یا انیس
سخنرانی حجت الاسلام انجوی نژاد
موضوع: مشکلات رو به رو و اعتماد به خدا - قسمت دوم
شب نوزدهم ماه رمضان
95/4/6
◄ عناوین اصلی که در این سخنرانی به آن پرداخته شده:
» دلخوری ما بیشتر به دنیا بر می گردد.
» دلخوری از خدا، نباید باعث خراب شدن آخرت شود!
» برای ارتباط با خدا و مشکلاتمان چه کار باید بکنیم؟
» ترس آگاهی یعنی تنبیه و هشداری که تو را آگاه می کند.
» مرگ اندیشی یعنی عاقبت نگری.
» دلیل بی حیایی و پُر رویی ما چیست؟
» تذکر معصومین وقتی فاصله با خدا را درک نمی کنیم، چیست؟
» ما شأن خدا را نمی شناسیم!
» شناخت خدا در ارتباط با او خیلی تاثیر دارد.
» بسیاری از اوقات، عدم سخت گیری خدا از درکش است.
» چرا بسیاری از مؤمنین، بیشتر از گناهکاران حرفه ای لحظه مرگ جا می خورند؟
» رحمت خدا واسعه و بی نهایت است.
» دغدغه ی معصوم "ستر" است! یعنی مشکل معصوم، مردم است!
» کسی که علی(ع) را دوست بدارد، خدا او را دوست می دارد.
» در دین ما خداوند برای بخشش، دنبال بهانه می گردد!
» ذکر علی(ع)، عبادت است.
» بگذارید خدا انسان ها را درست کند.
» سیم اتصالت را با آسمان قطع نکن!
» ذکر توصیه زمان خوف، "سبحانَ الله" است.
» هر وقت ترس شما را به نقطه بد آمدن از خدا رساند، شیطان است!
» مؤمن، در خط مرزی بین خوف و رجاء حرکت می کند.
» اگر بندی نباشد، عصیان می کنیم.
» برداشتن عذاب خداوند، حد یقف دارد!
» قول خداوند تبارک و تعالی بالاتر از رحمت است.
» خداوند لجنِ نفاق بین قول و عمل را تشخیص می دهد!
» اگر مریض باشی، خداوند تو را فاش می کند!
» مرض های قلبی: حسادت، بخل، کینه!
» گناهان شهوتی شمال و جنوب شهر خیلی با هم فرق دارد.
بحث دیشب در رابطه با مشکلاتمان و اعتقاد و اعتماد به خداوند تبارک و تعالی بود. تا اینجا رسیدیم که بنده می تواند با خداوند تبارک و تعالی ارتباط برقرار کند، در عین حال دلخور هم می تواند باشد، و توضیح دادیم که این دلخوری نباید مانع بشود که ما به خودمان خیانت کنیم و لطمه بزنیم، ما باید خودمان کارمان را راه بیندازیم.
» دلخوری ما بیشتر به دنیا بر می گردد.
دلخوری ما بیشتر راجع به دنیاست، آخرت را که ما ندیده ایم! فوق دلخوری ما این می شود که خداوند در دنیا خیلی ما را تحویل نگرفته. حتی یک نفر هم نمی تواند بگوید خدا آخرت هم من را تحویل نگرفته! تو که هنوز نرفته ای!
و امام صادق(ع) وعده جدّی می دهند که در آخرت حتی یک نفر از آنان که به جهنم می روند هم از خداوند ناراضی نیستند. یعنی حتی آن کافر شمشیر کشیده قاتلِ معاند هم، وقتی روز قیامت به جهنم می رود، به اطرافیانش می گوید: خیلی با من خوب رفتار کردند! باورم نمی شد، چه برسد به شما که بحثتان جداست.
» دلخوری از خدا، نباید باعث خراب شدن آخرت شود!دلخوری دنیایی از خدا که به دلیل کوچکی ماست، نباید برای ما دلیلی شود که خودمان آخرتمان را خراب کنیم. گاهی وقت ها اینقدر ناراحت و دلخور می شوی که می گویی اصلاً معلوم نیست آخرتی باشد! این را هم می گوید، اما طبق خیلی از اصولی که ما در جهان رعایت می کنیم، می گویند دفع خطر محتمل عقلانی است.
معلوم نیست آخرتی باشد، بله. شما ساعت دو نیمه شب که هیچ ماشینی در خیابان نیست، موقع رد شدن یک نگاهی به آخر خیابان می اندازی. به این می گویند دفع خطر محتمل! حتی زمانی هم که به این جا رسیدی که می گویی معلوم نیست آخرتی باشد، باز هم عقل تو ایجاب می کند که خرابش نکنی! حالا که دیگر دلخوریم، یا خدا درست می کند یا نمی کند.
» برای ارتباط با خدا و مشکلاتمان چه کار باید بکنیم؟+ اینکه برای ارتباطمان با خدا و مشکلاتمان چه کار باید بکنیم، دو سه تا نکته به ما خیلی کمک می کند که من امشب به این ها می پردازم:
1- ترس آگاهی.
2- مرگ اندیشی.
» ترس آگاهی یعنی تنبیه و هشداری که تو را آگاه می کند.ترس آگاهی چیست؟ اول ریشه ترس را برایتان باز کنم:
ما یک ترس داریم که در زبان عربی و کلمات قرآنی که به آن "خوف" می گویند. خوف با این چیزی که مثلاً بچه می گوید ترسیدم فرق می کند.
معنی فارسی خوف ترس آگاهی می شود، یعنی یک تنبیهی، یک هشداری که تو را آگاه می کند. ما در عربی به این خوف می گوییم. و وقتی که به سمت خداوند تبارک و تعالی می آییم، معنای ترس از خدا خوف است، یعنی ترس آگاهی. این یک بحث است.
» مرگ اندیشی یعنی عاقبت نگری.یک بحث دیگر هم مرگ اندیشی است که ممکن است این را بد ترجمه کنند، مرگ اندیشی به معنای زیر خاک رفتن و اینگونه مباحث نیست!
مرگ اندیشی یعنی عاقبت نگری! یعنی انسان بداند که دنیای او یک انتهایی دارد که این انتها برای همه انسان ها لازم است. به هرکس بگویند که این انتها چیزی نیست، این فرد در زمان مشکلات خودش را می کشد، این دو بحث را امشب بررسی می کنیم.
» دلیل بی حیایی و پُر رویی ما چیست؟دلیل پُر رویی و بی حیایی برخی از ما و گاهی وقت ها اینقدر خودمانی بودن ما با خداوند تبارک و تعالی، انسانی است.+ من مثالش را برایتان عرض می کنم:
رئیس جمهوری از یکی از خیابان های مملکت رد می شود. بچه کوچکی می رود و به رئیس جمهور مملکت گیر می دهد که برای من یک آبنبات بخر. بعد می گوید: الآن من وقت ندارم، رئیس جمهور هستم و کار دارم. آن بچه حتی توهین و اعتراض می کند که برایم آبنبات نخریدی!
هیچ کس حتی محافظین، پدر و مادر کودک و ... بچه را سرزنش نمی کند که تو چرا با رئیس جمهور اینگونه حرف می زنی؟! بچه از روی ناآگاهی نسبت به شأن رئیس جمهور این برخورد را می کند، حالا شما خودتان را فرض کنید، نه با رئیس جمهور بلکه با خدا!
» تذکر معصومین وقتی فاصله با خدا را درک نمی کنیم، چیست؟خیلی وقت ها دلیل پُر رویی من و شما نسبت به خداوند تبارک و تعالی، ندانستن شأن اوست، فاصله مان را درک نمی کنیم! و چون فاصله مان را رعایت نمی کنیم، معصومین دو نکته را به ما تذکر می دهند:
1- اینکه فعلاً ما تو را درک می کنیم.تو با خدا هر طور که می خواهی حرف بزن، چون تو فکر می کنی خدا اندازه خودت است!!
2- معصومین ما را به معرفت سوق می دهند.می گویند برو خدا را بشناس، او اینطور که فکر می کنی نیست! چند بیت از مولوی که قبلاً در بحثی برایتان باز کرده بودم را می خوانم، خیلی قشنگ است! گاهی وقت ها نگاه مولوی به خدا خیلی قشنگ است.
وقتی، حضرت امام(ره) مثنوی مولوی دستشان بود، بعضی ها گیر می دادند که این کتاب مشکل دارد. یک نفر از امام(ره) سوال کرده بود که این چیست؟ گفته بودند: تفسیر قرآن مولانا! و او هم فکر کرده بود، منظور ایشان یک مولانای دیگر است و هیچ حرفی نزده و رد شده بود! واقعاً گاهی وقت ها نگاه مولوی به خداوند تبارک و تعالی، نه نگاه خود مولوی، بلکه این نوع نگاه عرفانی در تفسیر قرآن راهگشاست. مولوی هم اشتباه داشته، حافظ و سعدی هم داشته اند، چه کسی ندارد؟؟!
» ما شأن خدا را نمی شناسیم!+ چند خط ساده اش را برایتان می خوانم:
می گوید یک فرد روستایی یک طویله داشته و در این طویله گاوی نگه داری می کرده. یک شیر گرسنه گاو را می خورد! آن گاو آنقدر خوشمزه بوده که شیر سنگین می شود و همان جا استراحت می کند. زمانی که در طویله سر و صدایی می آید، شیر از خواب می پرد! مرد روستایی نصف شب، بدون چراغ، در را باز می کند. شیر با خود می گوید: ما که الآن گرسنه نیستیم و با او که کاری نداریم. در تاریکی پیش او رفت!
روستایی هم به هوای اینکه این گاوش است، گفت: دلم برایت تنگ شده بود و شروع کرد به نوازش کمر و سر و دم شیر و سپس رفت! مولوی می گوید شیر اینجا اینگونه با خود زمزمه می کند:
دست می مالید بر اعضای شیر پشت و پهلو، گاه بالا گاه زیر
گفت شیر، ار روشنی افزون شدی زهره اش بدریدی و دل خون شدی
شیر گفت: الان در تاریکی است و فکر می کند من گاو هستم. زمانی که روشنی بیاید، زهره اش می ترکد. در حقیقت همان ترس را دارد می گوید.
بعد می گوید:
این چنین گستاخ زان می خاردم کو در این شب گاو می پنداردم!
خدا دارد می شنود و من خودم را می گویم: این بنده اینقدر گستاخ و خودمانی، با این همه عظمت، به این دلیل با من صحبت می کند که من را در حد خودش پایین می آورد! دلیلش چیست؟ دلیلیش تاریکی است! به همین دلیل است که امام صادق(ع) معرفت را توصیه می کند.
امام سجاد(ع) زمانی که می خواهد با خداوند حرف بزند، بدنش رَعْشه می گرفت! چرا؟ چون ایشان در روشنی با خدا صحبت می کند، اما من در تاریکی!
بنابراین یکی از بحث ها و مشکلاتی که ما با خدا داریم این است که ما شأن خدا را نمی شناسیم، خدا و پدرم، خدا و دوست و رفیقم خیلی با هم فرق ندارند! همان طور که از رفیقم ناراحت می شوم، از خدا هم ناراحت می شوم! و همان گونه که از رفیقم توقع دارم از خدا هم توقع دارم و همان گونه که رفیقم می تواند من را خوشحال کند، خدا هم می تواند من را خوشحال کند!
خدا با مصلحت اندیشی و عاقبت نگری و از بالا نگاه کردن و اشراف بر قبل و حال و آینده من نمی تواند من را خوشحال کند! خدا با عقل خدایی رفتار کردن، با من نمی تواند مرا خوشحال کند. خدا الآن باید مشکل رو به روی من را حل کند، همین!!!
این چنین گستاخ زان می خاردم کو در این شب گاو می پنداردم!
این، فکر می کند من رفیقش هستم! نمی داند من خیلی بالاتر را دارم می بینم!
» شناخت خدا در ارتباط با او خیلی تاثیر دارد.خیلی وقت ها امام حسین(ع)، امام سجاد(ع) در دعاهای اصلیشان به خداوند تبارک و تعالی التماس می کنند که خودت را به ما بشناسان. اینکه تو خودت را به ما بشناسانی، در اینکه ما ارتباطمان را با تو درست کنیم، خیلی تأثیر دارد.
دلیل اینکه ارتباط کوچک ها با بزرگ ها به هم می خورد، بزرگیِ بزرگان و کوچکی کوچک هاست! اگر کوچک ها بزرگیِ بزرگان را بفهمند، بزرگ ها کوچکی کوچک ها را درک می کنند. این خیلی مهم است.یعنی خدا نمی خواهد هیچ کاری بکند، اگر ما بزرگی خدا را بفهمیم، او هم ما را درک می کند. بسیاری روایات عجیبی داریم که اصلاً منطقی نیستند و فقط برای درک خداوند است! خدا ما را درک می کند، می گوید بنده ام است، خلقش کرده ام و اینطوری است! دقیقاً همان طوری که تو بچه دو ساله و چهار ساله را درک می کنی. در مقیاس بی نهایتش، خدا ما را درک می کند.
» بسیاری از اوقات، عدم سخت گیری خدا از درکش است.فلذا در بسیاری از وقت ها عدم سختگیری خدا به خاطر مهربانی اش نیست، بلکه به خاطر درکش است. ما خیلی گناه کاریم، اما خداوند مهربان است و بخشیده. می گوید فقط بحث مهربانی نیست! خدا درک کرده و بخشیده. این قسمت اول که ما می گوییم جهلش است.
+ بحث دوم مرگ اندیشی است.» چرا بسیاری از مؤمنین، بیشتر از گناهکاران حرفه ای لحظه مرگ جا می خورند؟مرگ اندیشی یعنی اعتقاد به یک چیزی در انتهای کار که خدا یک برنامه ای را برای ما ترتیب داده. حضرت امام(ره) در میان صحبتشان می گفتند: خانه پرُ و آخرش، پنجاه سال دیگر هیچ کداممان نیستیم! آن موقعی که نیستیم، باید بنشینیم و فکر کنیم آیا خداوند تبارک وتعالی با ما خوب برخورد کرده یا نکرده! بسیاری از مؤمنین، خیلی بیشتر از گناهکاران حرفه ای لحظه مرگ جا می خورند!
چون گناهکار حرفه ای به دلیل اینکه هیچ چاره ای نداشت، الا اینکه همه زندگی خود را توجیه کند که خدا مهربان است، آنقدری که شب اول قبر رحمت می بیند را توقع داشته! برخی از مؤمنین انقدر به عالم بد نگاه کرده اند و مهر و محبت خداوند را مرزبندی کرده اند، زمانی که رحمت خداوند را می بینند جا می خورند و می گویند اگر می دانستیم این طوری است، اینقدر نه به خودمان، نه به بقیه سخت نمی گرفتیم.
» رحمت خدا واسعه و بی نهایت است.مرگ اندیشی یعنی یک عاقبتی که به آن راضی می شویم. خیلی عجیب است اگر شخصی فکر کند که در لحظه مرگ، کمتر از توقعی که از خداوند دارد، خدا به او رحمت نشان دهد. توقع ما هر چقدر هم که زیاد باشد، هیچ وقت به آن زیادی که هست، نمی رسد! خیلی وقت ها به هم می گوییم تو دیگر خیلی خدا را مهربان فرض کرده ای، پُر رو شده ای! رحمت خدا واسعه است، واسعه یعنی از هر شش طرف آزاد است. اصلا رحمت زیاد وجود ندارد، تو هر قدر هم که رحمت را زیاد فرض کنی، باز به حد آن نمی توانی برسی، چرا که رحمت خدا بی نهایت است، چه زیادی می تواند بیشتر از بی نهایت باشد؟!
اینگونه که مردم پُر رو می شوند!! مدت هاست نگفته ایم خدا چیست که مردم گناه نکنند، پُر رو نشوند و خوب بشوند! حالا مردم خوب شده اند؟! همه می گویند حداقل این را در ملأ عام نگو، در شب قدر نگو! آیا کتمان رحمت خداوند در این صد سال اخیر، مردم را در این مدت باحیاتر کرده؟ الآن شیب، دارد به سمت ایمان و باحیایی بالا می رود یا به سمت پایین؟! عجیب است که خود خدا دارد می گوید این طوری نیست! می گوید برای اینکه من را به مردم معرفی کنید، رحمت را سبقت دهید. ما فقط مهربانی خدا را متصور می شویم، یعنی به تصویر می کشیم، اما نمی توانیم بگوییم این چیست!
» دغدغه ی معصوم "ستر" است! یعنی مشکل معصوم، مردم است!+ داشتم روی این فراز مناجات شعبانیه فکر می کردم:
"اِلهی قَد سَتَرتَ علیّ ذُنوباً فیِ الدُنیا و أنا اَحوَجُ اِلی سَترِها علیَّ مِنکَ الاُخری".
معصوم به خدا چه می گوید؟ می گوید: خدایا در دنیا گناهان من را پوشاندی، من محتاج ترم که روز قیامت هم گناهانم را بپوشانی.
من اینگونه نتیجه گرفتم که معصوم از اینکه خدا گناهش را دیده و بخشیده مشکلی ندارد، از اینکه اگر مردم گناهانش را ببینند و نخواهند بخشید، مشکل دارد!می گوید تو در دنیا گناهانم را پوشاندی، شکر و الحمدلله. موضوع این است که شاه همیشه می بخشد، اما شاه قلی ها نمی بخشند! تو که می بخشی و حلّ است، تشکر می کنم که این چشم های کوچک و تنگ مردم گناهانم را ندیدند، وگرنه من را نمی بخشیدند. روز قیامت هم، دغدغه معصوم همین است؛ "أنا اَحوَجُ إلی "سَترها". پوشاندن گناهان! نه بخشیدن و غفرانش! من به پوشاندن گناهانم در قیامت محتاج ترم! این مردم در قیامت هم همین گونه هستند، اگر گناهانم را بشنوند، در بهشت می نشینند و غیبت من را می کنند!
این مناجات ها را که بنده از پشت کوه نمی آورم! مناجان شعبانیه است که حضرت امام(ره) می گویند: به شما پیشنهاد می کنم هر هفته یک بار بخوانید!
دغدغه ی معصوم "ستر" است! یعنی چه؟ یعنی مشکل معصوم، مردم است! همان حرفی که من ده سال پیش برای زندانیان عادل آباد عرض کردم، گفتم: بسم الله الرّحمن الرّحیم، من از شما بدتر هستم! مشکل این است که گناه من را خدا دیده، گناه شما را مردم دیده اند! تمام شد! اگر گناه من را هم مردم دیده بودند، الآن پیش شما بودم و اگر گناه شما را فقط خدا دیده بود، الآن شما داشتید در کانون منبر می رفتید! با هم فرقی نداریم!
داستان این است؛ یعنی خیلی وقت ها مؤمنین و مؤمنات خودشان، خودشان را عذاب می کنند! وگرنه، رحمت خدا خیلی واسعه است!
یک بار دیگر مرور می کنیم: "و أنا اَحوَجُ اِلی سَترِها علیَّ مِنکَ الاُخری". پس خداوند تبارک و تعالی امام سجاد(ع) را در دنیا بخشیده، تکلیف قیامت چه می شود؟ خداوند می گوید: چیزی را که من در دنیا بخشیده ام، در قیامت حتماً بخشیده ام! وقتی خدا در دنیا بخشید، یعنی بخشیده است دیگر! رحمت واسعه این است!
» کسی که علی(ع) را دوست بدارد، خدا او را دوست می دارد.خدا توفیق داد که صبح روایتی را درباره امیرالمؤمنین(ع) شنیدم و داشتم روی آن فکر می کردم. این روایتی را که ما داریم در تلوزیون می گوییم، چند نفر از برادران ادیان دیگر که می شنوند، از دین داری ما می خندند! می گویند این چرت و پرت ها چیست که در تلویزیون می گویی؟!
بعد با خودم فکر می کردم که این روایت بسیار خوب و درون شیعی است، برای چه؟ برای این که خداوند تبارک و تعالی خواسته یک قطره از دریای رحمتش را نشان دهد! که در دروایات اینگونه می فرماید: کسی که علی(ع) را دوست بدارد، خدا او را دوست می دارد. همه ادیان دیگر می خندند و می گویند دیوانه ها!
» در دین ما خداوند برای بخشش، دنبال بهانه می گردد!می دانید مشکل ادیان دیگر چیست؟ مشکل ادیان دیگر این است که فکر می کنند خداوند تبارک و تعالی برای بخشش باید عادل باشد! در حالی که در مکتب ما، خداوند برای بخشش عدالت نمی ورزد، بلکه دنبال بهانه می گردد!
خدا می گوید علی(ع) را دوستش دارم و هر کسی که علی(ع) را دوست بدارد، من هم او را دوست دارم! هرکس! ایقدر هرکس به هرکس هست! عشق دارم، رحمتم را هرکس به هرکس کنم! بعد می گوید این ها که کنار امیرالمؤمنین(ع) نشسته اند ضایع نیست؟!!
در ینابیع می گوید: اگر کسی فضایل امیرالمؤمنین(ع) را بشنود، هر چه که با گوش خود شنیده را پاک می کنیم. کثیفی های گوش، با شنیدن این فضایل پاک می شود، الآن شما شنیدید و گوش هایتان پاک شد!
» ذکر علی(ع)، عبادت است.با این چشم های کثیف و گناهکار، در کنار امیر المؤمنین(ع) نشستن نادرست نیست؟ و در ادامه روایت می گوید:
اگر با همین چشم ها هم فضایل علی(ع) را بخواند، چشم هایش را هم پاک می کنیم. یک جا نوشته: "ذکرُ علیٍ عبادة". می خواند و چشمش را پاک می کند.» بگذارید خدا انسان ها را درست کند.بقیه مکتب ها می گویند این ها را نگاه کن، دلشان به چه چیزهایی خوش است! دیوانه، بیا برو خودت را درست کن! اینقدر که شما تلاش کردید در این جهان هشت میلیاردی خودتان را درست کنید چه شد؟ خودت نمی توانی خودت را درست کنی، بگذار خدا درستت کند! هشت میلیارد انسان هستید و سیصد و پنجاه هزار دین آورده اید، با این کارها کجا را گرفته اید؟ چند آدمِ درست تحویل جامعه داده اید؟ بگذارید خدا انسان ها را درست کند.
به خدا قسم، ما هم فلسفه و منطق و اصول خوانده ایم، این ها دردی را دوا نمی کند. "از درس و بحث مدرسه هم حاصلی نشد"، خدا باید نگاه کند، یک نگاه بکند حل است! چقدر ما طولش می دهیم!! چقدر فرایند بخشش را پیچیده می کنید؟!
خدا می گوید: در جایی که ذکر علی(ع) گفته می شود، ملائکه را در همان مکان می فرستم تا قیامت برای آن ها طلب استغفار کنند!این مسخره بازی ها چیست؟ خداوند کریم است و برای بخشش دنبال بهانه می گردد. تو می خواهی از طریق منطق به دنبال این باشی که چرا اینگونه شد؟ نمی توانی! چه کسی می تواند بگوید من الآن می توانم با چشم هایم کل آسمان را ببینم و با عقلم می توانم بگویم اول و آخر آسمان کجاست؟؟ تو حتی نمی توانی با عقلت اندازه آسمان را بفهمی، آن وقت می خواهی با همین عقل اندازه رحمت خدا را بفهمی؟؟!
عاقبت اندیشی! که چه بشود؟ خواهران و براداران وضعیت قیامتمان ان شاء الله خوب است، دنیا را هم در کنار هم می گذرانیم. روال دنیا این است که دو روز خوب است، دو روز بد. حتی اگر همه چیز هم بر وفق مرادت باشد، بالاخره یک چیز پیدا می کنی که بابتش غصه بخوری! اگر همه چیز بر خلاف میلت باشد، غصه می خوری که چرا هیچ چیز خوب نیست! خودمان دنبال غصه خوردن هستیم! الآن نمی توانی یک نفر در شیراز پیدا کنی که از شرایط راضی باشد! همان شخص ثروتمند برای مثال یک غصه دارد، در فضای مجازی دو نفر رهایش کرده اند! شکست عشقی خورده!
نیازمندش هم به دنبال نان است! بالاخره میزان غصه هر دو به یک اندازه است، همان قدر که نیازمند از گرسنه خوابیدن اذیت می شود، فرد ثروتمند هم زمانی که برای مثال در اینستاگرامش به او می گویند بینی ات عمل نیاز دارد، اذیت می شود. چه فرقی می کند! در عالم، بالاخره همه یک بهانه برای غصه خوردن پیدا می کنند! الحمدلله افطار خورده ایم و دور هم نشسته ایم، هوا هم خوب است و مناجات می خوانیم، ان شاء الله فردا و پس فردا را هم بر همین منوال می گذرانیم. زندگی به همین سادگی می گذرد...
» سیم اتصالت را با آسمان قطع نکن! لقاء الله شیرین است، اینقدر در دنیا سخت نگیرید، بگذران و بیخیال باش! هر جای دنیا که با تو راه نیامد، بگو به درک! آسمان را رها نکن. ببینید، بحث من اصلاً عبادتی نیست، اعتقادی است. آسمان را رها نکن به این معنی نیست که نماز شبت را قطع نکن، اگر بخوانی که خدا خیرت بدهد، بالاخره نباید این سیم اتصال قطع بشود.
- چه کسی حوصله نماز شب دارد؟!
- نخوان! چه کسی گفت بخوانی. من فقط می گویم آسمان را رها نکن!! ما ز بالاییم و بالا می رویم، بالا را رها نکن! یک عده ای هم دوست دارند صبح تا شب عبادت کنند، که توفیق است ! چه کارشان داری؟! بگذار آن ها هم عبادتشان را بکنند. یک عده هم دوست دارند دائم در مسجد و حرم باشند، این ها هم اینگونه دارند می گذرانند.
یک نفر در جنوب کشور لذت می برد، یک نفر در شمال کشور. یک نفر دوست دارد به دبی برود، یک نفر دوست دارد به کربلا برود! چه فرقی می کند؟ دارند دنیایشان را می گذرانند. یک نفر تماماً با آسمان می گذراند، یکی با زمین و آسمان، آسمان را رها نمی کند، اما روی زمین است. یک نفر دارد خودش را می کشد که مثلاً در فلان اداره یک پستی پیدا کند، یک نفر هم دارد خودش را می کشد که من را به سوریه بفرستید، می خواهم از حرم دفاع کنم و شهید شوم. به ما ربطی ندارد! بالاخره یا لیبرال هستیم یا نیستم! هرکس یک مدل است.
چقدر شاعر زیبا می گوید: "هر کس به زبانی صفت وصف تو جوید، بلبل به غزل خوانی و قمری به ترانه". هرکس یک مدل است. آیا من از شما پرسیده ام که چرا شلوارت چهار سانت کوتاه است و یک قسمت را هم پاره کرده ای؟! تو هم به من نگو که چه می پوشی، چه کار داری؟! نه نفر اول اُمّل است، نه نفر دوم!
در شب قدر رحمت خدا واسعه است، این رحمت واسعه پس از ماه مبارک رمضان تقسیم می شود، یک عده دوست دارند همیشه در خانه ی این رحمت واسعه بمانند و یک عده هم دست دارند بروند و برگردند، شب قدر می آید و بعد می رود و دوباره می آید!
صحبت کل من این است: در هر گروهی که هستی سیم اتصالت را با آسمان قطع نکن!
+ می خواهم بحث را جمع کنم:
» ذکر توصیه زمان خوف، "سبحانَ الله" است.وقتی که مؤمنین به نقطه خوف یا ترس آگاهی که خدمتتان عرض کردم می رسند، ذکر توصیه شده "سبحانَ الله" است. ریشه سبحان در عربی یک ریشه ایست که به زبان پهلوی در اَوِستا هم آمده. سبحان معرب زِبایش پهلوی است، زِبا در پهلوی به سبحان در عربی تبدیل شده است.
معنای حقیقی سبحان که برای خدا آن را به کار می بریم، ترس آگاهی است. یعنی موجودی که به دلیل شناختی که داریم، از او حساب می بریم. یکی از صفاتی که در اَوِستا برای معرفی خداوند نام می برد "زبا" است. بعد همین کلمه را از پهلوی در آورده اند و می گویند "زبایش". سبحان الله یعنی منزه است، یعنی وجودی که باید از آن حساب ببری!
- "و لِمَن خافَ مَقامَ رَبِه جَنَّتان". کسی که از جایگاه خدای خود خوف داشته باشد، دو بهشت به او می دهند. باید از جایگاه خدا ترسید، چگونه از خود خدا بترسم؟!! سبحان یعنی وجودی که ما از روی آگاهی از او حساب می بریم. می گوییم این قابل حساب بردن است. اصلاً نمی شود گردن ما در مقابل خدا کلفت باشد!
» هر وقت ترس شما را به نقطه بد آمدن از خدا رساند، شیطان است!بعد سراغ خودمان می آید. می گوید بنشین و با خودت صحبت کن، داستانت چیست؟ اگر یک جایی ترس که به معنای آگاهی است، باعث شد که از آگاهی فراتر بروی، زیرا آدم از وجودی که می ترسد بدش می آید.
هر وقت ترس شما را به نقطه بد آمدن از خدا رساند، از اینجا به بعد دیگر شیطان است.
- این کار را نکن خدا تو را می زند!
- خدا پدرت را در می آورد!
- تو را به یک جایی می برد، سرب مذاب در دهانت می ریزد که از معده ات بیرون بریزد!
- دفعه آخر می گوید: اصلاً این خدایی که می خواهد من را اینگونه بزند، نمی خواهم!! از این جا دیگر شیطان است! آیا خدا می تواند این باشد؟ بله. من برخی اوقات خیلی پُر رو می شوم! به نقطه ای می رسم که احساس می کنم روز به روز دارم بی حیاتر می شوم. اینجا می گوید عذاب جهنم را برای تو گفته ایم! برای آن آدم بدبختی که چهار گناه کوچک داشت و داشتند بیچاره اش می کردند و پدر و مادرش فکر می کردند جلد دوم شمر را گیر آورده اند و محاصره اش می کردند که به او را دست مختار بدهند! تو، با او خیلی فرق داری! تو داری بی ادب می شوی. تو داری شاخ و شانه می کشی، جهنم مال توست!
به این قسمت خیلی دقت کنید، چون دو گونه اش را در جامعه خیلی می شنوید. هم آن هایی که خیلی عذابی اند، هم آن هایی که خیلی رحمتی اند و به قول خودشان اسلام رحمانی!
» مؤمن، در خط مرزی بین خوف و رجاء حرکت می کند. امام صادق(ع) می فرمایند: مؤمن وسط حرکت می کند. در خط مرزی بین خوف و رجاء. خوف برای چه لازم است؟ برای اینکه من دارم بی حیا می شوم. اینجا بحث جهنم پیش می آید، می گوید جهنم؟؟! خدا اصلاً ما را به جهنم نمی برد! می گوییم پس خدا برا چه گفته؟! خدا جهنم را برای کسی گفته است که انکار می کند، مثل تو! در جناح آن طرف می گوید: خسته شده ایم دیگر، پس رحمت خدا کجاست؟! این جا باز شیطان به میان آمد!
ما وسط حرکت می کنیم. دست خودت است، خودت را می شناسی.» اگر بندی نباشد، عصیان می کنیم.اگر بندی نباشد، عصیان می کنیم. "انا ربکم الاعلی" که فرعون گفت، زمانی بود که احساس کرد هیچ بندی نیست.
زمانی که بند و بست نباشد، خیلی از ما عصیان می کنیم. حضرت امام(ره) می فرمایند: اگر بهشت و جهنم نبود، منِ خمینی یک دقیقه عبادت نمی کردم! بروید در کتاب اربعین حدیث بخوانید. خودمان را می شناسیم؛ اگر پاداش بهشت و عذاب جهنم نبود، عبادت نمی کردیم.
درباره نعمت های بهشتی که در قرآن بیان شده، بعضی از ما ادای عرفان و فکر را در می آوریم که دیگر ما شاگرد اول امام صادق(ع) هستیم و می گوییم ما برای این چیزها نمی خواهیم نزد خدا برویم! یعنی چه؟ زشت است! این هایی که قرآن می گوید، نعمت هایی در بهشت است که ما اصلاً نمی توانیم بفهمیم! یک جلسه راجع به بهشت صحبت کردم و توضیح دادم که نعمت های بهشتی که قرآن نام می برد، برای تقریب ذهن است!
ما نمی توانیم درک کنیم، اماخوب است و خوش می گذرد! عذاب های جهنم را هم که می گوید نمی توانیم درک کنیم. آن هم در همین حد به شما بگویم که بد است و بد می گذرد.
+ کلیاتش این است:- یک جایی تحت عنوان بهشت داریم که خوب می گذرد. "لا یبغون عنها حولا"یعنی شما را در جایگاهی قرار می دهیم که آرزو نمی کنید هیچ جای دیگری باشید، همین یک صفت از بهشت در قرآن قطعی است.
- راجع به جهنم می گوید: "نفیر ظالمین" در جهنم به آسمان بلند است که آن چیزی که از دنیا به دست آوردم، به این عذاب نمی ارزید، این هم قطعی است! بدان بد می گذرد!
» برداشتن عذاب خداوند، حد یقف دارد!البته عذاب برداشتن خداوند تبارک و تعالی یک حد یقفی دارد، تا یک جایی است. ان شاء الله شامل همه ما بشود. اما یک جایی که خدا نمی تواند عذاب را بر دارد! چون قول داده! چون وقتی تو را زدند، زن و بچه ات را کشتند و تو دستت به جایی نمی رسید، نصف شب در بیابان ضجه زدی که خداوندا به فریاد من برس، با این ظالمین چه می کنی؟ خدا به تو قول داده که این ظالمین را عذاب می کنم! یک جاهایی اصلاً خدا نمی تواند بگذرد. وقتی به حق الناس می رسد، کسی که مورد غیبت و تهمت واقع شده، خدا به او قول داده است. گفته کوچک بودی، زورت نمی رسید، مظلوم واقع شدی، ظالمی دهانش را باز کرد و هر چه دوست داشت گفت و تو نتوانستی کاری کنی، من به تو قول می دهم تقاصت را می گیرم.
» قول خداوند تبارک و تعالی بالاتر از رحمت است.قول خداوند تبارک و تعالی بالاتر از رحمتش است. می شود در این دنیا بگوییم، هیچ به هیچ باشد؟!! یک عده خوردند و بردند و دزدیدند و ظلم کردند، رفتند در قبر خوابیدند و بعد من روی منبر بنشینم و بگویم خدا همه را می بخشد! می گوییم اگر می بخشد؛ این ملت شاکی خصوصی اند! این ها و هشت هزار سالی که انسان ها روی کره زمین بوده اند، از هابیل تا الآن، شاکی خصوصی داریم! خدا نمی تواند قابیل ها را ببخشد! لذا یک جاهایی عذاب خداوند قطعی است.
ما وسط حرکت می کنیم، بین خوف و رجاء. مؤمنی که فقط به سمت رجاء می رود، قطعاً در پازل شیطان قرار دارد و مؤمنی هم که فقط به سمت خوف می رود، قطعاً در پازل شیطان قرار دارد. پازل معصوم، پازل الهی، حد وسط است. کسانی که با یک بال هر طرف می زنند، قطعاً زمین می خورند. بالا رفتن با دو بال ممکن است. خودم، خودم را کنترل می کنم. الان فرصت خوف است یا رجاء؟ من باید تشخیص دهم.
+ راجع به اولین فراز دعای ابوحمزه فکر می کردم:"الهی لا تؤدبنی بعقوبتک."
خدایا عجله نکن، مرا با عقوبت ادب نکن، با زبان خوش جلو بیا. داشتم فکر می کردم و در قرآن و آیات مختلف می گشتم که ببینم خداوند متعال چه زمانی عجله می کند و چه زمانی عجله نمی کند، تا به سوره محمد(ص) رسیدم. اول آیه 30 را پیدا کردم و بعد به ذهنم رسید که حتماً اینگونه صحبت کردن خداوند تبارک و تعالی مبنایی دارد که دیدم مبنای آن، آیه 29همین سوره است.
در آیه 30 خداوند می فرماید: " وَ لَوْ نَشاءُ لَأَرَیْناکَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُمْ بِسِیماهُمْ وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فِی لَحْنِ الْقَوْلِ وَ اللّهُ یَعْلَمُ أَعْمالَکُمْ".
خداوند تبارک و تعالی، هر چیز که در دلتان و در صورتتان دارید و هر چه در درون و قلبتان و پشت این لبخند ملیح و زبان بسیار زیبا و شیرینتان پنهان کرده اید و تمام کثافات و نجاسات درونیتان را می شناسد و می بیند.
» خداوند لجنِ نفاق بین قول و عمل را تشخیص می دهد!از لحن قولت می فهمد. وقتی که صدایت را آرام می کنی و زاهدانه می گویی: ای مردم مال دنیا فلان است و...،
خداوند قشنگ لجنِ نفاق بین قول و عمل را تشخیص می دهد! و اشک هایی که پشت تلویزیون برای یتیم می ریزی، خداوند فریب این ها را نمی خورد. خداوند فریب بسم الله الرحمن الرحیم گفتن معاویه را نمی خورد.
بعد می گوید پیغمبر، اگر بخواهیم(ولو نشاء) این ها را فاش می کنیم، با تمام خباثت های درونیشان به تو نشان می دهیم. وقتی دارد حرف می زند و انقدر با خودش کار کرده و بادی لنگوئیج کار کرده و تُن صدا را آموزش دیده تا در قلوب نفوذ کند، ما هستیم که ضریب نفوذ را مشخص می کنیم! لذا وقتی مرحوم شاه آبادی می گوید "بسم الله الرحم الرحیم"، یک عده آدم همه توبه می کنند. ضریب نفوذ به لحن قول بستگی ندارد! حضرت امام(ره) که بسم الله الرحمن الرحیم می گفت، چند نفر غش می کردند.
» اگر مریض باشی، خداوند تو را فاش می کند!خداوند می گوید اگر بخواهیم همه این ها را عریان می کنیم. یک دفعه به خودم آمدم که این "لا تؤدبتی بعقوبتک" که اشاره این آیه هم به همان است و خیلی خوب به هم گره می خورد، عریان نکند! چه می شود که فاش می کند؟
سمت آیه 29 برگشتم، این را می گوید: " أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَنْ لَنْ یُخْرِجَ اللّهُ أَضْغانَهُمْ ". شرطش یک چیز است! مریض باشی! "الهی لاتؤدبنی بعقوبتک و لا تَمکُربی فی حیلتِک". چه کسانی می توانند به خدا بگویند ما را سریع عقوبت نکن و منتظر باش آدم می شویم؟ آن هایی که مرض ندارند! "آیا آنان که مرض دارند و گناهانی که دارند انجام می دهند از مرض های قلبیشان نشأت می گیرد، گمان می کنند ما در عقوبت کردنشان صبر می کنیم؟!"
» مرض های قلبی: حسادت، بخل، کینه!مرض های قلبی چیست؟ حسادت، بخل، کینه!این حرفی که زد از جهالت بود. از بیشعوری اش بود، خدا می گوید بیشعور بودن اشکال ندارد! می گوید این از چه بود؟ از حسادت! آیا کسانی که در قلبشان مرض دارند، فکر می کنند ما صبر می کنیم؟ فکر می کنند در قیامت آنان را می بخشیم؟
این شخص چه کار کرد؟ دزدی کرد! چرا دزدی می کند؟ فقیر بود! تو چرا دزدی می کنی؟ مریض است! این اگر بخواهد تا قیامت نان و طلا هم بخورد، دارد. پنجاه میلیون حقوق می گیرد! مریض است که می رود وام سیصد میلیونی هم می گیرد. این را دیگر باید افشایش کنی. در روزنامه بزن، تا آبروی خودش و هفت جد آبادش برود! خدایا، به حق حضرت زهرا(س)، هر کس حقِ این ملت محروم که برای پنج میلیون وام ازدواج مانده اند، دارد از بیت المال می خورد را فردا صبح امیر المؤمنین(ع ) رسوایش کند.
» گناهان شهوتی شمال و جنوب شهر خیلی با هم فرق دارد.فلانی چه کار کرده؟ شهوت رانی کرده! چرا؟ کم آورده! این بدبختِ بیچاره کم آورده، تو چرا شهوت رانی کرده ای؟! تو که حرمسرا داری دیگر چرا؟!! این مریض است! رسوایش کن! لذا گناهان شهوتی شمال و جنوب شهر خیلی با هم فرق دارد. تنوع طلبی، تکثر گرایی، همه چیز خواهی با آب خواستن یک تشنه خیلی فرق دارد.
بخل، کینه، حسد، این سه منشأ مرض هستند. اگر هر گناهی از این سه منشأ باشد، خداوند در آیه 29 سوره محمد وعده داده که من از این ها نمی گذرم و اگر از غیر این سه منشأ باشد، خداوند تبارک و تعالی گفته بررسی می کنم، می گذرم ان شاء الله.چندین جای قرآن درباره مرض قلبی صحبت شده. خدا بر روی مرض قلبی حساس است. بروید خودتان را درمان کنید.
چرا اینطور نگاه کرد؟ چون حسود است! غلط کرده حسود است. چرا اینگونه نگاه کرد؟ تا این حد ثروت ندارد و حسرت زده است. مثلاً فرض کنید من یک شرکتی دارم. مثالی می زنم که این مثال اصلاً مبتلا به خودم نباشد. چون بعضی حرف ها را که می زنم بعضی ها در کشور فکر می کنند که با او هستم! من یک شرکتی دارم، یک شرکتی از من کوچک تر است، هر چه سعی می کند به من نمی رسد! نیش و طعنه می زند! کم آورده!
ولی یک شرکتی که هم رده ی من، یا فرضاً بزرگتر از من است، اگر چنین کاری کند، می گویم تو دیگر چرا من را خراب می کنی؟ مگر مریض هستی؟! این منشأش حسد بود، ولی قبلی منشأش حسرت. خدا از شرکت بالایی نمی گذرد!
و من که شرکت خوبی دارم و شرکت پایینی را درک می کنم که حسرت زده است و کم دارد و هر چی سعی می کند به شرکت من نمی رسد، یک جمله ای هم گفته، حتی دعایش می کنم. باید اینگونه باشید، چون خداوند اینگونه است.ان شاء الله خدا به همه ما توفیق عمل کرامت بفرماید.