اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی جمیع الأنبیاء و المرسلین سیّما خاتمهم و أفضلهم محمّد(صلی الله علیه و آله و سلم) و أهل بیته الأطیبین الأنجبین سیّما بقیّة الله فی العالمین بهم نتولّیٰ و من أعدائهم نتبرّء الی الله».
مقدم شما نخبگان، فرهیختگان، بزرگواران حوزوی و دانشگاهی، عزیزان قرآنی، نیروهای آموزش و پرورش، نیروهای نظامی و همه عزیزان را گرامی میداریم. از ذات اقدس الهی مسئلت مینماییم که به همه شما خیر و صلاح و فلاح دنیا و آخرت مرحمت بفرماید!
دههٴ پُر برکت فجر را به پیشگاه امّت اسلامی و علاقمندان به قرآن و عترت و شما بزرگواران ـ برادران و خواهران ایمانی ـ تهنیت عرض میکنیم و رحلت آیتالله هاشمی رفسنجانی را تعزیت عرض مینماییم؛ امیدواریم ـ انشاء الله ـ روح این بزرگوار و همه خدمتگزاران دستپروردهٴ نظام انقلاب اسلامی، در سایه رحمت پروردگار، با امام راحل و اولیای الهی محشور شوند و این نظام را تا ظهور صاحب اصلی آن از هر خطری محفوظ بماند!
وجود مبارک امیر بیان علی بن ابی طالب(سلام الله علیه) ما را به مقام اولیای الهی آشنا کرد تا ـ انشاء الله ـ خودمان کم و بیش در کنار سفرهٴ ولایت اولیای الهی به این مقام باریابیم. راههای تعلیم و تربیت و تزکیه آن وجود مبارک چنین بود؛ اول نظام الهی را معرفی کرد که جهان به منزلهٴ آینهای است که اسمای حُسنا و صفات اولیای الهی را نشان میدهد؛ این یکی از آن بیانات نورانی حضرت(سلام الله علیه) است که فرمود: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الْمُتَجَلِّی لِخَلْقِهِ بِخَلْقِهِ»؛[1] خدا را حمد میکنیم که برای خود مثل آینه جلوه کرد تا مردم در آینهٴ خلقت, اسما و صفات خالق را ببینند. آینهها هم یکسان نیستند، بعضی خیلی شفاف هستند، خیلی برّاق هستند و بعضی هم اینطور نیستند. در نظام خلقت آینهای به اندازهٴ قرآن کریم, شفاف و روشن نیست؛ لذا وجود مبارک آن حضرت در کلماتی جداگانه قرآن را یک آینه ویژهٴ الهی معرفی کرد. آن حضرت در جملهای دیگر فرمود: «فَتَجَلَّی لَهُمْ سُبْحَانَهُ فِی کِتَابِهِ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَکُونُوا رَأَوْهُ بِمَا أَرَاهُمْ مِنْ قُدْرَتِه»؛[2] درست است که کل نظام آفرینش آینهٴ الهی است و اسمای خدا, صفات الهی را نشان میدهد; ولی قرآن یک آینهٴ ویژهای است که خداوند در این آینه اسما و صفات خود را نشان داد; ولی متأسفانه بعضیها نمیبینند: «فَتَجَلَّی لَهُمْ سُبْحَانَهُ فِی کِتَابِهِ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَکُونُوا رَأَوْهُ بِمَا أَرَاهُمْ مِنْ قُدْرَتِه»; این اصل اول.
اصل دوم این است که اگر خدای سبحان در جهان تجلّی کرد و جهان آینهٴ اوست، اگر در قرآن تجلّی کرد و قرآن آینهٴ اوست و اگر خدای سبحان بسیط محض است، ظاهر او عین باطن است و اول او عین آخر است; چه اینکه وجود مبارک امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) در اوصاف الهی فرمود: «کُلُّ ظَاهِرٍ غَیْرَهُ [غَیْرُ بَاطِنٍ] بَاطِنٌ»،[3] ما یک ظاهری داریم غیر از باطن و باطنی هم داریم غیر از ظاهر; خدا «هُوَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِن»; اما ظاهر او عین باطن است و باطن او عین ظاهر است. ادراک این مطلب برای ما آسان نیست! فرمود هر ظاهری غیر از باطن است، غیر از خدا; هر اولی غیر از آخر است، غیر از خدا; چون اگر ـ معاذ الله ـ ظاهر خدا غیر از باطن او بود، او میشد مرکب و اگر اول او غیر از آخر او بود، او میشد مرکب. در این صورت یک بسیط محض نبود، بلکه دارای اجزا بود؛ از یک جزء یا از یک حیثیت ظاهر بود و از یک جزء یا حیثیت دیگر باطن، از یک جزء یا حیثیتی اول بود و از یک جزء یا حیثیتی آخر; اینطور نیست. فرمود هر اولی غیر آخر است مگر خدا ﴿هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ﴾;[4] این چهار اسمی که در آغاز سوره مبارکهٴ «حدید» است، فرمود اینها لفظاً چهار مورد هستند، مفهوماً چهار مورد هستند; اما مصداقاً یکی در چهار هستند و مصداقاً هم یکی در چهار هستند. ممکن است ما دو مفهوم داشته باشیم که در مصداق واحد جمع شوند; ولی حیثیت صدق آنها فرق میکند؛ مثلاً کسی هم عالم و هم عادل است, میگوییم «زیدٌ عالمٌ و عادل» این دو قضیه است، دو لفظ است و دو مفهوم؛ ولی مصداق آن یکی است، لکن حیثیت صدق آن فرق میکند؛ یعنی آن حیثیت علم او غیر از حیثیت عدل او است، حیثیت عدل او غیر از حیثیت علم اوست؛ گاهی با هم هستند و گاهی جدای از هم میباشند. مصداق ممکن است یکی باشد; ولی حیثیت صدق فرق میکند. اگر کسی سیّد بود و عالم بود و عادل بود، سه لفظ است و سه مفهوم است، مصداق یکی است; ولی سه حیثیت صدق است؛ از آن جهت که عالم است کاری به عدل ندارد و از آن جهت که عادل است کاری به سیادت ندارد و از آن جهت که سید است کاری به علم و عدل ندارد؛ ولی در ذات اقدس الهی تمام این اسمای حُسنای الهی خداست، الفاظ متعدد، مفاهیم متعدد، مصداق یکی و به حیثیت صدق هم یکی هست.
شما میبینید که در خود مخلوقها هم نمونهای از آن را داریم; مثلاً موجودی داریم به نام «الف» که این «الف» هم مخلوق خداست، هم معلول خداست، هم مقدور خداست، هم مغضوب خداست، هم مرئی خداست، پس چندین وصف بر این «الف» بسیط صادق است; ولی نمیشود گفت از یک حیث مخلوق خداست و از حیث دیگر معلوم خداست; یعنی از حیث مخلوق بودن معلوم نیست، این را ـ معاذ الله ـ نمیتوان گفت. ما در دستگاه خود هم این معانی را داریم که یک شیء بسیط مصداق چند مفهوم است، یک؛ حیثیت صدق آنها هم واحد است; دو. در مورد خدای سبحان چنین چیزی هست که همه این اسمای حُسنا الفاظ آن متعدد، مفهومها متعدد; ولی مصداقاً و حیثیت صدق یکی هستند. پس اگر در این چهار اسمی که در ابتدای سوره مبارکهٴ «حدید» آمده است که ﴿هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ﴾؛ خدا اول است، خدا آخر است، خدا ظاهر است و خدا باطن است، اگر ـ معاذ الله ـ حیثیت اولی او غیر از حیثیت آخری او بود، این میشد مرکب؛ یا حیثیت ظاهری او غیر از حیثیت باطنی او بود، این میشد مرکب. حالا اینها مقدمه کوتاهی است که نباید در این زمینه بحث مبسوطی بشود؛ اما آنچه که اکنون به درد ما میخورد این است که قرآن مجلای اوست و دنیا هم مجلای اوست، مظهر اوست; اما خدا «بما هو الظاهر» در دنیا تجلّی کرد و باطن را کنار گذاشت یا در این نظام هستی با ظاهری تجلّی کرد که عین باطن است؟ در قرآن با ظاهری تجلّی کرد که عین باطن است؟ اگر هر ظاهری غیر از باطن است مگر خدا; اگر هر اولی غیر از آخر است مگر خدا; خدا اول او عین آخر اوست و ظاهر او غیر از باطن اوست، پس هر چه را که ما میبینیم یک باطنی دارد؛ دنیا یک ظاهری دارد و یک باطنی دارد، قرآن یک ظاهری دارد و یک باطنی دارد. آن وقت همین امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) آمده با کمک گرفتن از آیات قرآن کریم آن را تبیین کرده است. در قرآن فرمود یک عدّه ظاهر دنیا را میبینند: ﴿یَعْلَمُونَ ظَاهِراً مِنَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا﴾;[5] سرمایه اینها اندک پول خُرد مختصری است، اینها فقط دنیا را میبینند؛ آسمان را میبینند، زمین را میبینند. این تنوین ﴿ظَاهِراً﴾ تنوین تنکیر است که برای تحقیر میباشد، فرمود اینها ظاهر دنیا را میبینند: ﴿یَعْلَمُونَ ظَاهِراً مِنَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا﴾. به وجود مبارک پیامبر(علیه و علی آله آلاف تحیّة و الثناء) فرمود: ﴿فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّی عَنْ ذِکْرِنَا وَ لَمْ یُرِدْ إِلاَّ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا ٭ ذٰلِکَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ﴾؛[6] اینها بچههای مهد کودک هستند, صبیان هستند, همین اسباببازی را فقط میبینند. معلوم میشود که دنیا یک ظاهری دارد و یک باطنی دارد، قرآن یک ظاهری دارد و یک باطنی دارد. آن کسی که دنیا را میبیند، زمین را میبینند، آسمان را میبینند و پی به آفریننده آنها و هدف خلقت نمیبرد فرمود: ﴿ذٰلِکَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ﴾; ما با «هو الظاهری» تجلّی کردیم که عین «هو الباطن» است; همین دنیا را خوب بنگرند، باطن آن را هم میبینند. آنگاه وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهجالبلاغه و در بخشهای حکمت و کلمات قصار، اولیای الهی را معرفی کرده، فرمود اولیای الهی کسانی هستند که «نَظَرُوا إِلَی بَاطِنِ الدُّنْیَا إِذَا نَظَرَ النَّاسُ إِلَی ظَاهِرِهَا»؛[7] اینها درون دنیا را دیدند، بیرون دنیا را هم دیدند. عدّهای فقط بیرون دنیا را میبینند و از درون دنیا بیخبر هستند. دنیا جای بسیار خوبی است! درست است که دنیا مذمت شده است; ولی در بحثهای دیگر حضرت امیر(سلام الله علیه) میفرماید این که جای مذمت نیست. این اگر لذائذ را به شما نشان داده است, گورستان و بیمارستان را هم نشان داده است, زندان را هم به شما نشان داده است, همه جا را به شما نشان داده است, کجا را مخفی کرده است؟! کجا را که عاقبت بداندیشان به گودال فرو رفتهاند را به شما نشان نداده است؟! ی کسی که به بیراهه میرود را قرآن نشان داده است.
حضرت امیر میفرمودند: «الْفِقْهَ ثُمَّ الْمَتْجَر»;[8] اول فقه و احکام دینی را یاد بگیرید بعد وارد تجارت بشوید. «مَنِ اتَّجَرَ بِغَیْرِ فِقْهٍ فَقَدِ ارْتَطَمَ فِی الرِّبَا»؛[9] فرمود اگر کسی فقه نداند, احکام حلال و حرام را ندانند, در چاه ربا میافتد, آنوقت چه کسی میتواند او را بیرون بیاورد؟ این مطلب را حضرت فرموده یا نفرموده؟! اینکه عدّهای به چاه میافتند، در دنیا به ما نشان داد یا نداد؟! اگر دنیا گورستان، بیمارستان، چاه، خزی و رسوایی اختلاسیها را به ما نشان نداده بود, جای مذمت بود; لذا حضرت فرمود چه چیزی را مذمت میکنید؟! اینها که به بیآبرو شده بودند را به ما نشان داد یا نداد؟! اینها که «مسلوب الحیثیة» شدند را به ما نشان داد یا نداد؟! فرمود اولیای الهی کسانی هستند که «نَظَرُوا إِلَی بَاطِنِ الدُّنْیَا إِذَا نَظَرَ النَّاسُ إِلَی ظَاهِرِهَا». خدا در دنیا تجلّی کرده طبق آن اصلها که گفته؛ فرمود: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الْمُتَجَلِّی لِخَلْقِهِ بِخَلْقِهِ»; خود حضرت امیر, آینه است و آینههای فراوانی هم در دست اهل بیت(علیهم السلام) است. فرمود آسمان آینه است، زمین آینه است، اولیای الهی آینه هستند، قرآن آینه است، خدا را نشان میدهد و خدا «بما هو الظاهر» تجلّی کرده است که عین «هو الباطن» است. اینطور نیست که خدا یک وصف خود را در جهان اعمال کرده باشد و وصف دیگر را اعمال نکرده باشد, بلکه اوصاف الهی عین ذات اوست و ذات او هم بسیط است. اگر «وَ کُلُّ ظَاهِرٍ غَیْرَهُ [غَیْرُ بَاطِنٍ] بَاطِن» و خدا ظاهر او عین باطن است و خدا در جهان ظهور کرده است; یعنی باطن او هم هست. پس اگر ما خوب بررسی کنیم، باطن جهان را که مجلای باطن الهی است به ما نشان میدهد، آن وقت میشویم «ولیّ الله»; راه آن را به ما نشان داد یا نداد؟! ما نباید توقع داشته باشیم که مثل اهل بیت عصمت و طهارت شویم، ادراک مقام آنها برای ما ممکن نیست, چه رسد به اینکه به آنجا پا بگذاریم؛ ولی شاگردان آنها که میتوانیم باشیم. خود اینها ما را به شاگردی دعوت کردند، فرمودند بیایید شاگردان ما بشوید!
فرمود شما وسائل خوبی دارید، هرجا باشید کسی هست که فرّاشی شما را به عهده دارد; اما ما اینها را باور نکردیم. از کافی[10] تا معالم[11] از معالم تاکافی تمام این بزرگواران و محدّثان در جوامع و مجامع روایی ما این را نقل کردند: «إِنَّ الْمَلَائِکَةَ لَتَضَعُ أَجْنِحَتَهَا لِطَالِبِ الْعِلْم»; این را همه نقل کردند یا نکردند؟! فرشتگان کمک انسانهایی هستند که دارند معارف الهی را یاد میگیرند، فرّاشی میکنند, پَر پهن میکنند, البته اینچنین نیست که حالا فرشهای ماشینی یا دستبافت پهن کنند، فرشی را پهن میکنند تاکسی که طالب علم است روی پَر ملائکه مینشیند؛ این اختصاصی به کلاس درس یا مسجد یا حرم ندارد، در اتاق خود هم که نشسته است و مطالعه میکند, فرشتهها برای او پَر پهن میکنند; این کم مقامی است؟! باید وضو بگیرد و رو به قبله بنشیند تا بداند این ملائکهای که میآیند و پَر پهن میکنند, روی پَر ملائکه نشسته است و دارد کتابی را مطالعه میکند, تا رهآورد خوبی داشته باشد; تمام اینها هست. اگر «إِنَّ الْمَلَائِکَةَ لَتَضَعُ أَجْنِحَتَهَا لِطَالِبِ الْعِلْم»; اینکه زیرنویسی نشده و مقیّد نشده به اینکه انسان در کلاس درس نشسته باشد و پَر پهن کنند، در اتاق مطالعه هم همینطور است. اینها پَر پهن میکنند تا اینکه این شخص باطن عالم را ببیند. اگر میخواهد فقه بخواند، ظاهر و باطن آن را ببیند؛ اگر علوم دیگر ـ عقلی یا نقلی ـ بخواهد بخواند، ظاهر و باطن آنها را هم ببیند؛ اگر بخواهد روی تفسیر کار کند، ظاهر و باطن آن را هم ببیند؛ زیرا عالم مظاهر خداوند است، یک؛ خداوند که در عالم ظهور کرده است، ظاهر او عین و باطن اوست، دو؛ بدون بطون ظهور نکرده است، لذا همین دنیا که این همه مذمّت درباره اوست فرمود باطنی دارد. آن آیه نشان میدهد که باطنی دارد، برای اینکه میفرماید: تبهکاران و معصیتکاران فقط ظاهر دنیا را میبینند: ﴿یَعْلَمُونَ ظَاهِراً مِنَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا﴾; این مفهوم دارد. ﴿ذٰلِکَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ﴾; اگر ظاهری دارد باطنی دارد.
در نهجالبلاغه به صراحت فرمود: اولیای الهی درسِ باطن این دنیا را میخوانند. باطن دنیا همین است که اگر کسی خلاف کرده بالا میآورد؛ یعنی به صورت شفاف, طبیبانه آن را معرفی کرده است. به ما گفته اگر کسی یک غذای فاسدی را مصرف کند بالا میآورد، وقتی بالا آورد آبرویش ریخته میشود؛ اختلاس همینطور است, گناه همینطور است, سلب حیثیت همینطور است, ترک حقوق مردم همینطور است. فرمود اینکه در قرآن میفرماید: ﴿لَهُمْ خِزْیٌ﴾؛[12] در دنیا رسوایی است و آخرت رسوایی است، این را باطن دنیا به ما میگوید، ظاهر دنیا که شیرین است! ظاهر دنیا، این مال حرام, شیرین است; اما باطن آن این است که آن را یک روز بالا میآورد و آبروی میرود; این میشود باطن دنیا. فرمود اولیای الهی «نَظَرُوا إِلَی بَاطِنِ الدُّنْیَا إِذَا نَظَرَ النَّاسُ إِلَی ظَاهِرِهَا»، حالا این نظر کردن نظریه دادن است، باطن دنیا که نظر نیست.
فقهای بزرگوار ما ـ را خداوند غریق رحمت کند ـ همین حدیث مقبولهٴ «عُمَرَ بْنِ حَنْظَلَة»[13] یا مشهورهٴ «أَبِی خَدِیجَة»،[14] همین مواردی که در کتابهای فقهی و اصولی رایج است که «مَنْ کَانَ مِنَ الْآحَاد کَذا وَ کَذا» «مَنْ کَانَ مِنْکُمْ مِمَّنْ قَدْ رَوَی حَدِیثَنَا وَ نَظَرَ فِی حَلَالِنَا وَ حَرَامِنَا وَ عَرَفَ أَحْکَامَنَا»، «رَوَی حَدِیثَنَا» یعنی نظریه میداد, وگرنه حدیث را نظر کند; یعنی چه؟ یعنی کتاب حدیث را باز کند و نگاه کند; اینکه نیست. در همین مقبولهٴ «عُمَرَ بْنِ حَنْظَلَة» و مانند آن آمده است کسی که «رَوَی حَدِیثَنَا»؛ یعنی نظریه بدهد و اظهار نظر کند، این اظهار نظر که حسّی نیست.
وجود مبارک حضرت امیر فرمود: «نَظَرُوا إِلَی بَاطِنِ الدُّنْیَا»؛ یعنی نظریهپردازی کند که دنیا باطن آن چیست. «نَظَرُوا إِلَی بَاطِنِ الدُّنْیَا إِذَا نَظَرَ النَّاسُ إِلَی ظَاهِرِهَا»; این مردم, نظر چشمی دارند، چشم سَر و آنها نظر چشمی دارند، چشم سِرّ; کلمه نظر مشترک لفظی است، نظری که در مقبولهٴ «عُمَرَ بْنِ حَنْظَلَة» میباشد، یک نظر چشمی نیست؛ نظری که بدون باطن دنیاست، نظر چشمی نیست؛ لذا قرآن کریم همین گروهی را که نگاه میکنند و ظاهر دنیا را میبینند, اینها را با «عُمی»[15] میداند، کور میداند، چون چشم سِرّ اینها کور است، گرچه چشم سَر اینها بینا است.
«نَظَرُوا إِلَی بَاطِنِ الدُّنْیَا إِذَا نَظَرَ النَّاسُ إِلَی ظَاهِرِهَا»; همین گروه کسانی هستند که نسبت آنها با قرآن و حدیث اهلبیت(علیه سلام) اینطور است.«بِهِمْ عُلِمَ الْکِتَابُ وَ بِهِ [عُلِمُوا] عَلِمُوا وَ بِهِمْ قَامَ [کِتَابُ اللَّهِ تَعَالَی] الْکِتَابُ وَ بِهِ قَامُوا»؛[16] اولیای الهی علم خود را از قرآن گرفتند و قرآن هم به وسیله اینها برای جامعه معلوم شده است؛ قیام اینها «بالقرآن» است و قیام قرآن هم به وسیله اینهاست. این دههٴ فجر نیز همینطور بود; این نظام اسلامی که مستقر شد، به برکت خونهای پاک شهدا و ایثارگران و جانبازان و اینها بود؛ اینها هیچ عاملی نداشتند، مگر برای دین. امام(رضوان الله علیه) به هیچ چیز دعوت نمیکرد، مگر به قرآن و عترت. فرمود: «بِهِمْ عُلِمَ الْکِتَابُ وَ بِهِ [عُلِمُوا] عَلِمُوا وَ بِهِمْ قَامَ [کِتَابُ اللَّهِ تَعَالَی] الْکِتَابُ وَ بِهِ قَامُوا». الآن درون این کشور, مناطق گوناگون این کشور, بزرگوارانی هستند, جوانانی هستند، خواهران و برادرانی هستند که حافظ قرآن میباشند، حافظ کل یا حافظ جزئی هستند، در تفسیر کار میکنند یا در بحث حدیثی کار میکنند, قرآن به وسیله همین انقلاب عرضه شد و عدّهای هم به وسیله قرآن ارزشمند شدند. فرمود: «بِهِمْ عُلِمَ الْکِتَابُ وَ بِهِ [عُلِمُوا] عَلِمُوا وَ بِهِمْ قَامَ [کِتَابُ اللَّهِ تَعَالَی] الْکِتَابُ وَ بِهِ قَامُوا»; اینها که باطن دنیا را دیدند کاری کردند که رابطهٴ آنها با قرآن ناگسستنی بود و قرآن به وسیله اینها عرضه شد و اینها هم به وسیله قرآن رشد کردند؛ علم آنها قرآنی، قیام و قعود آنها هم قرآنی است. این در اثر برکت نظر به باطن دنیاست. باطن دنیا, آینهٴ باطن خداست و ظاهر دنیا هم آینه ظاهر خداست، اینجا ممکن است که از هم جدا باشند; اما هرچه بالاتر میرویم, میبینیم که نزدیکتر میشوند, تا اینکه یکی خواهند بود که هر ظاهری غیر از خدا, غیر از باطن است و هر اولی غیر از خدا, غیر آخر است. او اولی است که عین آخر است، او ظاهری است که عین باطن است. اگر کسی جزء اولیای الهی شد, ظاهر و باطن او یکی میشود. ظاهر او مؤمن و باطن او هم مؤمن، دیگر دوگانه حرف نمیزند؛ اول و آخر او هم یکی است، دیگر اینگونه که اول سبکی داشته باشد بعد سبک دیگری داشته باشد نیست. اگر کسی جهان را آینه الهی دید و قرآن را هم آینه الهی دید, اول و آخر او یکی است، ظاهر و باطن او هم یکی است، آن وقت خوشعاقبت میمیرد. خودش را فریب نمیدهد، دیگری را فریب نمیدهد، نه بیراهه میرود و نه راه کسی را میبندد؛ انقلاب برای ما این معارف را آورد.
اگر کسی اوضاع قبل از انقلاب را میدید، دیگر شبانهروز شکر میکرد. باور کنید که درهای بهشت بسته بود, درهای جهنم علناً در تمام کوی و بَرزن باز بود. بهشت رفتن خیلی سخت بود, مخصوصاً در زمان رضاخان! تمام این حسینیهها را یکجا ویران کردند, تمام سقاخانهها را ویران کردند, تمام موقوفات را ملکی کردند, فروشنده به عنوان فلان متولّی خریدار اعلی حضرت همایونی(رضا شاه)! دوران املاکی را شما در تقویمهای سابق که میدیدید ـ تقویمهای کتابچهای ـ نوشته بود, فلان دوره، دوره املاکی بود. دوره املاکی; یعنی املاک را رضاخان به نام خود میکرد و هم رسماً برای موقوفات به نام خود سند صادر میکردند. تقریباً یک نسل از حوزهها قطع شده بود، حالا در حوزههای رسمی مانند مشهد، قم و امثال آنها ممکن بود که چند طلبه مخفیانه پرورش پیدا کنند; ولی در شهرستانها این نسل وسط قطع شده بود.
ما یک وقت در همان سال ۲۴13 و 1325 که ابتدای طلبگی ما بود ـ حالا یا هفتاد سال یا 71 سال پیش ـ وقتی میخواستیم درس بخوانیم با اساتیدی روبهرو میشدیم که جَد ما بودند، نسل وسط قطع شده بود. الآن شما میبینید که تمام نسلها به هم مرتبط هستند، فاصله ده سال, ده سال است; اما آن هنگام فاصلهها گاهی سی سال, چهل سال بوده است، یک نسل قطع شده بود. شاگردان مرحوم آخوند(رضوان الله علیهم اجمعین)، دو نفر در آمل بودند اینها وقتی که شنیدند ما طلبه شدیم و میخواهیم امثله و صرفمیر را شروع کنیم, چقدر خوشحال شدند. شاگرد آخوند خراسانی است, حالا چقدر خوشحال است که دارد امثله تدریس میکند، اینطور بود. او باید خارج کفایه میگفت; اما حالا که دارد صرفمیر تدریس میکند, چقدر خوشحال است. چنین دورانی بود! حالا بعد او هم همینطور بود; منتها فکر عوض شده بود. انقلاب برای ما هزاران برکت آورد. درهای بهشت باز است، اگر کسی نخواست برود به سوء اختیار خودش است. درهای جهنم بسته است، اگر کسی بخواهد گناه کند باید مخفیانه به جهنم برود; اینها برکت انقلاب است. این را حتماً مستحضرید، تمام خدماتی که در ایران شده است و میشود، اولین ثواب را در نامهٴ عمل حضرت امام(رضوان الله علیه)، شهدا، جانبازان، همین کسانی که معلولین جنگی هستند, در نامه اینها نوشته میشود, بعد در نامه مسئولین محترم نوشته میشود. اینطور نیست که حالا اگر شما یک فداکاری ببینید, اینها اساس کار باشند و آنها سهمی نداشته باشند، بلکه اولین ثواب را امام و شهدا و جانبازان این بزرگواران ـ که حشر آنهابا اولیای الهی باشد ـ میگیرند، بعد مسئولان دیگر; بنابراین راه دارد. اگر قرآن را بررسی کند دو آینه است؛ قرآن یک ظاهری دارد که باطن کنار اوست، دنیا یک ظاهری دارد که باطن کنار اوست.
این بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) به ما گفت که شما بکوشید تا جزء اولیای الهی بشوید! کسی توقع نداشته باشد که به مقام اهل بیت برسد، آن را نه از ما خواسند و نه مقدور ماست; اما شاگرد آنها شدن، سلمان شدن یا اباذر شدن، اینها چرا از ما دور باشد. این جریان «سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلُ الْبَیت»;[17] مخصوص آن وجود شریف نیست، درباره بسیاری از بزرگواران ـ هم درباره زنان[18] با ایمان و هم درباره مردان با ایمان ـ ائمه(علیهم السلام) فرمودند: فلان زن «مِنَّا أَهْلُ الْبَیت», فلان مرد «مِنَّا أَهْلُ الْبَیت»، چرا ما نشویم؟! چرا وجود مبارک حضرت ولیّ عصر(ارواحنا فداه) این جمله را در مورد ما نفرماید؟! راه باز است. مگر آنها که به جای رسیدند که خود وجود مبارک پیامبر(صل الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلُ الْبَیت»، در مورد بعضی از رجال قم هم این وارد شده است که فلان شخص محدث قمی «مِنَّا أَهْلُ الْبَیت».[19] شما این جمله«مِنَّا أَهْلُ الْبَیت»را ملاحظه بفرمایید مخصوص سلمان نیست. چرا اینطور نشویم؟! راه باز است! وقتی که راه باز است، وجود مبارک حضرت هم فرمود فرشتگان تأیید میکنند؛ لازم نیست دیگران برای شما فرّاشی کنند، او برای شما فرش پهن میکند. این اختصاصی به آن کلاسهای عمومی حوزه ندارد، در اتاق مطالعه هم که باشد اطلاق این حدیث «إِنَّ الْمَلَائِکَةَ لَتَضَعُ أَجْنِحَتَهَا لِطَالِبِ الْعِلْم» شامل او میشود. اژن حرف کم برکت دارد؟! کم آقایی کردند؟! کم بزرگواری کردند؟! این خدا بهترین مخلوقات را برای خدمت به ما فرستاده است, فرشتگان، فرشتگان «مُکَرَّم» هستند. در سوره «انبیاء» دارد: ﴿عِبَادٌ مُکْرَمُونَ ٭ لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾;[20] اینها را فرستاده که برای ما فرّاشی کنند، خدا کم کاری نکرده! کم کاری نشده برای عالم شدن شما بزرگواران برادران و خواهر ایمانی، چه در حوزهها و چه در دانشگاهها! امیدواریم همه شما مشمول بیانات نورانی علی بن ابی طالب(سلام الله علیه) باشید و این انقلاب ما تا ظهور صاحب اصلی آن از هر خطری محفوظ بماند.
پروردگارا! امر فرج ولیّ خود را تسریع بفرما!
نظام ما، رهبر ما، مراجع ما، حوزههای فقهی، فرهنگی و دانشگاهی ما، دولت و ملت و مملکت ما را در سایه امام زمان حفظ بفرما!
روح مطهر امام راحل و شهدا و جانبازان, همه را مشمول عنایت ویژه خود از نظر مغفرت و شفا مرحمت بفرما!
خطر سلفی و تکفیری و داعشی و آل سعود و امثال اینها را به استکبار و صهیونیسم برگردان!
این کشور ولیّ عصر را از هر جهتی مورد عنایات ویژه خود قرار بده!
مشکلات اقتصاد و ازدواج جوانان را به لطف ولیّ خود بر طرف بفرما!
جوانان و فرزندان ما را تا قیامت از بهترین شیعیان اهلبیت و امام زمان قرار بده!
«غفر الله لنا و لکم و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
[1]. نهجالبلاغة(للصبحی صالح), خطبه108.
[2]. نهجالبلاغة(للصبحی صالح), خطبه147.
[3]. نهجالبلاغة(للصبحی صالح), خطبه65.
[4]. سوره حدید, آیه3.
[5]. سوره روم, آیه7.
[6]. سوره نجم, آیات29 و 30.
[7]. نهجالبلاغة(للصبحی صالح), حکمت432.
[8]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج5، ص150.
[9]. نهجالبلاغة(للصبحی صالح), حکمت447.
[10]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج1، ص34.
[11]. معالم الدین و ملاذ المجتهدین(قسم الفقه)، ج1، ص69.
[12]. سوره مائده, آیه33.
[13]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج1، ص67؛ «... نْظُرَانِ إِلَی مَنْ کَانَ مِنْکُمْ مِمّنْ قَدْ رَوَی حَدِیثَنَا وَ نَظَرَ فِی حَلَالِنَا وَ حَرَامِنَا وَ عَرَفَ أَحْکَامَنَا فَلْیرْضَوْا بِهِ حَکَماً فَإِنّی قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَیکُمْ حَاکِماً فَإِذَا حَکَمَ بِحُکْمِنَا فَلَمْ یقْبَلْهُ مِنْهُ فَإِنّمَا اسْتَخَفّ بِحُکْمِ اللّهِ وَ عَلَینَا رَدّ وَ الرّادّ عَلَینَا الرّادّ عَلَی اللّهِ وَ هُوَ عَلَی حَدّ الشّرْکِ بِاللّهِ ...».
[14]. تهذیب الاحکام، ج6، ص303؛ «مُحَمَّد بْن الْحَسَنِ بِإِسْنَادِه ... عَن أَبِی خَدِیجَه قَالَ: بعثنی أَبو عَبْدِ اللَّهِ)عَلَیْهِ السَّلَامْ) إِلَی أَصْحَابِنَا فَقَالَ قُل لَهُم إِیاکُم إِذَا وَقَعَت بَینَکُم خُصُومَه أَوْ تَدَارَی فِی شَیءٍ مِنَ الْأَخْذِ وَ الْعَطَاءِ أَنْ تَحَاکَمُوا إِلَی أَحَدٍ مِنْ هَؤُلَاءِ الْفُسَّاقِ اجْعَلُوا بَینَکُم رَجُلًا قَد عَرَفَ حلالنا وَ حرامنا فَإِنی قَد جعلته عَلَیکُم قَاضِیا وَ إِیاکُمْ أَنْ یخَاصِمَ بعضکم بَعْضاً إِلَی السُّلْطَانِ الْجَائِرِ».
[15]. سوره بقره, آیه18.
[16]. نهجالبلاغة(للصبحی صالح), حکمت432.
[17] . عیون اخبار الرضا(عَلَیْهِ السَّلَام)، ج2، ص64.
[18] . کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج2، ص905؛ «...فَإِنَّمَا أَدْخَلَهُ لِمَکَانِ صَفِیَّةَ وَ عُمَرَ بْنِ أَبِی سَلَمَةَ وَ أُسَامَةَ بْنِ زَیْدٍ ثُمَّ قَالَ إِنَّ هَؤُلَاءِ الثَّلَاثَةَ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ...».
[19] . الإختصاص، ص68؛ «...أَنَّ عِیسَی بْنَ عَبْدِ اللَّهِ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ قَالَ قُلْتُ إِی وَ اللَّهِ جُعِلْتُ فِدَاکَ لِأَنَّ عِیسَی بْنَ عَبْدِ اللَّهِ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ قُمَّ...».
[20]. سوره انبیاء, آیات26 و 27.