پسر نور هفتم سید علاءالدین حسین که بخشیده مرا نور دوچشم آن نور عین
رفتمی پیشش ز دور با یاد خویش در حرم گویم ز خود احوال ریش
حالمی جتما بداند او نداند نزد رب؟ که مرا خود رهسپارم کرده اینجا با طرب
ای دوای دردهای بی کسی درماندگی یک نظر بنما به ما تا جان دهم به سادگی
من کجا راه خودم پیدا نمایم ره تویی از کجا گیرم سراغی از بهاران با نویی
ای که شاهان سرفرود آرند بر درگهت دست گیرم به سوگند برادرها شهت
من که هیچم نزد تو یادم دهی راه خدا؟ من ندانم هیچ چیزی خود بکن دردم دوا
تا شوم بیچاره ات یا نوکرت یا خادمی آرزو باشد شهان در کنج صحنت خانه ای
ای که بسیاران شفا دادی ولیکن بیخبر چه شود من را کنی درمان بذون اشک تر
من امیدم را ببستم پیش تو در کوی تو لطف کن نامم نوشتن از خواصان راه تو
من نشاید جای در آن دل زخمت شوم لیک شرمنده شدم از آمدن آخر روم