. مثل علمی که خدا به حضرت رسول داده است، به امیر المؤمنین داده است «لَا فَرْقَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَهَا إِلَّا أَنَّهُمْ عِبَادُکَ»[۱۴] تمام اسمای حسنی، تمام صفات جمالیّه و جلالیّه که خدا دارا است، در وجود پیغمبر موج می‌زند، در وجود امیر المؤمنین موج می‌زند. هر چه خدا دارد حضرت رسول هم دارد، حضرت امیر هم دارد. حضرت زهرا هم دارد. «إِلَّا أَنَّهُمْ عِبَادُکَ» الّا این‌که این‌ها مالک نیستند. این‌ها برای خود نیستند، مالک آن‌ها تو هستی، هم ذات آن‌ها برای تو است، هم صفات آن‌ها برای تو است. هر مقداری دادی، دارا هستند، هر وقت هم خواستی به آن‌ها نمی‌دهی. همه‌ی وجود این‌ها فقر است، فقیر الی الله هستند. فقر الی الله هستند.

تقوا اوّلین نشانه‌ی ایمان

انسان اگر بخواهد الهی بشود، در زندگی نورانی بشود، ملکوتی بشود، متخلّق به اخلاق روحانیّین بشود که میل به درجه‌ی نفس مطمئنه است. یعنی رسیده است، بلوغ پیدا کرده است. بلوغ به مقام انسانیّت پیدا کرده است، رنگ انسان کامل گرفته است، این یکی ایمان می‌خواهد که پایه‌ی همه‌ی ارزش‌ها ایمان است، تقوا هم اوّلین نشانه‌ای که خدای متعال در سوره‌ی مبارکه‌ی بقره بیان فرموده است «هُدىً لِلْمُتَّقینَ‏»[۱۵].

نشانه‌ی تقوا ایمان به غیب

 اولین نشانه‌ی آن این است که «الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ»[۱۶] ایمان به غیب. ایمان به غیبت هم ایمان به غیب است یعنی ایمان به غیب. آنچه را که برای ما مشهود نیست، برای ما محسوس نیست الله جلّ جلاله، نبوّت، امامت، ولایت همه‌ی این‌ها غیب است. ملائکه غیب است، جهنّم و بهشت غیب است، روح ما «قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی»[۱۷] ما بارقه‌ی حق تعالی هستیم، دم خدا هستیم، نفخه‌ی حق تعالی هستیم. خود ما محفوف به غیب در وجود خود هستیم. تا انسان خود را پیدا نکرده است، ایمان به غیب او ایمان واقعی نیست. با ایمان خود را در حدّ زندگی حیوانی خود قبول داریم ورای آن را ایمان به آن معنا گاهی اصلاً تأمّل نکردیم که ما غیر از جسم و ظاهر خود ما در وجود خود غیب است، مستقر است و حقیقت ما همان غیب است.

معنای دیگر ایمان به غیب

 ایمان به غیب یک معنی دیگر هم می‌تواند داشته باشد و آن این است که انسان باطناً ایمان داشته باشد نه تظاهر به ایمان بکند. ایمان به غیب ایمان به امری است که انسان صرف نظر از ظواهر در خلوت‌ها هم آن را دارد. این ایمان آغاز تخلّق به اخلاق الله است. خدا مؤمن است خدا ما را برای خود خلق کرده است. برای خود خلق کرده است، یعنی خلق کرده است که ما او بشویم. مرآت او بشویم، جلوه‌ی او بشویم. یعنی مرآئیّت در این تجلّی حق در وجود ما اوّلین چیزی است که باید حاصل بشود، ایمان ما است. خدا مؤمن است ما هم باید مؤمن باشیم.

ایمان شهودی

لذا خدای متعال خاصیت علم را هم همین‌جا مشخّص می‌کند. علوم رسمی علم نیستند، این‌ها صنعت هستند. این‌ها اصطلاح هستند، این‌ها مفهوم هستند. «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ الْمَلائِکَهُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ‏»[۱۸]اولی العلم شاهدان توحید هستند، شاهدان وحدانیّت عزیز حکیم هستند. شهود دارند، عالم کسی است، مؤمن کسی است که متخلّق به اخلاق خدا بشود، خدا شاهد است، اولی العلم هم شاهد هستند. ایمان، این‌ها ایمان شهودی است. نه ایمان ذهنی است، نه ایمان برهانی و مغزی است. ایمان اصطلاحی به این معنا نیست. خدا شاهد است، ملائکه شاهد هستند. ملائکه اجتهادی ندارند، ملائکه وجود محض است، ملک هیچ ذهنیتی ندارد «لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ»[۱۹] اگر ذهن داشت، در ذهن خود یک چیزی می‌آمد، بعد خود را با حق تطبیق می‌کرد. وجود او حق است نه تطبیق با حق است. لذا حق‌نما است، ملائکه حق‌نما است، ملائکه خدانما است.«أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ» هم همین‌طور هستند، این‌ها در طول شهود حق تعالی در ردیف ملائکه هستند، این‌ها هم شهودی ایمان‌دار دارند، ایمان این‌ها ایمان ذهنی نیست. حقیقت حق را دارا هستند. این نوع شهود نتیجه‌ی عالم بودن است.

ارتباط علم شهودی و ایمان شهودی

در کنار آن آیه‌ی کریمه‌ی «إِنَّما یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ»[۲۰] یک این‌طور شهودی حتماً خشیّت دارد. حتماً کسی که ایمان شهودی دارد علم شهودی دارد، این جز از طریق یافتن فقر خود نمی‌شود، خود آدم حجاب است تا استقلالی در خود ببینیم، هرگز امکان آن نوع ایمان نیست، آن شهود نیست.

از بین بردن منیّت شرط ایمان

  وقتی عظمت حق، جلال حق، کبریای حق برای ما مشهود نبود، ما آن خشیّت را نداریم. مرعوب نیستیم، محو نیستیم، جز کسانی نیستیم «إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ»[۲۱] آن در وجود آدم باید باشد آن با تصوّر نمی‌شود. با تصوّر شیر کسی از شیر نمی‌ترسد. با تصوّر آب کسی سیراب نمی‌شود. آن وجود آن موجود را آدم می‌بیند دست پاچه می‌شود. وجود آب وقتی در وجود او واجد می‌شود، رفع عطش می‌شود. نسبت به پروردگار متعال هم همین‌طور است. ما تا ما هستیم ایمان ما ایمان نیست، ما تخلّق به اخلاق الله که او مؤمن است، ما هم مؤمن بشویم نخواهیم بود. باید خود را کنار بزنیم. باید با خود دربیفتیم، باید بت خود را بشکنیم، باید صنم نفس خود را با تبر ایمان از بین ببریم و این کار کاری نیست که.. (کار هر بز نیست خرمن کوفتن) این کار کار هر کسی نیست.

جهاد با نفس، جهاد اکبر

 همین است که حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) از استاد خود مرحوم آقا شیخ عبدالکریم نقل می‌کردند که می‌فرموده است: ملّا شدن چه مشکل، آدم شدن محال است. این‌ها الفاظی است که آدم می‌گوید بعضی حرف‌ها است که این‌ها را هم دوست دارد، ولی کجا است آن مردی که قیام بکند، تبر بردارد برای خود. کجای عالم شما سراغ دارید. کجا کاری کردید متوقّع تعریف نبودید؟ کجا درسی خواندید به حساب خدا ریختید و هیچ نوع بازتابی در جامعه برای عالم بودن خود طمع نداشتید. کجا کار خیری، عبادی، صد درصد خدا بوده است وغیر خدا نفی شده است؟ نماز های شب شما الحمدلله جزء توفیقات خاصّ است و چه بسا همه‌ی شما هم در خلوت این کارها را می‌کنید ولی واقعاً خودارضایی دارید یا ندارید؟ نماز شب را برای این‌که شما نماز شب می‌خوانید، می‌خوانید یا نه خجالت می‌کشید که نماز شب می‌خوانید؟ نماز شب شما پیش خود شما، شما را برجسته می‌کند یا شما را خجالت‌زده می‌کند؟ اگر نماز شب شما را آب کرده است، خوشا به حال شما، (آن را که خبر شد خبری باز نیامد) امّا اگر همین نماز شب پیش خود شما، شما را کسی کرده است، شما فکر می‌کنید شما نماز شب خواندید، این تاجرها، این خیرّها، این همه مسجدها، مدرسه‌ها می‌سازند، ولی نام آن‌ها نوشته نشود باز هم از این کارها می‌کنند؟ آیا می‌توانند این کارها را به حساب خدا بریزند؟ ما اگر اطراف ما را نگیرند باز هم همین طلبگی را، همین رنج و تلاش را ادامه می‌دهیم، این است که مسئله‌ی جهاد با نفس، جهاد اکبر است. هر قهرمانی که در جبهه قهرمان شده است معلوم نیست در این میدان قهرمان بشود. آن‌جا می‌بینی گل کرده است ولی این‌جا که می‌رسد نه توان مقابله با خود را ندارد. این‌جا است که آدم باید به یک جایی وصل بشود تا آدم را از دست خود او بگیرند و الّا ما عاجز هستیم از این‌که با خود دربیفتیم و خود را کنار بزنیم. «اللَّهُمَّ خُذْ لِنَفْسِکَ مِنْ نَفْسِی مَا یُخَلِّصُهَا»[۲۲]خدایا من را بگیر، خیلی تعبیر عجیبی است. خدایا من را بگیر. خود من دشمن خود من هستم. «خُذْ لِنَفْسِکَ مِنْ نَفْسِی» خدایا من را بگیر و خود را به من بده. من حجاب را بردار، منِ آیینه را به من بده که من نباشم ولی تو باشی. این‌جا است که جای ایثار، گذشت، عفو، تواضع، ادب این ارزش‌ها در این وادی خود را نشان می‌دهد و تا انسان به این‌جا نرسد یک سر سوزنی از خود اثری ردّ پایی باشد، این آرامش را خدا به آدم نمی‌دهد. آرامش در رسیدن به مقصد است به مقصد رسیدن گذر از راه است، ما هنوز خود راه هستیم، تا خود را پایان ندادیم به مقصد نرسیدیم. جز این‌که بگوییم: خدا امید ما تو هستی، کاری نتوانستیم بکنیم و اگر لطف تو نباشد نمی‌توانیم این کار را بکنیم.

تولّد دوباره‌ی حر در دامن امام حسین (علیه السّلام)

دامن سیّد الشّهداء را بگیریم شاید سیّد الشّهداء… حر نه طلبه بود، نه اهل نماز شب بود، نه به حلال و حرام توجّه داشت، حقوق بگیر آن دستگاه بود. ولی امام حسین این کاره است. او را آب کرد. این حرّی که الآن مردم می‌روند او را زیارت می‌کنند، آن حرّی نیست که به جنگ امام حسین آمده بود. آن را امام حسین نابود کرد، یک حرّ جدیدی بود از اوّل. در دامن امام حسین تولّد یافت و خود امام حسین او را بدرقه کرد. خود امام حسین هم بعد از شهادتش اورا تحویل کرد و سر او را به دامن گرفت و سربند را هم به عنوان یک نویدی برای ما، شما هم از سوابق خود نگران نباشید، اگر دامن امام حسین گرفتید و با صداقت آمدید گفتید: حسین جان از خود خسته هستم، دیگر برای من کافی است.

شکسته شدن، شرط قبولی توبه

حر عرضه داشت: یا اباعبدالله «قَد کَانَ مِنِّی مَا کَان» «هَلْ لِی مِنْ تَوْبَهٍ»[۲۳] حسین توبه‌ی مثل منی هم قبول است با این همه سابقه؟ سیّد الشّهداء فرمودند: پایین بیا. این بیا پایین، امام حسین هاو را پایین آورده بود، شکانده بود، دیگر چیزی از حر نمانده بود. عرض کرد این‌طور من را پایین نیاورید. بگذارید با چهره‌ی گلگون پایین بیایم. تا آدم پایین نیاید، بالا نمی‌رود. این رمز است، این سر است امام حسین فرمودند: بیا پایین. تا آدم پایین نیاید، او را بالا نمی‌برند. بالانشین‌ها را تحویل نمی‌گیرند، این خود را شکاند، کم نبود، هزار نفر از قشون زیر مجموعه‌ی او بود، همه را رها کرد، بعد این موقعیت این فضا از همه چیز گذشت، پایین آمد. سیّد الشّهداء فرمودند: «إنزِل» این تصرّف بود، قبلاً کرده بود حالا نمود آن را نشان می‌دهد. «إنزِل» چون پایین آمدی می‌خواهیم تو را بالا ببریم. بالانشین نباشید. «تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُها لِلَّذینَ لا یُریدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً»[۲۴]

(روضه‌خوانی)


[۱]– سوره‌ی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۲]– سوره‌ی رعد، آیه ۲۸٫

[۳]– سوره‌ی آل عمران، آیه ۱۸٫

[۴]– سوره‌ی حجرات، آیه ۷٫

[۵]– همان، آیه ۱۷٫

[۶]– سوره‌ی بقره، آیه ۳۸٫

[۷]– سوره‌ی طه، آیه ۴۱٫

[۸]– سوره‌ی بقره، آیه ۴۹ و سوره‌ی ابراهیم، آیه ۶٫

[۹]– سوره‌ی طه، آیه ۴۱٫

[۱۰]– سوره‌ی شعراء، آیه ۶۲٫

[۱۱]– سوره‌ی آل عمران، آیه ۴۳٫

[۱۲]– من لا یحضره الفقیه، ج ‏۱، ص ۲۰۸٫

[۱۳]– سوره‌ی آل عمران، آیه ۴۳٫

[۱۴]– بحار الأنوار، ج ‏۹۵، ص ۳۹۳٫

[۱۵]– سوره‌ی بقره، آیه ۲٫

[۱۶]– همان، آیه ۳٫

[۱۷]– سوره‌ی اسراء، آیه ۸۵٫

[۱۸]– سوره‌ی آل عمران، آیه ۱۸٫

[۱۹]– سوره‌ی انبیاء، آیه ۲۷٫

[۲۰]– سوره‌ی فاطر، آیه ۲۸٫

[۲۱]– سوره‌ی انفال، آیه ۲ و سوره‌ی حج، آیه ۳۵٫

[۲۲]– الصّحیفه السّجادیه، ص ۹۸٫

[۲۳]– بحار الأنوار، ج ‏۴۴، ص ۳۱۹.

[۲۴]– سوره‌ی قصص، آیه ۲۸٫

بسم الله الرحمن الرحیم

سه شنبه, ۲ آذر ۱۳۹۵، ۰۲:۵۸ ب.ظ | علی | ۰ نظر


بسم الله الرحمن الرحیم

سه شنبه, ۲ آذر ۱۳۹۵، ۱۲:۲۹ ب.ظ | علی | ۰ نظر

دو روش جدید قدرت فکر رو براتون میگم که چندباری امتحان کردم فقط لطفا بت نشه و فشار نیارین مجبوری و هم اینکه یه شرایطی هم میخاد که باید بگیم روش اول تفکری اینه که شما مثلا میخای بخوابی بعد به خودت میگی که آقا اگر فرضا من یک صحنه ای رو در نظر بگیرم ای خدا کی باهامه؟! یعنی مثلا به خودت  میگی یعنی در نظر میگیری تجسم میکنی که توی یک فضای ناشناسی هستی داری تاب بازی میکنی بعد نیت اینه که کدوم معشوقه کنارمه یا هلم میده بستگی به نیت داره یعنی اولا نباید عاشق باشی و کسی رو بخوای با زور بیاری و بتی در دلت باشه از زنی که بخوای تو بری توی صحنه اش نه بلکه عاشق و منظوری نداری و اتقافا میخوای کسی که عاشق و به فکرته یا اصلا هم فکرته و بسته به نیتت پیدا کنی خوب یکم اگه قوی باشه ذهنت مکاشقه رخ میده یه مرتبه زنی دختری چیزی میاد به خیالت و اون صحنه ای که در نظرته و شاید اصلا از خودت قوی تر باشه یا عاشقته هم فکرته دوستت داره به فکرته یا هرچی دیگه میادش و تو اصلا ممکنه نشناسیش و چهره ی جدیدی باشه حالا اگر قوی باشی میتونی خطش رو بگیری میتونی باهاش صحبت کنی ذهنی و بپرسی حتی اگر هرچه قوی باشی میتونی دوست بشی بله اون معشوقه خط تو رو گرفته البته صحنه ها متفاوته یه مرتبه به ذهت میخوره ناگهانی نیت میکنی به خودت میگی اگر من بخوام پیاده روی کنم کی همرام میاد؟؟ بعد میبینی یکی پیدا شد اصلا انگار این فکر تو رو هم خودش القا کرده یا میدونه یا دوستت داره پس نتیجه اینه که نیت مهمه نیتت در نماز قربه الله است دیگه باید از همه چیزای دیگر خالی باشه و هم برای رسیدن به خدا باشه و اما روش دوم تفکری اینه که ما توخونه ایم و اذیت میشیم از حرفامون میخوان سینمایی درست کنند و اینا حالا چهار تا بحث و فیلم گرفتیم فکر میکنن سر خری هستیم یا اصلا قوی نیستیم خعلی چیزای چرت و پرت میگیم درحالیه متخصصان و روانشناسان قوی دارن ما رو میبرن و قضاوت میکنن اینجا برای قوی شدن فکر حتی یه روش هست که فکر رو از جایی بگیری ببین اگه من بخوام متمرکز بر روی شخصی بشم که بگه بهم که باید چیکار کنم یا اون شخص داغون میشه یا خطم رو میگرن و غیر قانونی هم ممکنه درآد که من اسیر فلانی هستم برن بکشنش و قضایی میشه لذا ما این حرفایی هم که اینجا میزنیم دعوا است سرش که از کجا میاد! خوب در اینجا روش اینه که شخص کارتونی رو در نظر بگیری یا عروسکی اینجا باید ذهتت قوی باشه یعنی متمرکز بشو به یک شخصیت کارتونی یا عروسکی که عاشقشی و اصلا انسانی نیست بلکه اصلا شخصیتش نقاشی و نیمدونی کی بجاش حرف میزنه اینجا حلاله که  تمرکز کنی روش و طوری نیت و تمرکز داشته باشی که کمکت بده بعد هرچی اون عروسک گفت تو هم بگی البته گفتم باید عاشق شخصیتش باشی و یک علاقه ای باشه و دیگران هم نباید بفهمن بعد دیگه کمکت میده عروسکه یا کارتونه شخصیتش! ولی اینکار رو نباید از روی شخص زنده ای انجام داد چون روش غلطی  است و موقع حرف زدن بلخره چرت و پرت زیاد میگیم و اون شحص داغون میشه مگر اینکه قوی باشیم از عالم مردگان یا استادی خودش القا کنه و یا کمکمون بده وگرنه در موقع تکلم در خونه بلخره اگه فشاری بود اینطوری میشه عمل کرد ولی در موقع تفکر و وبلاگ نویسی غلطه و اینا روش های تفکره که میشه باز روش های دیگری گفت که بستگی به قدرت فکر داره مثلا شما یه شخصیت منفور رو میتونی توی ذهن کتک بزنی یا کارای دیگری هست که بستگی به مقدار قدرت فکر بستگی به حال و فضا و تمرکز و اینا هست! 

بسم الله الرحمن الرحیم

دوشنبه, ۱ آذر ۱۳۹۵، ۱۲:۳۶ ب.ظ | علی | ۰ نظر

(و خلقنا لهم من مثله ما یرکبون )

مراد از این جمله - به طورى که دیگران تفسیر کرده اند - چارپایان است، چون در جاى دیگر، کشتى و چارپایان را با هم آورده و فرموده: (و جعل لکم من الفلک و الانعام ما ترکبون ) و نیز فرموده: (و علیهاو على الفلک تحملون ) بعضى کشتى را در آیه قبل حمل بر کشتى نوح، و آیه مورد بحث را حمل بر کشتى ها و زورق ها و بلم هاى دیگر کرده اند که بشر بعد از کشتى نوح براى خود درست کرده. و این تفسیر تفسیرى است بد و بى معنا.

و نظیر آن، تفسیر آن کسى است که جمله مورد بحث را به شتر تنها معنا کرده. و چه بسا مفسرینى که جمله مورد بحث را که مى فرماید: (و براى شما از مثل کشتى چیرهاى دیگرى خلق کردیم که بر آن سوار مى شوید) حمل بر طیاره و سفینه هاى فضایى عصر حاضر کرده اند. و لیکن تعمیم دادن آیه بهتر است.

امروز صبح ما یه مرتوبه یه چیزی به دلمون خورد که یه سرچی در قرآن بکنیم ببینیم چیزی هست که اختراع شده باشه و خدا مثال زده باشه یعنی مثلا بگه خدا در قرآن که مانند بعضی ها مثل گاری اند یا مثلا بگه مانند دوچرخه و اینایی که بشر اختراع کرده باشه چیزی هست در قرآن یا نه خلاصه ما از سایت پارس قرآن که سرچ کردیم دیدیم مثلا به حیوانات و باد و مگس و اینا خداوند مثال زده ولی به چیزیکه ما اختراع کرده باشیم نزده! فقط همین آیه ی بالا رو از یس پیدا کردیم که زیرش در تقسیر المیزان نوشته که ذیگران یعنی مفسران دیگر گفتن منظور چارپا هست!!! ولی در آخر خودشون میگن که تعمیم بهتره یعنی عمومیت بدیم به هواپیما و ماشین و اینا هم درسته که خداوند مثال زده اول نکته در این آیه ی 42 از سوره ی یس اینه که ما دنبال اختراع بشر بودیم هنوزم مخترع ماشین رو نمیشناسم یه چیزی بوده که همه وقتی بوده حالا گاری ای چیزی بوده که خدا در آیه میگه ما خلق کردیم نه شما پس اختراع خدا هست که ما داشتیم دنبال اختراع انسانی میگشتیم و قبلا هم کلیپی ساختم که موتور پیشرفته تره یا خر! آخرم به نتیجه نرسیدیم فی الواقع یه توضیحاتی هم دادم تو  کانالم هست ولی خدا میگه ما خلق کردیم یعنی من و فرشته ها به طور غیر مستقیم این نکته که ما دنبال اختراع انسانی بودیم دومین نکته اینه که خدا به اختراع های دیگر کاری نداشته شاید در قرآن ولی به چیزایی که ما سوار میشیم مثال زده خوب نشون میده که چیزایی که سواری میده اهمیت داره و اختراع بزرگی است و مهمه دیگه و کار خود خداست به طور غیر مستقیم فکر اینجاشم کرده بوده خدا این کامیپوتر هم سواری برای من میده و من سوارش میشم میام اینجا چیز میز میگم اینم خغلی مهمه و خدا براش مثال زده خلاصه اختراع خوب مثل هواپیما کامیپوتر لب تاب نمیذونم تبلت موتورسکلت نمیدونم ماشین قطار اینا هم اختراع های بزرگی است نکته ی سوم هم یه مرتبه جداگانه به ذهنم خورد یه مرتبه که سفر کربلا که بودم یه مردی عقب اتوبوس نشسته بود همینطوری چندین سال پیش که کربلا بودم به ذهنم خطور کرد بعد گفتن این اتوبوس ها اگه تصادف کنندا عقب ماشین امن تره دیگه بعد همینطوری تو خیالات بودم گفنم اگر جنس آهن اتوبوس طوری بود که با یه ضربه همهش له میشد دیگه باید چه میکردیم بعد گفتم طوری متناسب هست که زیاد له نمیشه زیاد هم آهنش سخت و سنگین نیست انگار همه چیز مناسبه برای ساخت اتوبوس بعد دیگه خدا خلق کرده دیگه یعنی همه چیز متوازن ما ترکیبش کردیم یه شکل زیبایی بهش دادیم فکر کل کاراش با خداست هنوزم فکر دقیق خدارو نمیدونیم که اتوبوس کامل چیه بعد دیگه دیدم فکرم رسید به همین آیه که صبح پیدا کردم فهمیدم باید چیزی بنویسم چون درمورد مثال هایی که انسان اختراع کرده چیزی رو در قرآن میگشتم ولی چیزی پیدا نکردم بعد مطابق هم درومد فکر جداگانه م گفتم باید بنویسم!

بسم الله الرحمن الرحیم

دوشنبه, ۱ آذر ۱۳۹۵، ۰۸:۳۱ ق.ظ | علی | ۰ نظر