یا قاضی الحاجات

لا اله الاالله محمد رسول الله علی ولی الله صلی الله علیه و آله و سلم

یا قاضی الحاجات

لا اله الاالله محمد رسول الله علی ولی الله صلی الله علیه و آله و سلم

یا قاضی الحاجات

ای که به دور کعبه و منکر حیدری / کعبه ولادتگه اوست دور حیدر مگرد

بایگانی

۴۸ مطلب در دی ۱۳۹۸ ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

چهارشنبه, ۱۸ دی ۱۳۹۸، ۱۰:۱۶ ق.ظ | علی | ۰ نظر

روز روزگاری در ایام قدیم بزی بود در گله گوسفندان که حاکم بره ها بود و چون شاخ داشت در اول گله راه میرفت جلوی همه و تک و تنها میان گوسفندان گیر کرده بود صاحبش بز رو جداگانه خریده بود ولی چون حس شاخدار بودن به بز دست داده بود میگفت حتما حکمت خداست که من شاخ دارم و شاخم میزد به گوسفندان که به هر گوسفندی که شاخ میزد اون گوسفند یک ساعت گریه میکرد ولی تا بز دید که گوسفندان جمع شده اند که ضدش کودتا کنند و یک بار هم میخواستند بز را به درون رودخانه بیاندازن که فقط سم پایش کمی خیس شد و بهشون شاخ زد خلاصه تا دید همه باهاش بد شده اند استراتژیش را عوض کرد و میرفت میان گوسفندان و میگفت شما هارا تک تک سر میبرن ولی من شاخ دارم از شما محافظت میکنم و چند گوسفند هم به خاطر ترس و ابهت و صدای کلفتش ترسیدند و یارش شدند و حالا محافظ داشت ولی موقع غذا خوردن که میشد چون همیشه گله به صحرا نمیرفت و خشکسالی بود در محل حصار گوسفندان تا بوی غذا را بز ما میشنید مست میشد دیگر دوست و دشمن نمیشناخت و حمله میکرد با شاخش به گله ای که در حال خوردن بودن در حایگاه مخصوص  کنار حصار و شاخ میزد و مع مع کنان کیف میکرد و وقتی سیر میشد برای گوسفندان روضه میخواند که ما همه را سر میبرند و اشک هارا جاری میکرد ولی گوسفندان از ترس بز گریه میکردند که شاخشان نزند خلاصه چندین بار که صاحب و چوپان گله دیده بود که انگار این بز وحشی است روزی زودتر از همه شاخش را گرفت و سرش را برید و گوسفندان گله همه به گریه افتادن ولی هنوز باز هم نمیدانستند که دارند برای خودشان گریه میکنند که روزی سرشان را میبرند نمیفهمیدند و گریه میکردند و حتی نمیدانستند که چرا اشک هایشان جاری میشود در حالیکه خوشحال بودند که بز کشته شده!

بسم الله الرحمن الرحیم

چهارشنبه, ۱۸ دی ۱۳۹۸، ۰۲:۵۸ ق.ظ | علی | ۰ نظر

غلام خیلی پسر گلی هستش و به مدرسه میره و درسشم خوب بود ولی از موقه ای که به سن بلوغ رسیده حس میکنه زشته و تو درسا ضعیف شده فکر میکنه همه چیز توی چهره ی زیباست و اعتماد به نفسش رو از دست داده حس میکنه قشنگ نیست و با خدا و عالم و آدم قهر کرده و عکس های بازیگران مشهور رو میزنه به دیوار خونه وساعت ها بهشون فکر میکنه و فکر میکنه اگه خوشگل بود بازیگر میشد و همه چیزش رو در بازیگر شدن و زیبا بودن میدونه و میگه ای خدا چرا منو زشت آفریدی چرا من نمیتونم بازیگر بشم اصلا من نباید به این دنیا میومدم و گریه میکنه همش و با باباش قهره چون اون رو مسبب همه ی بدبختیاش میدونه و درست جواش رو نمیده و احساس پوچی میکنه و به پدرش بد رفتاری میکنه تا اینکه یه روز مجبور شد بره پیش باباش چون میخواست کتاب  کمک درسی بخره و پول لازم داشت با پررویی گفت بابا پول بده که کار دارم باباش گفت برای چی گفت میخوام کتاب بخرم چی کار داری باباش گفت خودم با ماشین میرسونمت با هم بریم هرچی خواستی بخر برات معلم خصوصی هم میگیرم ولی غلام به باباش گفت به تو چه خودم میدونم پولو رد کن باباش هم ناراحت شد و پولی بهش داد غلام گفت کمه میخوام بازی هم بخرم و باباش دوباره بهش پول داد و غلام رفت وسط شهر که یه مرتبه دید یه بازیگر مشهور با دوستش داره قدم میزنه خیلی خوشحال شد انگار به آرزوی چندین و چند سالش رسیده بود فورا نفس زنان رفت پیشش و گفت یه سلفی با ما بگیرید لطفا ولی بازیگره نگاش هم نکرد و همینطور میخندید و با دوستش میرفت دوباره جلوش رو گرفت گفت یه دونه سلفی آقا بعد بازیگره با ترش رویی بهش گفت گمشو بینیم بابا بعد یهو دل غلام شکست تازه فهمید که چقدر بازیگره زشته و اخلاق نداره یاد باباش افتاد که مثل فرشته ها دورش میگردید اشکش جاری شد و جهانبینیش عوض شد همش تو فکر بود که بره دل باباش رو بدست بیاره تازه متوجه شده بود که باباش خوشکلترین آدم دنیاست!!

بسم الله الرحمن الرحیم

سه شنبه, ۱۷ دی ۱۳۹۸، ۰۹:۵۱ ب.ظ | علی | ۰ نظر

داستان کوتاه: گنجشک گریان شد بر در سوراخ ساختمان که لانه اش بود نشست و گریان گفت خدایا تا به کی ما دود بخوریم ما همه خواهیم مرد تا کی آب گند جوب خدایا تا کی با هزاران زحمت نان خشکی بدست آوریم وقتی نانوایی ها بسته شد و همه خوابیدند و ظهر شد از دوری مردم خبیث که فقط به فکر خراب کردن دنیای خویشند نانی بدست آوریم گریان بود و می نالید و جیک جیک میکرد و میگفت ما همه خواهیم مرد انسان ها همه ما گنجشک های شهر را  خواهند کشت تا اینکه خوابش برد و میدید در خواب که سینی سینی آدم ها برایش میوه می آورند و آب گوارا نزدش میگذارند میدید آدم ها میوه های لذیذ که تا به حال ندیده بود پیش رویش میگذارند وقتی از خواب بیدار شد دید همان دود و است و همان وضع بد به خود گفت من باید از شهر بروم به آنجا که خوش است وتصمیمش را گرفت وفورا پرکشید و از عازم سقر شد به سمتی ناکجا آباد و خوشحال بود که از شهر دور میشود رفت و رفت و بعد از یک هفنه به باغی رسید از پرندگان گوناگون که نامشان را و زبانشان را بلد نیود باغ خوبی بود پر از غذا و میوه ولی فقط دو روز به گنجشک ما خوش گذشت چون او دوستان خود را از دست داد بود و غریب بود گرچه باغ سرسبزی بود و پر از میوه ولی او کسی را نمیشناخت و هیچکس به او محل نمیگذاشت ناراحت شد فهمید اشتباه کرده گفت خدایا این چه بلایی است تصمیم گرفت برگردد فورا پری زد به آن طرف باغ خدایا راه بازگشت کدام وری بود؟! بر سر جایش نشست و دق کرد و گفت من از تنهایی خواهم مرد دوباره تصمیم گرفت برگردد پر میزد به هر طرف تا اینکه به روستایی رسید بر دیوار خانه ای نشست و میگریست و غمناک بود تا اینکه پیرزنی تنها را دید پیرزن تا چشمش به گنجشک قصه افتاد دلش سوخت و کمی برنج جلویش ریخت و متعجب بود که این چه پرنده ای است که تا به حال اینجا نبوده و ندیده پرنده شاد شد و از پلو ها خورد تا اینکه یک هفته کار پیرزن تنها و گنجشک همین بود گنجشک تازه تعبیر خوابش را پیدا کرده بود و شاد بود که همدمی مهربان دارد تا اینکه یک روز وقتی پیرزن آمد پلو برایش بریزد گنجشک روی دست پیرزن نشست و پیرزن او را گرفت و در قفس کرد انگار پیرزن به گنجشک  برای تنهایی هایش احتیاج داشت!!!

بسم الله الرحمن الرحیم

سه شنبه, ۱۷ دی ۱۳۹۸، ۰۶:۱۶ ق.ظ | علی | ۰ نظر

بعضیا خیلی جادوگرن از راه دور چشم میزنن یعنی کافیه عکس طرف رو بهش بدی بعد میبینی از زن و زندگی و حساب و کتاب و کار میاندازنش ما دیگه همجوره شو دیده بودیم که نزدیک بشن ولی از راه دور و صفحه مجازی ندیده بودیم آخه وقتی من طرف رو نمیشناسم و باهاش حرف نزدم و راه هم دوره چطوری منو جادو میکنه این دیگه از جاش دررفته و خعلی حرفه ای باید باشه و اینکاره حالا اگه همدیگرو از نزدیک دیده بودیم مثلا ایام قدیم میگفتن همسایه سمت چپی همسایه سمت راستی قوم خویش و دوستان و هرکی میشناختن بترکه چشم حسود میدونستن از نزدیک چشم میزنن ولی الان اقدر قوی شدن که عکس یارو رو ببینن مثلا شهوتش رو میبندن یا بی قرارش میکنن یا افسرده و جادو و بیحال و همه دردی دیگه خداشو میگیرن دیگه!!

بسم الله الرحمن الرحیم

دوشنبه, ۱۶ دی ۱۳۹۸، ۰۹:۱۵ ب.ظ | علی | ۰ نظر

داستان کوتاه:حمید وضعش از حسن بهتره چون عادت بد جنسی نداره نمازشو مرتب میخونه و مومنه و همیشه شاد وقتی تو چهره ش نگاه کنن همه شاد میشن و اگه یه روز نبیننش غم دارن حمید عاشق زن هاست و تحریک شدن یعنی تو رختخواب اگه فشار جنسی روش بیاد و هک بشه شلوارشو میکشه پایین زیر پتو و منتظره که عقده ی زنان بریزه بیرون البته حمید خیلی خوشکله و زیاد خواهان داره و همه زنان آرزوشو دارن و بفکرشن و هکش میکنن ولی فعلا حمید نمیخاد زن بگیره ولی تو نوبته او به ماده قبل از منی راضیه فقط دستشو رو اندامش میزاره که پیشاب رو بکشه بیرون وگرنه اصلا استمنا نمیکنه و دنبال شر نیست اتفاقا اگه شب به رختخواب بره و مست نباشه و تحریکش نکنن و فضای جذب زنان نباشه اتفاقا افسرده هم میشه و یکی از حاجات مهم رو که از خدا میخاد حاجت جنسی است که تحریکش کنن حمید از پیشاب برای آرایش صورت و چشم و بینی استفاده میکنه و بهش میگه باده و میگه بعضیا میخورند و مثل عسل شفا داره البته زنان باید دوستش داشته باشن نه اینکه استمنا کنن به یادش بلکه باید هم حمید هم اونی که از راه دور تو ذهنشه همدیگر رو دوست داشته باشن و بفکر هم باشن و افکار هم رو از دور بدونن و از هم خوششون بیاد وگرنه حمید تحریک هم نمیشه وگرنه زن که زیاده لذا همیشه پیش نمیاد که حمید خوش باشه و افسردگی میگیره بر خلاف حسن که حسن اگه یه عکس از ممه ببینه خودشو نمیتونه کنترل کنه و کلی درگیری ذهنی و جسمی براش پیش میاد که به غسل کردنش منتهی میشه البته حسن توبه میکنه همیشع!

بسم الله الرحمن الرحیم

دوشنبه, ۱۶ دی ۱۳۹۸، ۰۸:۳۳ ب.ظ | علی | ۰ نظر

داستان کوتاه:حسن بچه ی خوبیه حسن درساش تموم شده و میخاد جدیدا زن بگیرنه حسن به قرص اعصاب اعتقاد نداره و وقتی سرش درد میگیره و افسرده میشه میگه چ کار بدی کردم و این سردرد رو از انرژی های منفی اطراف یا تو بگو شیاطین میدونه ولی بعضی موقه ها یادش میره از خدا کمک بخاد بهتر بگم اون موقی که اعصابش ضعیف میشه سعی میکنه با قرص روح درستش کنه چون معتقده امامان و پیغمبران اول دکتر روح اند لذا مثلا موقع خواب چهارقل میخونه و به خدا در دلش میگه خداجون میشه امشب از سر تقصیرات من بگذری و من خواب خوش ببینم؟!! ولی در روزای عادی یادش میره چهارقل بخونه فقط اگه کار بدی کرد میترسه اون دیگه به خوبی میدونه اگه گناه زشت کنه شبا خواب ایام مدرسه رفتنش میافته با معلم سختگیر و باید امتحانات سخت که بلد نیست رو تو خواب جواب بده لذا هر موقه گناه کرد حتما چهار قل میخونه و فورا توبه میکنه که ای خدا نمیدونستم شیطون گولم زد و بعد میخوابه البته غسل هم میکنه برای گناهاش و نیت میکنه همیشه که ای خدا گناهان منو با این آب ببخش و منو رسوا نکن و موقه غسل و بعدش که میشینه رو کرسی میگه ای خدا غلط کردم بار آخرمه دیگه گناه نمیکنم بعد آب گرم رو بیشتر تو حموم باز میکنه و میره به فکر که چی شد که کجای کارم اشتباه بود و انگار در گوشش میگن که تو خدارو فراموش کردی و خودتو گنده کردی البته حسن نمازاشو میخونه ولی بعضی وقتا از شهوتش شکست میخوره جوانه دیگه اما همیشه توبه میکنه و میدونه اگه گناه کرد حتما غم میاد سراغش!!!

بسم الله الرحمن الرحیم

دوشنبه, ۱۶ دی ۱۳۹۸، ۰۵:۴۶ ب.ظ | علی | ۰ نظر

خیلی ساده ست که بگیم حاج قاسم رکب خورد بین نیروهای آمریکایی غافلگیر شد ناگهانی به شهادت رسید و جان آدم براش مهمرین چیزه درموقی که تهدید میکرد آمریکا با جرات پاشو گذاشت تو بغداد پس آگاهانه بود یعنی دیگه به اینجاش رسیده بود گفت من باید برم دیگه من همه کار کردم جز شهادت و من با شهادتم پدری از آمریکایی در میارم که سیاست مدارای مست و ناز ما هم از خواب بیدار بشن یعنی آگاهانه رفت توی اون درگیری ها  و تهدید های قبلی چنان آمریکایی ها رو بازی داد که الان بفکر جمع کردن خودشونن و دارن میلرزن پشت دیوارهاشون خیلی آگاهانه بود نه اینکه ناگهانی باشه ها بلکه واقعا میخواست با دادن جانش از دین حفاظت کنه شما نگاه کنید جمعیت ملیونی توی شهرها از کجا میان اینا همشون روح حاج قاسم پیششون و جلوی چشمانشونه حاج قاسم الان یکی نیست ملیون ها فرشته در ذهن میان از طرف حاج قاسم شبیه خودش و ما همش همه جا حاج قاسم میبینیم من خودم شب یلدا بود که دندونم آبسه کرد فرداش بود گمونم که قلیون میکشیدم و گفتم طبق چیزایی که سخنرانی کردم با خدا حرف بزنم و درمورد افراد نامحرم و شاید شیاطین بحث کرده بودم که نمیزارن مثلا به خدا وصل بشیم و اینا خلاصه موقه قلیون دیدم حاج قاسم جلوی چشمامه و حتی دعاشون هم کردم و بلند اینبار با خدا حرف میزدم و میگفتم ای خدا اون بازیگیره که رو ویلچره کمکش کن همش تو ذهنم بود بعد حاج قاسم میومد تو ذهنم معلوم میشه داشتن بهمون فکر میکردن آقا ما دعا کردیم دندونمون آبسه کرده بود اولشم فقط دندونم درد میکرد یعنی نمیتونستم باهاش غذا بخورم بعدا آبسه کرد و هی میگرفت و ول میکرد بعد من همون روز فحشم دادم چون فکر میکردم جاسوسا اومدن صدامو بشنون و هی دندونم میگرفت ذوباره ول میکرد تا اینکه چند روز گذشت توی کلیپام گفتم که رفتم دکتر و یه خورده دهانشو و سیر گذاشتم خوب شدم الغرض حاج قاسم توی ذهنم اومده بود قبل از شهادت خدا با امام حسین(ع) محشورشون کنه

بسم الله الرحمن الرحیم

دوشنبه, ۱۶ دی ۱۳۹۸، ۰۴:۳۴ ب.ظ | علی | ۰ نظر

داستان کوتاه:یه روز دو تا کلاغ داشتن دعوا میکردن یکی میگفت من جاسوس بهتریم تو شب هیشکه منو نمیبینه اونیکی میگفت منم از تو چیزی کمتر ندارم پرم سیاه نیست که هست فضول نیستم که هستم خلاصه هردوتاشون داشتن افتخار میکردن که بدتر از اون یکی ان و شاد بودن از این قضیه تا اینکه هوا سرد شد و برف اومد اون یکی گفت من مرغه رو خوب میشناسم زن معربونیه اون یکی گفت آقا سگه بعتره یه عمر جاسوسیشو کردم انقدر بهم پیچیدن و دعوا کردن که شب شد و دوتاشون سرما خوردن خلاصه تو این هوای سرد مراقب باشید سرما نخورید کامنتارو هم باز بزارید دوستان بیان ما روزانه اگه ۲۰ تا کامنت برامون بیادا خیلی شاد میشیم اصلا قوت قلبیه حالا حتما هم نمیخاد جواب تک تکشونو بدیما!ولی کلاغا هم میدونن اعصاب این پیرمرد ضعیفه و از موقی که معروفتر شده خعلی هم حال و حوصله تونو ندآرد!

بسم الله الرحمن الرحیم

دوشنبه, ۱۶ دی ۱۳۹۸، ۰۱:۲۳ ب.ظ | علی | ۰ نظر

داستان کوتاه:سعید مرد خوبیه مغازه داره تومغازه ش برو و بیاییه ولی مشکلش اینه که زنش رو دوست نداره البته مشکل همه ی مردهای این زمونه است تو این شرایط هرچی زنش بهش میگه چرا منو بغل نمیکنی چیزی نمیگه و سرده ولی از موقعی که نماز میخونه اخلاقش خوب شده فقط بعضی وقتا بهو عصبانی میشه و میگیرتش ولی باز پشیمون میشه میخاد جبران کنه ولی غرورش بهش اجازه نمیده یه گل برای همسرش بخره آخ که چه دسته گل هایی که بچه ها به دنیا اومدن بخاطرش. سعید انگار جادو شده نمیتونه به زنش فکر کنه زنش خعلی مهربونه ولی وقتی سعید میخاد بهش بگه دست شما درد نکنه زبونش بند میاد انگار نقش آدم بدارو داره و تو زبونش نمیچرخه که یه تشکر خشک و خالی کنه شاید ۵ سال پیش بود که به زنش گفت دوستت دارم شاید بگی من از کجا میدونم خوب من همیشه تو زندگیشونم نمیزارم نمیزارم باید طلاق بگیره نمیتونم شادیشون رو ببینم نمیتونم!!

بسم الله الرحمن الرحیم

دوشنبه, ۱۶ دی ۱۳۹۸، ۱۱:۲۹ ق.ظ | علی | ۰ نظر

داستان کوتاه: روزی مردی درد میکشید و افسرده بود و آرامش میخاست و بس ولی همیشه راه رو اشتباه میرفت نمیدونست باید خدارو صدا بزنه اگرم بهش میگفتن بنال میگفت مگه مرد میناله و غرورش نمیزاشت که مثل زن ها گریه کنه و حتی الکی الکی خودش رو به گریه بزنه و خدا رو حتی بیصدا در دل بخونه و صدا بزنه تا اینکه یه روز یه بچه ش رو دید که الکی برای شکلات پیش مامانش گریه میکنه و مامانش هم بهش بی توجه هست ولی بچه نمیدونست که در دل مادر چی میگذره و بیشتر گریه میکرد و مادر نه اینکه شاد بشه ولی یه آرامشی از گریه بچه میگرفت ولی باز بی توجهی میکرد خعلی دلش میخاست بچه رو محکم بگیره و بغل کنه و ببوسه و بهش بگه بچه جان شکلات برات بده ولی هم بچه فقط شکلات میخاست و هم صدای بچه انگار رحمت خدارو در خانه بیشتر میکرد و فرشته ها جمع میشدن و انگار همه داشتن نگاه میکردن و هیچ نمیگفتن ولی کسی ظاهرا نبود توی خانه انگار با گریه بچه خدا داشت بهشون نگاه میکرد وای خدا فقرا اونایی که ندارن اونایی که شب گرسنه میخابن و قلم شکست...

بسم الله الرحمن الرحیم

دوشنبه, ۱۶ دی ۱۳۹۸، ۱۰:۲۷ ق.ظ | علی | ۰ نظر

سلام امروز یه دوست عزیز برام کامنت داد یه بحث چند دقیقه ای کردیم که حیفم میاد براتون نگم اول بهم گیر داد که فیلماتو که دیدم مطمئن شدم یه تختت کمه گفتم چطور و مبحث رو باز کردیم تا رسیدیم به نی قلیون که چرا نی قلیون میگیری بدستت و توی اتاق میچرخی خوب ببنید من دلم افسرده میشه دیگه براتون گفتم که نوشتم یعنی که فضای غمه و باید یه رقصی بکنم اولشم نمیخواستم نی قلیون بدست بگیرم و من اگه مردم که میبینندم شاد باشن منم شادم ولی اگر نگرانم باشن و گریه کنن خوب بدم میاد الکی برام گریه کنند لذا رقصیدم یه خورده ایام تولد حضرت زینب هم بود(س) و جاداشت یه تکونی به خودمون بدیم و نمیدونم راه باشه و خوبه بعدا هم اینکارا بکنم واقعا نمیدونما یعنی بعضیا مخالف میشن بعضیا هم موافق و بین علما اختلاف درست میشه بعد گفتم که چی کار کنم پس بهم گفت رمان بنویس!!! خوب ببنید منم یه توضیحاتی دادم ببنید رمان که نمیشه من همینطوری با مخ مردم  بازی کنم خوب همون چهارتا مخاطب خاصم هم میپره و میگه این چرت و پرتا چیه و منم نمیدونم مخاطبام دقیقا چی میخوان و چند نفرن و کسی هم کامنت نمیزاره ما همینطوری بجای سخنرانی و جای گرم و نرم و البته خطرناک داریم بجاش مینویسیم تا خدا چه بخواد نمیشه که برای تحریک شدن و شهوت دیگران رمان نوشت باید وظیفه مون رو بدونیم قدر مخاطبمون رو بدونیم و حفظش کنیم تا نور نباشه که نمیشه تا هدایت نشم و نشیم که نمیشه قلم بدست گرفت چرت و پرت داد بله ممکنه از نوشته هام شاد شن و رحمت و هدایت بیاد و تو رمان خیلی سخته بعد مردم هم ولم میکنن میگن این  تخیلیه مثلا من خودم علاقه به رمان ندارم و چند تا داستان کوتاه جلال آل احمد رو هم براتون خوندم و فیلم گرفتم یا داستان های دیگه یا صادق هدایت که اینا واقعا حرفه ای بودن و جای خالیشون حس میشد اون موقع نور خدا اینطوری نزریق میشد و کمک میرسوند که غم ها رو در زمان خودشون برطرف کنن با داستان های زیباشون اصلا من یه بخش دارم در قسمت داستان در آپارات که چندین و چند داستان رو ضبط کردن براتون ولی وقتی خودم هم حسش رو ندارم ببینم دیگه چه برسه مخاطب بخاد مارو تحمل کنه لذا باید نور باشه باید افراد بپسندند و فضا طوری باشه که مخاطب جذب بشه نه که بدش بیاد وقتش تلف بشه بعد اصلا ولمون کنه بره دیگه هم نیاد گفتمکه لامپ باید همیشه روشن باشه و مومن باید همیشه نور بده لذا باید خدا کمک کنه اگه خدا بخواد ما هم کارامون مورد پسند و شاد کننده میشه و رحمت خدا میاد!

بسم الله الرحمن الرحیم

دوشنبه, ۱۶ دی ۱۳۹۸، ۰۹:۴۸ ق.ظ | علی | ۰ نظر

خورشید رو نگاه کنید همیشه میتایه ولی هدفمند و مومن هم باید نورش خاموش نشه و همیشه دل هارو روشن کنه نکه خاموش بشه اگه خاموشش کنی ضایع میشه لذا لامپ های آینده همیشه روشنن ولی هدفمند روشن میکنن بلخره شب میشه و نور باید بره ولی همینکه ما نور لامپ رو خاموش میکنیم و دوباره روشن از عمرش کم میشه لذا لامپ های آینده همیشه روشنند و رشته ی سیمی لامپ قوی تر حتی شایدتم برق کمتر مصرف و گرما هم اگه بخایم بده ولی خاصیت جابه جایی دارند و در شب میرن خیابون رو روشن و اگه حرکت مارو ببینن روشن میشن تا راه رو پیدا کنیم لذا هوش مصنوعی هم دارن و عمرشون هم زیاده!!

بسم الله الرحمن الرحیم

دوشنبه, ۱۶ دی ۱۳۹۸، ۰۲:۵۰ ق.ظ | علی | ۰ نظر

امشب طرفای بعد از شام خوابیدم تا نصف شب بیدار بشم و قلیون بکشم و تنباکو رو گذاشتم خیس شه بعد خوابیدم و قبل از خواب تو دلم تو رختخواب نماز نافله خوندم به نیت اینکه ثوابش به بابابزرگ پدریم برسه که از دنیا رفته و چه خواب خوبی بود حالا نکته اینه که ما موقع نماز خواندن عادی روزانه و شبانه حوریان و فرشتگان پیشمونند و ما در حال عبادتم و باید تحریک جنسی نشیم و برای خدا و یاد خدا نماز میخونیم ولی در دعا شما ممکنه حوری از خدا بخوای لذا باید تو رختخواب دعا که میکنی حالات نماز مثل قنوت مثل رکوع مثل سجده رو در نظر بگیری همینکه حالت قنوت تو ذهنت جمع بشه یک ملائکی و فرشته ای انگار در حال قنوت یا سجود و رکوع درمیاد کلا یعنی فرشته ها که بعضیاشون 24 ساعته در حال نمازنند پس ما تو رختخواب به سجده کردن فکر و دعا میکنیم حس کن سجده کردی در ذهن حالت سجده بگیر و با خدا حرف بزن و دعا کن اینطوری سیم متصل میشه و آرامش کسب اگرم خواستی دعا نکن بلکه نماز تجسمی ذهنی بخوان در ذهن که همونم بازم فرشته ها فعال میشن و در ذهن میان همینکه فقط حالت سجده در نظرت باشه که بخوای توی ذهن در خلوت خدا رو صدا بزنی و حالت سجده در ذهنته خودش فرشته هارو فعال میکنه ولی باید ذکر و دعا هم بکنی تا حاجتت رو خدا بده!

بسم الله الرحمن الرحیم

يكشنبه, ۱۵ دی ۱۳۹۸، ۰۸:۴۸ ب.ظ | علی | ۰ نظر

یاد مرگ بسیار مهمه امشب مسجد بودم داشتم آدمارو نگاه میکردم بعد به خودم گفتم چیکار داری به اینا به مرگشون فکر کن که اینا یه روز میرن تو قبر و ساکت و آروم میشن ظاهرا و به عاقبتشون فکر کن بله یاد مرگ مهمه اگه قوی باشی بهتر درک میکنی که به آدما نگاه کنی اصلا بیشترم یاد اون دنیاشون میشی و حتی میتونی جایگاه و بهشتی و جهنمی بودنش رو بفهمی اگه قوی باشی یه نکته ای هم چند دقیقه پیش به ذهنم خورد قبل از نوشتن که گفتم بیام و بگم و اون اینه که شما هرچی خیرات بفرستی کمه اونا شهوتشون مرده هارو میگم شاید 100 برابر ما باشه در بهشت طبق روایات یعنی محدود به ارضا شدن و راضی شدن نیستن یه مرتبه میبینی شما یه زیارت عاشورا میخونی عذاب جهنمیان 10 برابر میشه میگن چی شده بدبختا شایدم نمیدونن از کجا میاد اینطوریه یعنی حالشون دست خودشون نیست مرده ها خیلی به ما زنده ها وابسته اند هر چی عذاب بشن بدترشم میشه بشن هرچی خوش باشن مست تر هم میتونن باشن و  خوشتر یعنی شما انتظار دارن ازت تا براشون یه دونه صلوات هدیه بدی حتی انتظار میکشن مخصوصا اونایی که دستشون کوتاه شده از دنیا خوب همشون ولی شهدا زنده اند هنوز دستشون از دنیا کوتاه نیست نقش دارن ولی مرده هایی که یادی ازشون نیست و بچه هاشون یادشون نمیکنن اصلا بچه هاشون رو عاق میکنن و دعاش نمیکنن دیگه که چرا براش خیرات نمیفرسته  و یادشون هم هست اولای مرگ مثلا خیرات چه لذتی داشت لذا مثل ما نیستن که یک لذتی ببریم بعد هزارتا مریضی و ناتوانی و تمام شدن و ارضاشدن باشه بلکه هرچه خوش باشن میتونن خوشتر باشن و امکانش هست که بیشتر لذت ببرند و با مزه ی دیگه حتی با خوشی بالاتر لذا چشم انتظارمونن و دعامون میکنن حتما مخصوصا اولادشون رو که حتی ما اگه کار خوبی هم بکنیم به اونا میرسه به اجدادمون حتما خیراتی هم نفرستادیما ولی میرسه بهشون ولی گفتمکه اگه هدیه وخیرات بفرستی بازم لذت بالاتر میبرن بیشتر کیف میکنن و جسم ندارند که تهوع پیش بیاد دستشویی پیش بیاد نمیدونم چاقی و بیماری و سیر شدن بلکه مرده هارو میگم کیف بیشتر میکنند و گفتمکه تو ذهنشونم هست مثلا تو ایام ماه رمضان یکی یه سوره یس براش خوند میگه یادش بخیر چه حالی کردیم میگه ای خدا یعنی میشه بازم؟خلاصه خیلی به دنیای ما وابسته اند مردگان مگر کسانیکه خیلی خوب باشن یا اونایی که خیلی بد اینا خوشی ها و عذابشون فراوان است مثلا حضرت زهرا(س) بهترین زن عالم به دنیای ما وابسته هست و انتظار حضرت مهدی (عج) رو میکشه تا انتقام خون خودش و بچه هاشو بگیره خوب خیلی هم شاد و خوشه ولی چشمش به حضرت مهدی (عج) دوخته مردگان دیگه هم و شهدا هم چشمشون به ما و دنیای ماست معلوم میشه خیلی چیزا حل میشه و خیلی دنیای پوچ ما میتونه کارساز باشه که نیست! نمیدونیم باید چه کنیم نمیدونیم دنیا چشممون رو گرفته..

بسم الله الرحمن الرحیم

يكشنبه, ۱۵ دی ۱۳۹۸، ۰۱:۱۶ ب.ظ | علی | ۰ نظر

خدا زنده است آیا ما درک می کنیم؟وقتی نمیفهمیم چطور بفهمیم که شهدا زنده اند؟؟ همه مون میمیریم افتخار به زندگی و زندگانی هست ولی نه اینکه تن به ذلت و  خواری بدیم باید بیارزه من خودم چند دفه از جهات مختلف براتون گفتم شهید زنده است یعنی چه حالا هم میگم یعنی دستور میده یعنی پیش خداست و در یاد فرشتگان و خوبان یعنی کننده است اگه کننده است چرا ما حاج قاسم دادیم؟؟ بله اینم به دستور بالاترین شهید زنده  امام حسین(ع) بوده گفته بیا پیش خودم تا بهت ارزش و مقام بدم اگر  امام حسین(ع) شهید نمیشد اثری از بشر نبود خیلی خوب بود مثل آمریکا بود ایران که بر سر هیچ همدیگرو ترور میکنن و میکشن و بعدشم اتفاقا میرن جهنم با شرک و الحاد و کفر اینم شد زندگانی؟؟ گرچه اگر آرامشی در جهان هست از صدقه سر شیعیان هست ولی شیعه باید همیشه مظلوم باشه تا پیش خدا زنده باشه وگرنه هممون میپوسیم تو قبر معلوم نیست 100 سال دیگه یادی از ما باشه یا نه میخامم نباشه پیش خدا باشیم دستور بدیم هرچی خواستیم بخوایم اینه ارزش پس همه میمیریم جز شهدا که همیشه زنده میمومنن  پیش خدا و دستور میدن دستور میدن که حاج قاسم فرق داره میخوام بسوزه و بیاد به سمت ما بسوزه که لرزه به تن آمریکا بیافته بسوزه که ما هدایت شیم بسوزه که اشک های مومنان بریزه و آرزو کنند که آدم بشن و لیاقت پاک شدن بگیرن و طاهر شن این دستور الهی است از طرف امام حسین(ع) در صورتیکه ما فکر میکنیم اگه امام حسین(ع) میتونست کاری کنه جلوی ظلم و تحریم  و اینا رو میگرفت درصورتیکه در دنیای حرامی و پوچ این تفکر غلطه تو پاک بشو تا درست شه ظلم نباشه بین خودمون فساد نباشه شهید بدیم حرف رهبرمون رو عمل کنیم خودش درست میشه ایران آباد میشه ولی وقتی داریم خودمون به خودمون رحم نمیکنیم و فساد بین خودمون ریشه داره اینطوری امام حسین (ع) نمیخواد و خدا آزمایش میکنه ما اگه فساد بین خودمون نبود که امام زمان(عج) دست بر سرمون میکشید و به فریادمون میرسید ما حتی امام زمان(عج) رو هم قبول نداریم و اگه ببینمش به اندازه یه حزب 10 تایی مومن که قدرت داره در مملکت هم قبولش نمیکنم که حرفش رو گوش بدیم در صورتیکه جان همه مردم به قربان امام زمان(عج) باید بپاش جان بدیم همراهش بجنگیم پس در این حال بیشتر باید درد و عذاب بکشیم و در رنج باشیم تا به ستوه بیاییم تا درک کنیم که هرچه ضرر میرسه از دوری از حق و دستورات رهبری و امام زمان (عج) هستش!!!

بسم الله الرحمن الرحیم

شنبه, ۱۴ دی ۱۳۹۸، ۰۵:۰۴ ب.ظ | علی | ۰ نظر

بابا بزرگ من که مرد بزرگیه خعلی شباهت به حاج قاسم داره از نظر قیافه و حاج قاسم هم نشانه های عارفی در چهره ش بود که بیانگر دعا و قرآن و توسلات زیادش هست بابابزرگ منم جوان که بوده خعلی قرآن و دعا میخونده و مامورش میکردن در جوانی که بر سر قبر ها قرآن بخونه و مرد بزرگیه الغرض اینکه شب شهادت حاج قاسم خواب دیدم بابابزرگم تو حرم بود بعد یه بند از انگشتش قطع شده بود و دوستم اومد و با ماشین رسوندش به خونه الغرض اگر این اتفاق بد برای حاج قاسم میافتد صد در صد بدتر از شهادتش بود و همه جا میپیچید بین مردم و همه یه طور خاصی نگاش میکردن و تضعیف روحیه میشد و مشهور میشد با بند انگشتش و همه میگفتن مثه حاج قاسمت میکنیما به هم میگفتن و مسخره میکردن و به هم نشون میدادن و ادا درمیوردن و تاثیر بدی در جامعه و بر خود ایشون که کاملا معروف هستن میزاشت لذا الغرض یه فرمانده بالای آمریکایی رو اگه بچه های سپاه بگیرن این بلا رو سرش بیارن یا ترامپ رو تو عراق بگیرن اگه خوب بلایی است به سرشون بیاد!!

بسم الله الرحمن الرحیم

شنبه, ۱۴ دی ۱۳۹۸، ۰۹:۰۲ ق.ظ | علی | ۰ نظر

و خدا خندید...

به نظر میرسه ما هنوز توحید واقعی رو درک نکردیم وقتی بهمون فرشتگان میگن که خدا بهت خندید میگیم که بابا چی میگی کجای اسلام اولا اومده خدا میخنده دوما حالا فرضا راضی باشه از تو و من بعد شما نگاه کن خدا اونقدر بزرگه که اگه یه لحظه هم بخنده از اونور داره عذاب سر بعضیا نازل میکنه یعنی میگیم که اصلا خدا امکان نداره هم راضی باشه هم مغضوب ببین درست میگیا ولی هنوز به توحید نرسیدیم درسته خدا بزرگه ولی وقتی خندید به من و تو دیگه خندیده دیگه یعنی خدا رو قبول نداریم که حتی بخنده یعنی خدا رو به عنوان یک خدای واحد و احد که راضی میشه و میخنده از بعضیا قبول نداریم هنوز و خدا رو چند قطبی قبول کرده ایم خدایی که در حال خنده عذاب هم میده ببین درست میگی خدا بزرگه و هم میخنده هم عذاب میده تو دعا هم هست که هم از همه مهربونتره و هم عقاب کردنش بیشتره ولی ما خدا رو پیش خودمون و در قلب خودمون و برای خودمون نپذیرفته ایم یعنی فکر میکنیم حالا فرضا خدا شاد باشه بخنده یا بهتر بگیم راضی باشه ولی پس اون عذابش برای دیگران چی؟!! و من و تو که نمیتونیم خدا رو مسلط بشیم ما باید گریبان خودمون رو بکشیم بیرون که بریم بهشت اونجا توجه خدا و رحمت کامل خدا شاملمون بشه وگرنه خدا با جهنمیان که  کاری نداره بیخیالشونه یعنی اگه غذابشون میده عذاب از خودشونه و نگاهشون هم نمیکنه تو ببین که چه کار کردی که خدا تو بهشت دوستت داره و منتظره که دستوراتت رو عملیاتی کنه لذا خدا رو به عنوان یک شخص واحد قبول نداریم درصورتیکه توحید اینه که خدا تکه و یه وجود کامل و واحد هست و یک دستور  تناقضی صادر  نمیکنه مثلا قرآن هیچ جاش جای دیگرش رو نقض نمیکنه پس ما هنوز به وجود احدیت که خدا بی همتا و یکی است نرسیده ایم و  فکر میکنیم خدا نمیخنده و فکر میکنیم اونقدر بزرگه که جنبه های مختلف داره و هیچ وقت یک دل سیر نمیخنده در حالیکه مغضوب علیهم هم هست لذا ما باید جمع باشیم که شادی خدا تنها برای یک نفر نباشه که راضی هست ازش بلکه هممون جمع بشیم در نماز جماعت تا خدا از هممون راضی باشه هممون متحد بشیم هماهنگ بشیم که اونی هم که گنهکاره خدا به احترام جمع ازش راضی بشه اینطور هدف هست وگرنه خدا هم میخنده به ما ولی ما توی تصورمون نمیاد مگه امام علی (ع) مظهر کل خدا نبود روی زمین مگه ایشان هم نمیخندید وقتی بخنده یعنی خدا خندیده پیغمبر خدا که بخنده یعنی خدا داره میخنده شاد باشید! بعضیا اصلا با گریه میخندن و شادن نه اینکه از بس خندیدن از چشمشون اشک میاد بلکه در حال اشک ریختن میخندن اینا قوی اند و خدایی و راضی از خدا!

بسم الله الرحمن الرحیم

جمعه, ۱۳ دی ۱۳۹۸، ۰۹:۰۹ ب.ظ | علی | ۰ نظر

یه چیزی رو خدا خواست فهمیدم امشب که افسردگی و تزریق غم یک تکنیک هست که مارو ناامید و افسرده و نابود کنن یک تکنیک شیاطین هست یعنی دارن کار میکنن رو بچه های نماز خون و مومن و درسته که مومن باید شاد باشه و اونایی که به خدا ایمان ندارن همیشه افسردگی دارن ولی نکته همین بود که شیاطین جمع میشن تا فلجت کنن با افسردگی و تزریق میکنن نا امیدی از زندگی و خدارو یعنی اگه جمع هم بشن واقعا میتونن یه کارایی بکنندا و سیستم ظاهری و روانی انسان رو داغون میکنن با کاراشون حالا چطور شد که این نکته رو فهمیدم که دارن رومون کار میکنن که افسرده مون کنن و ناامید آقا ما از یه طرف میخواستیم ببینیم تو اینستاگرام درمورد حاج قاسم سلیمانی چی گذاشتن و از طرفی دیروز یه نفر تو ویسگون پیغام داد بهم نظر گذاشته بود که همه جا هستی ازش سوال پرسیدم تو اینستا کجام؟ گفت تو فن پیجش لذا ما امروز رفتیم برای این دو علت توی فن پیج اینستاگرام و جذب دنیای بیرون شدیم و یه ساعتی اونجا بودم شایدم کمتر دیدم که  دنیای بزرگی خبرهایی و عکس هایی جوان پسند که دل هارو نمیگم شاد میکنه بلکه متحول میکنه و برای جوانی که بهش حمله ی شیطانی میشه که افسرده ش کنن خیلی جالب بود این اخبار و اوضاع جوان پسند لذا نکته اینه که اونا دلشون نسوخته که برای ما اینجور صفحه های جوانپسند میزارن سیاستشون برای غم زدایی ما چند دلیل داره اولا میخوان خودشون شاد شن و افسرده نباشن و گیر کردن دوما برای کسی که زن نداره خوبه یعنی اینا اولا برای تغییر تفکر خشک آخوندی این عکس و فیلمارو توی فن پیج میزارن دوما برای کسانی که زن دارن خیلی سخته فضای آزادی و خیانت ولی برای کسانیکه زن ندارن و خوشی  و آرامشی ندارن جالب و هیجان انگیز هست و جوانپسنده مخصوصا ما که از دنیای بیرون بیخبریم البته قبول دارم سیاست اینستاگرام هدفمند و برای تغییر ماست ولی عقل داشته باشی بد نیست به نظر من برای جوان هایی که زن و شوهر ندارن ولی کسی که عقل نداره و مومن نیست با این چیزا هم شاد نخواهد شد و منحرف باقی میمونه! خلاصه آقا ما توی فن پیجشم خودمونو ندیدم!!

بسم الله الرحمن الرحیم

جمعه, ۱۳ دی ۱۳۹۸، ۰۱:۴۲ ب.ظ | علی | ۰ نظر

چشم که رو هم میزارم وچشمام که باز و بسته میشه تصویر شهید حاج قاسم سلیمانی میاد جلو چشمام انگار همه جا هست حتی تو نماز هم میبینمش الان رو تختخواب دراز کشیده بودم مزه ی یه غذای خوشمزه اومد رو زبونم توجه که کردم دیدم حاج قاسم داره مثل نوجوانان تازه کار میخنده و انگار همچین غذایی دارن بهش میدن این غذا هم بیف استراگانف هست که مامانم از توی رفاه برام میخرید و لیمو میزدم بهش و چه لذتی داشت خوردنش خعلی کیف میداد الان تو رختخواب مزه ش اومد زیر زبونم و تو ذهن دیدم داره حاج قاسم میخنده خیلی کیف کردم ماییم  که دوریم از لذات و شهادت و اون سرور و حال زیاد ماییم که دوریم از رحمت واسعه ی خدا مبادا نا امید شیم از راه خدا برگردیم بلکه راه راه شهادته برای سعادته ابد اونا چه کیفهایی میکنن و هیچ غم و اندوهی و دردی ندارن ماییم که بدبختیم برای بیچارگی خودمون باید گریه کنیم نه برای سعادت سردار رشید اسلام ما خودمونیم که عقبیم جاموندیم راهمون ندادن برای خودت گریه کن!

بسم الله الرحمن الرحیم

جمعه, ۱۳ دی ۱۳۹۸، ۱۰:۲۹ ق.ظ | علی | ۰ نظر

ما نمیفمیم کی پرکشید رفت از پیشمون رفت پیش دوستاش رفت خوشگذرونی رفت پیش اربابش امام حسین(ع) تا بگه آقا جون من عاشقتم مشتاق دیدار خدایا قطعش کن دیگه نیارش رو زمین نیاد پیکر پرپر شده ش رو ببینه مستقیم بنشونش سر سفره ارباب خدایا بگو برا ما دعا نکنه اصلا به یاد ما نباشه دیگه آروم شد قبلش شرمنده بود آخه عزیز جانم اگه میخواست عراق درست بشه امام علی (ع) رو نمیکشتن این مردم امام حسین (ع) رو تکه تکه نمیکردن دیگه بعد از این اتمام حجته دیگه روی خوش عراق نخواهد دید کما اینکه هیچ وقت ندید نامردا میرقصن پایکوبی میکنن که حاج قاسم شهید شده حالا خواهید فهمید چه بلایی و فتنه هایی گریبونت رو بگیره که میگین ای کاش سگ ها حکومت میکردن بر ما و لعنت خدا تا ابد بر این مردم عراقه از امام کشی هاشون خدا طعم و لذت آرامش و امنیت رو هیچ موقه بهشون نداده و این آمریکا است که داره ریشه ی خودش رو میکنه این آمریکاست که روز به روز بحمدالله پیش چشم ما مشتش باز تر میشه و نابود میشه فکر کردن جلوی مارو میگرن ما شهید که میدیم هم شهید زنده است هم ما زنده تر میشیم حاج قاسم یه نفر نبود ولی تنها شهید شد کاش مام پیشت بودیم فدات بشیم یه سپاه بود یک رحمت واسعه ای بود که خعلی ازاین مردم بخاطر او چشم و امید داشتن به این زندگی پوچ واقعا خودش خواست دلش تنگ بود اربابش صداش زده بود لبیک گفت و حتما در این ماجرا خیانت شده که این آمریکایی های کثافت حرامزاده بتونن سرقرار الهی حاظر بشن و خیانتکارای عراقی تاوانش رو خواهند داد منتظر بودن تا شهیدش کنند منتظر بودن که فتنه کنند و این شهادت فتنه ای است برای هلاکت خودشان که آرزو خواهند کرد که آمریکایی ها بر سرشون باشن ولی حرومزاده های بدتر از داعش پدرشون رو در نیارن خدا میخواد اتمام حجت کنه وگرنه وافعا درست شدنی نبود عراق دیگه از دست در رفته بود گفت دیدید چی شد حالا بکشید دیگه رحمت قطع شد!!!