یا قاضی الحاجات

لا اله الاالله محمد رسول الله علی ولی الله صلی الله علیه و آله و سلم

یا قاضی الحاجات

لا اله الاالله محمد رسول الله علی ولی الله صلی الله علیه و آله و سلم

یا قاضی الحاجات

ای که به دور کعبه و منکر حیدری / کعبه ولادتگه اوست دور حیدر مگرد

بایگانی

۸۹ مطلب در اسفند ۱۳۹۴ ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

دوشنبه, ۳ اسفند ۱۳۹۴، ۰۴:۲۹ ق.ظ | علی | ۱ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

دوشنبه, ۳ اسفند ۱۳۹۴، ۰۱:۵۸ ق.ظ | علی | ۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

يكشنبه, ۲ اسفند ۱۳۹۴، ۰۹:۵۶ ب.ظ | علی | ۰ نظر
تاریخ خبر:1394/09/28 - 112944
کد خبر:119269
 
درس اخلاق 1394/09/26
 
 
دانلود صوت جلسه

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

                                                        بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی جمیع الأنبیاء و المرسلین سیّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بیته الأطیبین الأنجبین سیّما بقیّة الله فی العالمین بهم نتولّی و من أعدائهم نتبرّء الی الله».

مقدم شما اساتید بزرگوار, دانشمندان, دانشجویان, بزرگواران حوزوی و دانشگاهی و برادران سپاهی و بسیجی را گرامی می‌داریم. در آستانه اعیاد پُربرکت «ربیع ‌المولود» هستیم، این اعیاد را هم به پیشگاه ولیّ عصر و عموم علاقه‌مندان قرآن و عترت و شما فرهیختگان تبریک عرض می‌کنیم!

اگر اصل بحث درباره دین و نظریهٴ فرهنگی مطرح شود، گذشته از اینکه با این همایش بی‌تناسب نیست، برای جمع ما هم کارآمد است که دین چه فرهنگی را عرضه کرده است و ما در برابر این عرضه چه کالایی را خریده‌ایم؟ دین که آمده است، انسانها را در سه عرصه آگاهی بخشید؛ برخی در همان عرصه اول مانده‌اند, برخی از عرصه اوّل به عرصه دوم هم رسیده‌اند و در عرصه و ساحت دوم مانده‌اند, گروه کمی عرصه اوّل و دوم را پشت سر گذاشتند و به ساحت سوم رسیدند؛ آنها به فرهنگ ناب دین و اصالت دین بار یافتند. انسانها یک سلسله زندگی قراردادی دارند، این در همه ادوار بوده و در هر عصر و مصری هست که با قرارداد و اعتبارات زندگی می‌کنند; یعنی با خرید و فروش, با اجاره, با عقود مضاربه‌ای, با مِلکیّت اعتباری, با ریاست و مرئوسیّت, خادمی و مخدومیّت و تابع و متبوع بودن اعتباری زندگی می‌کند که جامعه بر همین اساس است; یعنی شما وقتی از فضای اعتبار بیرون رفتید، چیزی به نام حقیقت نمی‌یابید، مثلاً می‌گویند این زمین مِلک فلان شخص است, این ملکیّت, مالکیت و مملوکیّت یک سلسله عناوین اعتباری است، آنچه در خارج وجود دارد زمین است و خود شخص؛ اما این زمین امروز برای زید است و فردا برای عمرو است، زید خرید و عمرو فروخت، اینها یک سلسله قرارداد اعتباری است؛ ریاست و مرئوسیّت هم این‌چنین است, تابع و متبوع بودن هم این‌چنین است، آنچه در خارج وجود دارد خود انسان است و خود زمین است، یک سلسله حرکت‌هاست. عبادت‌ها هم یک سلسله عناوین اعتباری است؛ یعنی چند امر خارجی را کنار هم گذاشتند و اسم آن را گذاشتند نماز، وگرنه حقیقتی در خارج مثل در و دیوار, مثل حجر و مدر, مثل گیاه و نبات باشد که ما به نام نماز داشته باشیم نیست، بلکه یک قیام است, یک قعود است, یک ذکر است, یک حرکت است, یک سجود است که اسم این مجموعه را گذاشتند نماز؛ حج این‌چنین است, عمره هم این‌چنین است. عبادات یک سلسله عناوین اعتباری است که تک‌تک اینها یک سلسله وجودات واقعی است، که مجموع اینها وجودی ندارد؛ ولی انسان با اینها زندگی می‌کند! یعنی انسان با معاملات, با عقود, با ایقاعات, با عبادات و مانند آن زندگی می‌کند؛ برخی در همین ساحت می‌مانند و دیگر کاری به آسمان و زمین ندارند که در جهان چه خبر است، با همین‌ها زندگی می‌کنند و به تعبیر جناب صدرالدین قونوی این بخش اوایل سوره مبارکهٴ «آل‌عمران» را فرمود که دامن‌گیر همین گروه است، اینها در چهار مقطع زینت‌یابی و زیور‌بندی به سر می‌برند که ﴿زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنینَ وَ الْقَناطیرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَ الْأَنْعامِ وَ الْحَرْثِ﴾،[1] تحلیل جناب صدرالدین قونوی این است که تمام زر و زیور جهان به همین چهار بخش وابسته است: یا جماد است یا نبات است یا حیوان است یا انسان, یا انسان به جماد دل بسته است که می‌شود: ﴿الْقَناطیرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ﴾ یا به گیاه و کشاورزی وابسته است که می‌شود: ﴿الْحَرْثِ﴾ یا به دامداری وابسته است که می‌شود: ﴿الْأَنْعامِ﴾ یا به زن و فرزند وابسته است که می‌شود: ﴿النِّساءِ وَ الْبَنینَ﴾, انسان عادی بیش از این چهار قسم در ساحت اوّلی ندارد; یعنی در محدودهٴ چهار زینت در فضای اعتبار دارد زندگی می‌کند و اکثری مردم هم در همین فضا به سر می‌برند، ﴿زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ﴾؛ این شهوت‌ها که مَقسم اقسام چهارگانه است، اول یاد شده است: ﴿زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ﴾ که اقسام چهارگانه آن عبارتند از: ﴿مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنینَ وَ الْقَناطیرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَ الْأَنْعامِ وَ الْحَرْثِ﴾، اینها در این چهار فضا زندگی می‌کنند و اگر سیاست و ریاست و خادمی و مخدومی می‌طلبند، در همین ساحت اُولاست، اینها اکثری مردم هستند. عدّه‌ای از این پا فراتر رفتند، خواستند جهان را بشناسند، از هیئت باخبر شوند, از نجوم باخبر شوند, از ریاضیات باخبر شوند تا بفهمند راه شیری چیست؟ شمس و قمر چیست؟ زمین چیست؟ چه کسی حرکت می‌کند؟ چه چیزی حرکت می‌کند؟ چطور حرکت می‌کنند؟ چند طور حرکت می‌کنند؟ در این فضاها ماندند که طبیعیات و ریاضیات متولّی این بخش از علوم است و خیال کردند این زمین برای همیشه هست یا این سپهر برای همیشه هست، اینها گروه دوم‌ هستند؛ اما اینها پایانشان چیست، چگونه اینها می‌مانند یا عوض می‌شوند، در این مطالب هیچ سهمی از اینها ندارند، فقط خیال می‌کنند: «این همان چشمهٴ خورشید جهان افروزست ٭٭٭ که همی تافت بر آرامگه عاد و ثمود»[2] و خواهد ماند. 

اما گروه اندکی که پیام رهبران الهی را گوش دادند، گفتند آن ساحت اول لازم است، ولی مقدمه است؛ این ساحت دوم هم لازم است، ولی خیمه موقّت است، نه دائم! هم آن بساط اعتبارات رخت می‌بندد, هم این سقف مُقَرنَس و نیلگون خیمهٴ موقت است و نمی‌ماند و تو که انسانی در سه ساحت به سر می‌بری که ساحت اصیل و اصلی آن ساحت سوم است، هستی که هستی! این زمین و این نظام سپهری روزی بساط آنها برچیده می‌شود! در سوره مبارکه «ابراهیم» دارد: ﴿یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ﴾،[3] که این ﴿السَّماواتُ﴾ نایب‌فاعل همان ﴿تُبَدَّلُ﴾  است؛ یعنی سماوات عوض می‌شود و زمین عوض می‌شود، کلّ مجموعه سپهری و نظام شیری عوض می‌شود. در بخشی از آیات قرآن کریم فرمود امروز شمس و قمر برای شما جلوه‌گر است، ولی حواستان جمع باشد، من این را از یک مُشت دود درست کردم، این‌طور نیست که ما از برلیان شمس و قمر ساخته باشیم ﴿ثُمَّ اسْتَوی‏ إِلَی السَّماءِ وَ هِیَ دُخانٌ﴾؛[4] فرمود یک مُشت گاز و دود بود، ما این گاز را به صورت شمس و قمر درآوردیم! بعد هم ﴿وَ انْشَقَّتِ السَّماءُ﴾[5] هست, ﴿إِذا دُکَّتِ الْأَرْضُ دَکًّا دَکًّا﴾[6] هست, ﴿إِذَا السَّماءُ انْفَطَرَتْ﴾[7] هست, یک ویرانی این خیمه را تعقیب می‌کند و بساط آن برچیده می‌شود، اینها موقت‌ هستند! شما را ما مدتی در این خیمه‌گاه به عنوان اردو آوردیم و آزمودیم تا به صحنه ابد برسید. انسان این دو ساحت را دارد; یعنی در آن بخشی که متمدّن است و به اصطلاح مدنی است و زندگی اجتماعی دارد، الاّ و لابد باید با قرارداد زندگی کند. همه این قراردادها در محدوده اعتبار هستند «و لا غیر»؛ یعنی ما چیزی در خارج به عنوان «بیع» و «شراء» و «اجاره» و «مضارعه» و «مساوات» و «مساقات» و اینها نداریم، این قراردادها و پیمان‌ها امر اعتباری است که به «ید» معتبر است. معتبران گاهی این‌چنین اعتبار می‌کنند و گاهی آن‌چنان, گاهی در این زمان و زمین این‌چنین اعتبار می‌کنند و گاهی در آن زمان و زمین طور دیگر اعتبار می‌کنند؛ اما تا مادامی که زنده‌ایم این «بیع» و «شراء» هست، یا با روابط زندگی می‌کنیم یا با ضوابط; یعنی نیازهای ما یا با ضابطه‌های خرید و فروش و عقود مضاربه‌ای حلّ می‌شود یا با روابط خانوادگی؛ یکی پدر است, یکی پسر است, یکی مادر است, یکی دختر است که نیازهای یکدیگر را حلّ می‌کنند، کلّ این مجموعه تبدیل می‌شود به جهانی که نه ضابطه در آن هست و نه رابطه, نه خرید و فروش و عقود و ایقاعات در آن‌جا جای دارد و نه روابط فرزندی و خانوادگی ﴿لا بَیْعٌ فیهِ وَ لا خُلَّةٌ﴾،[8] این «لا», لای نفی جنس است؛ یعنی هیچ خبری از قرادادها نیست؛ از ضوابط اجتماعی به عنوان «بیع» و «شراء» و عقود «مضاربه»‌ای نیست؛ روابط خانوادگی پدری و فرزندی و مادری و دختری و امثال آن نیست ﴿لا بَیْعٌ فیهِ وَ لا خُلَّةٌ﴾، هر کسی مهمان عقاید خودش است. گفتند آن شخصی هنرپیشه است که هنرتوشه باشد! با دست خالی سفر کردن, به جهان ابد رفتن, رنج ابدی را به همراه دارد! انسان به چه کسی تکیه کند؟ همه خاک می‌شوند و همه از خاک سر برمی‌دارند، بنابراین «خُلّه» و «خلیل» بودن و «ولد» و «والد» بودن رخت برمی‌بندد و هر که از دیگری فرار می‌کند: ﴿یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخیهِ﴾،[9] ما چنین عالَمی در پیش داریم! 

بنابراین انسان در ساحتی با فرهنگ اعتباری به سر می‌برد، در بخش دیگر در علوم هست که خیال می‌کند این خیمه برای همیشه به پاست، بعد معلوم می‌شود که انسان را در این اردوگاه و خیمه‌گاه آوردند و چند صباحی برای او شمس و قمر آفریدند، سپهر و زمین ساختند، بعد کلّ این متزمّن و زمین, متمکّن و مکان همه را عوض می‌کنند: ﴿یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ﴾[10] که وارد نشئه سوم می‌شویم. غیر از انسان و فرشته کسی از آن ساحت سوم خبری ندارد که با ابدیّت همراه است؛ آسمان و زمین آن روح را ندارد که بفهمد ابدی است، کلّ این مجموعه‌ای که از گاز و دود ساخته شده روزی ﴿تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ﴾ بر آن حکومت می‌کند, ﴿إِذَا النُّجُومُ انْکَدَرَتْ﴾[11] بر او حکومت می‌کند و ﴿فَدُکَّتا دَکَّةً واحِدَةً﴾[12] بر آنها حکومت می‌کند. فرمود امروز شما راه شیری می‌بینید و زمینی می‌بینید پهن، اما ما این را پهن کردیم و گستراندیم! روزی فرا می‌رسد که ﴿یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ﴾،[13] «سِجِلّ» یعنی طومار, پارچه‌نوشته‌ها، کاغذنوشته‌ها و متنی که چند نفر امضا می‌کنند، این مادامی که کاغذ و پارچه است, پارچه و کاغذی است، طومار نیست، اما آن وقتی که این را لوله کردند و به صورت لوله‌ای درآمده، می‌شود طومار, طومار یعنی آن لوله؛ این «سِجِلّ» که تعبیر قرآن است همین است. شما وقتی این کاغذ را لوله کردی، این می‌شود طومار. فرمود امروز راه شیری باز است, آسمان باز است, «سماوات سبع» باز است, زمین باز است؛ ما این را لوله می‌کنیم، آن‌طوری که «سِجِلّ»، یعنی این پارچه‌ها را که شما وقتی لوله کردید می‌شود «سِجِلّ» یا این کاغذ را وقتی لوله کردید می‌شود «سِجِلّ», تمام این امضاها و مکتوب‌ها را این «سِجِلّ» و لوله در درون خود دارد: ﴿یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ﴾. اگر یک پارچه‌نوشته‌ای ده متر پارچه باشد و دارای امضاهای فراوان باشد، وقتی لوله کردید همه اینها «مَطویّ» در محتوای این پارچه است. فرمود ما کلّ بساط زمین را جمع می‌کنیم، بعد وقتی تبدیل کردیم «إلی أرضٍ لَم یُعصِ عَلیهَا»،[14] آن وقت دوباره پهن می‌کنیم؛ آن زمین, دیگرزمینی نیست که مثل زمین دنیا در اختیار افراد باشد، آن زمینی است که کاملاً سخن می‌گوید، آن زمینی است که شهادت می‌دهد و آن زمینی است که شکایت می‌کند ﴿یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ﴾، آن‌‌گاه افراد مؤمنی که با فرهنگ دین آشنا هستند، در این ساحت سوم زندگی می‌کنند. گروه فراوانی در ساحت اول‌ هستند که «تُلْهیهِمْ تِجارَةٌ وَ بَیْعٌ»، گروه دومی‌ می‌باشند که «تُلْهیهِمْ تِجارَةٌ وَ بَیْعٌ وَ مَعرِفَةُ الأرضِ وَ السَّماء»، گروه سوم کسانی‌ هستند که «﴿لا تُلْهیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ﴾[15] وَ لا مَعرِفَةُ الأرضِ وَ السَّماء». اگر شما می‌بینید جناب سعدی می‌گوید: 

ره عقل جز پیچ بر پیچ نیست ٭٭٭ بر عارفان جز خدا هیچ نیست

توان گفتن این با حقایق شناس ٭٭٭ ولی خرده گیرند اهل قیاس

که پس آسمان و زمین چیستند؟ ٭٭٭ بنی آدم و دام و دد کیستند؟

پاسخی که جناب سعدی از بعضی از روایات ما استفاده کرده است، این است که می‌گوید:

همه هرچه هستند از آن کمترند ٭٭٭ که با هستیش نام هستی برند

عظیم است پیش تو دریا به موج ٭٭٭ بلندست خورشید تابان به اوج[16]

در تعبیرات قرآنی این است که شما امروز آسمان و زمین می‌بینید، ولی ما بساط این خیمه را یک وقت جمع می‌کنیم؛ نمی‌خواهیم نابود کنیم، بلکه می‌خواهیم عوض کنیم. ﴿وَ سُیِّرَتِ الْجِبالُ فَکانَتْ سَراباً﴾،[17] به چه چیزی می‌گوییم سراب؟ به آنکه نمایش می‌دهد و نیست, فرمود شما می‌رسید و می‌رسید، اما بعد جایی را می‌بینید که نه آسمانی هست و نه زمینی. این ﴿فَکانَتْ﴾ یعنی «کانت»، نه «صارت»! امروز «برِ عارفان کانت است»، چون آنها دسترسی به این نکته نداشتند می‌گویند: «فصارت»؛ یعنی در قیامت سراب می‌شود، خیر! هم‌اکنون سراب است! 

همه هرچه هستند از آن کمترند ٭٭٭ که با هستیش نام هستی برند

 این انسان چه حقیقتی است؟ از همه سماوات بالاتر! از همه «ارضین» بالاتر! در فرهنگ دین، این طومار آسمان و زمین را می‌فرماید ما برمی‌چینیم؛ اما انسان, انسان است! این «خلیفة الله» برچیده نمی‌شود! بدن را با حفظ هویّتِ عینیّت همین بدن عوض می‌کنند به بدن دیگر، تبدیل می‌شود به بدنی که میلیون‌ها سال و میلیاردها سال به ابد می‌ماند و از بین نمی‌رود. بنابراین اگر کسی خواست با فرهنگ دین آشنا شود، در اعتبارات و بخش ساحت اول زندگی کند لنگ است! در نظام سپهری و نجوم و هیئت و امثال آنها به سر ببرد که آسمان را بشناسد, زمین را بشناسد, اتم را بشناسد و بشکافد, عمق زمین و اقیانوس‌ها را بشناسد، اینها خیمه‌شناسی است! بین خیمه‌شناسی و خداشناسی خیلی فرق است. دین آمده ما را به خداشناسی دعوت کند! بنگرید ببینید که حالا دین درباره خداشناسی چه سخنانی دارد. 

حرفی که مرحوم بوعلی و امثال بوعلی دارند، این است که می‌گویند ما عهد کردیم قصه نخوانیم![18] شما می‌بینید یک سخنران اول از یک آیه شروع می‌کند، بعد با چند قصه! اگر چیزی موضوع نداشته باشد, محمول نداشته باشد و حدّ وسط نداشته نباشد، وقت صرف کردن درباره آن اتلاف عمر است. عزیزان! اتلاف عمر حقیقت شرعیه نمی‌خواهد; یعنی لازم نیست یک آیه نازل بشود که «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» کسی یک ساعت حرف بزند موضوع آن مشخص نباشد, محمول آن مشخص نباشد, حدّ وسط و برهان قطعی آن مشخص نباشد این اتلاف عمر است! کسی یک ساعت یک‌جا بنشیند و حرف عالمانه نگوید و فرا نگیرد اتلاف عمر است! وجود مبارک حضرت فرمود آن روزی که من مطلب یاد نگیرم: «فَلا بُورِکَ لِی فِی طُلُوعِ شَمْسِ»، اینها در قوس نزول هر چه می‌خواستند خدا به اینها داد، اما در قوس صعود به تدریج «اقْرَأْ وَ ارْقَهْ»[19] است «ارْقَأْ وَ اقْرَأ»[20] است، فرمود: «إذا أتیٰ عَلیَّ یَوْمٍ لا أَزْدَادُ فیه عِلْمًا یُقَرِّبُنِی إلی اللَّهِ تَعالی فَلا بُورِکَ لِی فِی طُلُوعِ شَمْسِ ذَلِکَ الْیَوْمَ».[21] آدم دهن باز می‌کند با خواب و قصه وقت دیگران را تلف می‌کند! فرمود اگر حرف زدی باید موضوع مشخص باشد, محمول مشخص باشد, حدّ وسط و برهان مشخص باشد! شما یک موجود ابدی هستی! خود را با آسمان نسنج, خود را با زمین نسنج, خود را با شمس و قمر نسنج، اینها خیمه‌ای هستند که بساط آنها برچیده می‌شود، اما «یَوْمَ نَطْوِی الإنسان» ما نداریم! انسان خلیفه الهی است که از صحنه‌ای به صحنه‌ای تا ابد می‌رسد! همه موجودات غیر از انسان، اینها در راه هستند؛ تنها انسان است که از صفر تا صد این راه را طی می‌کند. این بخش‌های چهارگانه‌ای که جناب صدرالدین قونوی در آن رساله از آیه سوره مبارکه «آل‌عمران» استفاده کرده است، غالب اینها در راه هستند به استثنای انسان کامل؛ یعنی جماد و نبات و حیوان اینها همه در راه می‌باشند، اینها از صفر شروع کردند و در این بین راه می‌مانند، اینها که به «لقاءالله» نمی‌رسند! فرشتگان برجسته هم آنها در راه هستند، آنها از نیمه بعد شروع می‌کنند، کسی از صفر شروع نکرده که به صد برسد، این تنها انسان است که ﴿یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلی‏ رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقیهِ﴾،[22] بقیه «ابن‌السبیل»‌ هستند. آن‌که آزمایش نشده، آن‌که جهاد اصغر و اوسط را پشت سر نگذاشته به نام فرشته, «فرشته عشق نداند که چیست قصه مخوان».[23] اگر گفتند: 

نه فلک راست مسلّم نه ملک را حاصل ٭٭٭ آنچه در سرّ سویدای بنی‌آدم ازوست[24]

برای همین است! آنها «ابن‌السبیل»‌ می‌باشند، در راه هستند، از اول شروع نکردند نه از ﴿هُوَ الْأَوَّلُ﴾[25] باخبر هستند و نه از بین راه. کسی که رنج سفر طولانی از خاک تا «لقاءالله» را طیّ نکرده است، همتای انسان نیست؛ این انسان است که می‌تواند به لقای الهی بار یابد. گفتند بین راه نمان و خودت را معطّل نکن! اگر حرفی محقّقانه برای تو حلّ نشد، نه بپذیر و نه بگو! 

خدا مرحوم کلینی را غریق رحمت کند! شما این مقدمه دو ـ سه صفحه‌ای کافی را بخوانید، این مقدمه‌ای علمی است؛ لذا مرحوم میرداماد سعی کرده است بر این مقدمه شرح بنویسد، در الرواشح السماویة یکی از آن «رواشح», شرح همین مقدمهٴ مرحوم کلینی است. این بزرگوار مقدمه دو ـ سه صفحه‌ای دارد که آن حکیم بنام، یعنی میرداماد این را در آن الرواشح السماویة شرح کرده است، آن خطّ آخری که مرحوم کلینی در این مقدمه دو ـ سه صفحه‌ای دارد، این عبارت است: «إِذْ کَانَ الْعَقْلُ هُوَ الْقُطْبَ الَّذِی عَلَیْهِ الْمَدَارُ وَ بِهِ یُحْتَجُّ وَ لَهُ الثَّوَابُ وَ عَلیْهِ الْعِقَابُ»؛[26] محور حرکت بشر عقل است، آدم چیزی را که بر خلاف عقل است نه می‌گوید و نه باور می‌کند! «إِذْ کَانَ الْعَقْلُ هُوَ الْقُطْبَ الَّذِی عَلَیْهِ الْمَدَارُ وَ بِهِ یُحْتَجُّ وَ لَهُ الثَّوَابُ وَ عَلیْهِ الْعِقَابُ»؛ می‌گوید چون قطب فرهنگی ما عقل است و اگر جامعه عاقل نبود به شرق و غرب خواه و ناخواه آن را می‌برند و اگر عاقل بود عِقال دارد! این بیان نورانی پیغمبر است که فرمود می‌دانید عقل را چرا عقل گفتند؟ برای اینکه ریشه عقل همان عِقالی است که زانوبند شتر جموح و چموش است؛ این شتر جموح و چموش را عِقال می‌کنند که مبادا این دو زانویش بی‌خود حرکت کند. فرمود تا در بخش عمل آدم زانوی شهوت و غضب را عقال نکند و در بخش نظر و اندیشه زانوی چموش و جموح وهم و خیال را عِقال نکند عاقل نمی‌شود[27] و روایت‌ها برای همین است که شما این عِقال را فراهم کنید، هم به زانوی وهم و خیال بنهید که هر موهومی را معقول ندانید, هر متخیّلی را معقول ندانید و هر شهوتی را محبت الهی ندانید و هر غضبی را جهاد الهی ندانید. زانوی چموش شهوت و غضب را با عقل عملی عِقال کنید, زانوی چموش وهم و خیال را با عقل نظری عِقال کنید تا بشود عقل! آن‌گاه این روایت نورانی را از وجود مبارک امام صادق نقل می‌کند، می‌فرماید بالأخره بشر که هوس دارد زندگی می‌کند یک نفی و اثبات دارد, اگر نماینده است یا موافق است یا مخالف, اگر فرد عادی است یا نظر مثبت می‌دهد یا نظر منفی. می‌فرماید سر بالا می‌کنی با برهان باشد, سر پایین می‌کنی با برهان باشد, نفی فتوا دادی با برهان باشد, اثبات نظر دادی با برهان باشد؛ این را مرحوم کلینی در همان کتاب عقل از وجود مبارک امام صادق نقل می‌کند, وجود مبارک امام صادق(سَلَامُ اللَّهِ عَلَیْه) می‌فرماید طبق دو آیه قرآن این سیم خاردار را خدا نصب کرد که انسان جلوی او باز نباشد و هر حرفی را نزند, هر چیزی را نخواند و هر چیزی را باور نکند. فرمود از یک طرف اثبات می‌خواهد تا برود تصدیق کند که جلوی او بسته است ـ این برهان امام صادق(سَلَامُ اللَّهِ عَلَیْه) است در کتاب العقل و الجهل کافی[28] که از این دو آیه استفاده می‌کند ـ فرمود بخواهد اثبات کند، فتوا و نظر بدهد جلوی او بسته است: ﴿أَ لَمْ یُؤْخَذْ عَلَیْهِمْ مِیثٰاقُ الْکِتٰابِ أَنْ لٰا یَقُولُوا عَلَی اللّٰهِ إِلَّا الْحَقَّ﴾،[29] بخواهد چیزی را نفی کند، تکذیب و انتقاد کند با این سیم خاردار جلوی او بسته است: ﴿بَلْ کَذَّبُوا بِما لَمْ یُحیطُوا بِعِلْمِهِ وَ لَمَّا یَأْتِهِمْ تَأْویلُهُ﴾،[30] شما که برهان ندارید چرا نقل می‌کنید؟ شما که برهان ندارید چرا سر بالا کردی و نفی کردی و فتوا به نفی دادی؟ فرمود انسان دو طرف او با دو سیم خاردار بسته است! تصدیق, تکذیب, نفی, اثبات, سلب و ایجاب او مرزبندی شده است، این می‌شود فرهنگ دینی! قهراً فضا، فضای عقلانی خواهد بود. فرمود چیزی را می‌خواهی نفی کنی برهان داشته باش, یعنی در محکمه عدل الهی وقتی گفتند چرا نفی کردی؟ چرا نقد کردی؟ بگویی طبق این برهان، وگرنه این آیه تهدید می‌کند: ﴿بَلْ کَذَّبُوا بِما لَمْ یُحیطُوا بِعِلْمِهِ وَ لَمَّا یَأْتِهِمْ تَأْویلُهُ﴾، شما که برهان نداری چرا تکذیب می‌کنی؟ جامعه فرهنگی در فضای عقل به سر می‌برد، این کجا می‌خواهد فرار کند؟ نفی و اثباتش که بسته است, سلب و ایجابش که بسته است, تصدیق و تکذیبش که بسته است؛ دو طرف در فضای عقل است! این جامعه با چنین امیدی در زمان وجود مبارک ولیّ عصر پیدا می‌شود که این چه معجزه‌ای است که ذات اقدس الهی در آن زمان می‌کند، عقل حیران است. شما روایات ظهور را ببینید، حضرت(سَلَامُ اللَّهِ عَلَیْه) که ظهور می‌کند ذات اقدس الهی دست لطف خود را به برکت ولیّ عصر «عَلَی رُءُوسِ الْعِبَاد» می‌گذارد «وَ کَمَلَتْ بِهِ أَحْلَامُهُم‏»[31] مردم عاقل می‌شوند. الآن اگر حضرت(سَلَامُ اللَّهِ عَلَیْه) ظهور کرد، هفت میلیارد آدم عاقل را به خوبی می‌شود اداره کرد، وگرنه همین وضع باشد شما چهار میلیارد را هم بکشی باز اول ترور است. مگر با خونریزی جامعه اصلاح می‌شود؟! این چه معجزه‌ای است که به برکت حضرت ظهور می‌کند خدا می‌داند! «وَ کَمَلَتْ بِهِ أَحْلَامُهُم‏»، کمال عقل در همین مرزبندی وجود مبارک امام صادق است، فرمود دو طرف را دین بسته است! کدام طرف شما می‌خواهید بروید؟ نسبت به دیگران هم فرمودند: «کُلُّکُمْ رَاعٍ» این در مسائل علمی است، در مسائل اجتماعی ـ سیاسی هم این‌چنین است، مگر نفرمود: «کُلُّکُمْ رَاعٍ وَ کُلُّکُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِیَّتِهِ»؟![32] ما نسبت به چه چیزی مسئولیم؟ نسبت به چشم مسئولیم, نسبت به گوشمان مسئولیم, نسبت به نهان و نهاد ما که قلب ماست مسئولیم! فرمود همان‌طوری که نسبت به گوش خود حفاظت می‌کنی, نسبت به چشم خود حفاظت می‌کنی و نسبت به قلب خود حفاظت می‌کنی, نسبت به تودٴ مردم هم حفاظت کن! اگر در سوره «اسراء» فرمود: ﴿إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً﴾،[33] بعد هم آمده: «کُلُّکُمْ رَاعٍ وَ کُلُّکُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِیَّتِهِ»؛ همان‌طوری که از چشم و گوش شما و از نهان و نهادتان سؤال می‌شود، از جامعه هم سؤال می‌شود و شما مسئول هستید! این جامعه عقلانی است که به این سؤال پاسخ می‌دهد، این می‌شود فرهنگ دینی! 

این ادبیات را اختراع کردند، برای اینکه مواظب دهان باشیم و هر حرفی را نزنیم و هر طوری حرف نزنیم. برای چه نحو و صرف را اختراع کردند؟ برای اینکه انسان مواظب زبان خود باشد. برای چه منطق را اختراع کردند؟ برای اینکه مواظب اندیشه‌ خود باشد و به هر چیزی فکر نکند, هر چیزی به مغزش راه ندهد و هر چیزی را هم نگوید! این می‌شود جامعه عقلانی! این می‌شود فرهنگ دینی! اگر کسی ادبیات نداشته باشد، هر چه زبانش برآمد می‌گوید و هر کلمه‌ای را هرطور خواست می‌گوید، اصلاً نحو و صرف را برای همین اختراع کردند که آدم مواظب زبانش باشد، منطق هم این‌چنین است. اینکه می‌بینید در جریان ارسطو و امثال ارسطو نوشتند که کسی وارد این سه آکادمی بشود که منطق و ریاضی را خوب خوانده باشد؛ یعنی فکر او فکر برهانی باشد، خواب نگوید و خواب را هم باور نکند؛ قصه نگوید و قصه را هم باور نکند، مگر ﴿أَحْسَنَ الْقَصَصِ﴾[34] باشد. 

بنابراین مهم‌ترین فرهنگ دینی، فرهنگ عقل است و قرآن کریم در همه بخش‌ها فرمود اگر تابعی، عاقل باش! متبوعی، عاقل باش! آن دو آیه دیگر است، در آیه سه و آیه هفت و هشت سوره مبارکهٴ «حج» است که فرمود مقلّدی؛ در تقلید محقّق باش! مرجعی، در مرجعیّت عاقل باش! هم در آیه سه سوره مبارکهٴ «حج» و هم در آیه هفت و هشت سوره مبارکهٴ «حج» آمده، آن برای تابع و متبوع است؛ انسان در جامعه یا تابع است یا متبوع, فرمود اگر متبوعی، عاقلانه متبوع باش! تابعی، عاقلانه تابع باش! این می‌شود فرهنگ دینی! در همه محورها آ‌نچه می‌تابد عقل است و هیچ نعمتی بالاتر از عقل نیست، چه اینکه در هیچ نشئه‌ای بالاتر از انسان نیست! این انسان است که می‌تواند «خلیفة الله» باشد. مستحضرید که این «تاء» در«خلیفة الله», «تاء» مبالغه است، آدم که مؤنث نبود و نبیّ و ولیّ و وصیّ که مؤنث نیستند، اینها «خلیفُ الله» هستند لغتاً و «خلیفةُ الله» هستند که این «تاء», «تاء» مبالغه است. همان‌طوری که زینب کبرا(سَلَامُ اللَّهِ عَلَیْها) «عَقیلَةُ الطّالِبین» است، سیدالشهداء هم «عَقیلَةُ الطّالِبین» است، چون آن «تاء», «تاء» تأنیث نیست؛ مثل تاء «علامة»، «تاء» مبالغه است. «خلیفة الله» بودن انسان برای آن است که این قدرت را دارد که همه اسمای الهی را ارزیابی کند و مَظهر آنها شود. درست است که طبق بیان نورانی حضرت امیر در نهج‌البلاغه خدا تجلّی کرده است که فرمود: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الْمُتَجَلِّی لِخَلْقِهِ بِخَلْقِهِ»،[35] درست است در آیات قرآن تجلّی کرده است طبق بخش دیگری از سخنان نورانی امیرالمؤمنین(سَلَامُ اللَّهِ عَلَیْه) که فرمود: «فَتَجَلَّی لَهُمْ سُبْحَانَهُ فِی کِتَابِهِ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَکُونُوا رَأَوْه‏».[36] خلقت تجلّی خداست, قرآن تجلّی خداست، اما این‌چنین نیست که اینها مظاهر خدا باشند و خدا به عنوان «هُوَ الظّاهر» در اینها ظهور کرده باشد؛ تعبیرات همه ما هم همین است که جهان مَظهر خداست و خدا با «هُوَ الظّاهر» ظهور کرده است، اما یک قدم که آن طرف‌تر برویم، می‌بینیم که این «هُوَ الظّاهر» او عین «هُوَ الباطِن» است، «وَ کُلُّ ظَاهِرٍ غَیْرَهُ غَیْرُ بَاطِن‏»،[37] مگر خدا ظهور او غیر از بطون است؟ بطون او غیر از ظهور است که ـ معاذ الله ـ مرکّب بشود؟ او «بِما هُوَ الظّاهر» ظهور کرده، نه «بِما هُوَ البٰاطن»؟ یا او «بِما هُوَ الظّاهر» ظهور کرده است که در درونِ درون این یک «هُو البٰاطن»ی هست؛ لذا ﴿إِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾،[38] در درون همه موجودات «لا اله الاّ الله» هست, در درون هر شیئی «لا اله الاّ هو» هست, در درون هر موجودی توحید الهی هست، او «هُو الظّاهر»ی است که آن ظاهرش عین باطن است که با همان وضع ظهور کرده است؛ منتها انسان است که اینها را خوب درک می‌کند, انسان است که با این وضع می‌تواند «خلیفة الله» باشد؛ لذا کلّ جهان طومار آن برچیده می‌شود، مگر انسان! اگر انسان این است، باید بدانیم که از زمین بالاتر است! از آسمان بالاتر است! از هر چه ماسوای خداست بالاتر است! امیدواریم همه ما قدر و اجر و ارزش این خلافت الهی را بشناسیم و بدانیم.

من مجدداً مقدم همه شما فرهیختگان برادران و خواهران حوزوی و دانشگاهی و بزرگان همایش دین و نظریه فرهنگی را گرامی می‌دارم. کسانی که با ایراد مقال یا ارائه مقالت بر وزن علمی آن همایش افزودند خدا از همه‌ آنها بپذیرد و به فرد فرد شما سعادت و سیادت دنیا و آخرت مرحمت کند! 

پروردگارا نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, دولت و ملت و مملکت ما را در سایه ولیّ‌ خود حفظ بفرما! 

روح مطهر امام راحل و شهدا را با اولیای الهی محشور بفرما! 

خطر تکفیری و سلفی و داعشی را به استکبار و صهیونیسم برگردان! 

کشور ولیّ عصر را تا ظهور آن حضرت از هر گزندی محافظت بفرما! 

مشکلات دولت و ملت و مملکت را در سایه ولیّ خود حلّ بفرما! 

ازدواج جوان‌ها را در سایه لطف ولیّ‌ خود حلّ بفرما! 

جوانان مملکت و فرزندان ما را تا روز قیامت از بهترین شیعیان علی و اولاد علی قرار بده! 

بین ما و قرآن و عترت لحظه‌ای جدایی نینداز!

«غَفَرَ اللهُ لَنٰا وَ لَکُمْ وَ السَّلامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکٰاتُه»





[1]. سوره آل عمران, آیه14.

[2]. دیوان سعدی، غزل26.

[3]. سوره ابراهیم, آیه48.

[4]. سوره فصلت, آیه11.

[5]. سوره حاقة, آیه16.

[6]. سوره فجر, آیه21.

[7]. سوره انفطار, آیه1.

[8]. سوره بقره, آیه254.

[9]. سوره عبس, آیه34.

[10]. سوره ابراهیم, آیه48.

[11]. سوره تکویر, آیه2.

[12]. سوره حاقة, آیه14.

[13]. سوره انبیاء, آیه104.

[14] . الجامع لاحکام القرآن، ج 16، ص300؛ «یحشر الناس علی ارض بیضاء مثل الفضة لم یعص الله علیها».

[15]. سوره نور, آیه37.

[16].  بوستان سعدی، باب سوم، در عشق و مستی و شور.

[17]. سوره نبأ, آیه20.

[18]. رساله عهد، بوعلی.

[19]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج2، ص606.

[20]. بحارالانوار، ج89 ، ص22.

[21]. نهج الفصاحة، ص177.

[22]. سوره انشقاق, آیه6.

[23]. دیوان حافظ، غزل266؛ «فرشته عشق نداند که چیست قصه مخوان ٭٭٭ بخواه جام و شرابی به خاک آدم ریز».

[24]. دیوان سعدی، غزل13.

[25]. سوره حدید, آیه3.

[26]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج1، ص9.

[27]. تحف العقول، ص15؛ «إِنَّ الْعَقْلَ عِقَالٌ مِنَ الْجَهْلِ وَ النَّفْسَ مِثْلُ أَخْبَثِ الدَّوَابِّ فَإِنْ لَمْ تُعْقَلْ حَارَتْ فَالْعَقْلُ عِقَالٌ مِنَ الْجَهْل‏ وَ ...».

[28]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج1، ص43.

[29]. سوره اعراف, آیه169.

[30]. سوره یونس, آیه32.

[31]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج1، ص25؛ «إِذَا قَامَ قَائِمُنَا وَضَعَ اللَّهُ یَدَهُ عَلَی رُءُوسِ الْعِبَادِ فَجَمَعَ بِهَا عُقُولَهُمْ وَ کَمَلَتْ بِهِ أَحْلَامُهُمْ».

[32]. مجموعة ورام، ج1، ص6.

[33]. سوره اسراء, آیه36.

[34]. سوره یوسف, آیه3.

[35]. نهج البلاغة(للصبحی صالح), خطبه108.

[36]. نهج البلاغة(للصبحی صالح), خطبه147.

[37]. نهج البلاغة(للصبحی صالح), خطبه65.

[38]. سوره اسراء, آیه44.

E s r a    I n t e r n a t i o n a l    F o u n d a t i o n    f o r    R e v e l a t o r y    S c i e n c e s
 
 
w   w  w  .  e   s   r   a   n   e   w   s   .   c   o   m

 

بسم الله الرحمن الرحیم

يكشنبه, ۲ اسفند ۱۳۹۴، ۰۷:۱۴ ب.ظ | علی | ۰ نظر

ویدیو های این کانال

بسم الله الرحمن الرحیم

يكشنبه, ۲ اسفند ۱۳۹۴، ۰۳:۲۵ ب.ظ | علی | ۰ نظر

خوب از فضای قلیان و نوحه برمیگردم دریغ از یک اشک بعد از هرچه زمزمه ی نام مبارکشون و توسل !!خوب اولا اشک برای امام نریختم و این خعلی بد شد حالا میخوام باز کنم دلیلاشو و چند تا دلیل میگم شما هم توجه کن خوب همین اشک ریختن معرفته دیگه از روی شناخته و باعث توبه راحت شدن زیبا شدن معرفت کسب کردن مقرب شدن و آرامش و هزار بدبختی رو رفع میکنه اگر اشک بریزیم برای ابا عبدالله الحسین(ع) ولی قبل از دلیل اینکه یک عوامل درونی هست که باید باشه یک عوامل بیرونی یعنی آدم یه موقع گناه میکنه بعد گریه ش میگیره و دلش میگیره و اشک میریزه این فضاش ممکنه شیطانی باشه بعد از گناه خوب حالا عوامل خارجی هم هست که خعلی هم مهمه من دو دلیل پیدا کردم که چرا اشک و معرفت ندارم البته هیچکس به راحتی نمیتونه گریه کنه مگر امام حسین(ع) خودش توجه کنه تا اشک بیاد و من امید دارم با گفتن این دو دلیل سیستم بریزه بهم و دفعه ی دیگه عامل خارجی که دست من نیست و دست شما و محیط و شرایطی است که به وجود اومده باشه عامل خارجی این بود که ما اصلا دشمنان رو لعن هم بکنیم باز شیاطین رو باهاشونیم یعنی مثلا من دارم نوحه گوش میدم ولی فضای خونه اینه که شیاطین میرقصند خوب در این فضا که رحمت نازل نمیشه میشه؟؟ نه شهدا نمیان ارتباط سخت میشه لذا درسته عامل خارجی هست ولی در درون باید بیزاری بجوییم وگرنه فضا خراب میشه یعنی باید بتونیم شیاطین رو دفع کنیم ما متعصافانه در روی زبان لعن میکنیم آل سعود رو بعد اگه بریم پیششون خعلی هم خوشیم!!! این اولین شرایطه که در گروه ما نباید کسانی که منو کنترل میکنن یه سری شیاطین زن که در خیالم بود باشه اینا نامردن و با وجود اینا نوجه و اشک نداریم دوم خودم باید مثلا بگم اللهم العن یزید و در ذهن با این شیطان جن و انس بجنگم و در ذهن بزنم تو گوشش و اونقدر قوی باشم که ردش کنم بره تا شهدا بیان پس عامل دوم اینه که شیاطینی که خودشون رو از ما میدونن رو دور بتونیم بکنیم در ذهن و دل عامل سوم در شیطنت اینه که خودمون هم از شیاطین نباشیم یعنی همونطور که گفتم اگر ما اوباما رو دیدیم و خودش به طریقی اومد باید فحشش بدیم نه که بریم باهاش دست بدیم ببین شما هرچه قدر امام حسین (ع) رو دوست داری و ی دلت میخواد گریه کنی و دوست داشته باشی باید دشمناشون رو هم بدت بیاد و بجنگی من اینطوری نیستم یه راهش اینه که وقت بزاری همه ی دشمنان اهل بیت و حاظر و غایب رو لعن کنیم وگرنه اشک نمیاد و وگرنه در آینده راحت گولمون میزنن و راحت میشیم دشمن اهل البیت اینطور نیست که گفتیم یا حسین(ع) و عشق آغاز شد!! لذا دشمن شناس باشیم و لااقل دشمن خودمون رو بشناسیم از جن و انس و لعنتش کنیم حالا اگر قوی نبودیم که دورش کنیم باز لعنت میکنیم که ای خدا ما از اونا نیستیم بعدا نوحه که گوش دادیم انتظار اینه که اگه شما هم شیطان رودور نکردی از گروه ما خود خدا بفریادمون برسه لذا یکی از مقدمات قبل نوحه گوش دادن باید همین باشه که اشکمون جاری و معرفتمون زیاد شه!

و اما عامل داخلی که باعث شد اشک و معرفت نداشته باشیم این بود که کربلا رو از چه دیدی دیدم خودم اینبار مثلا میگه توی نوحه که نیزه بر گلوی علی اصغر (ع) خوب ما مثلا ممکنه هزارتا جهانبینی داشته باشیم یکی میترسه از خون یکی میترسه از دشمن و همشم ترس نیست چه طور میخوای واقعه ی کربلا رو ببنیی با چه دیدی؟؟ یعنی خعلی وقتا نمیشه در تئاتر واقعه ی عاشورا رو نشون داد هم فضای کریلایی میخواد و هم جهانبینی خوب ببین این نیزه جکمش چیه فلسفیه مثلا قضیه درک و احساسه یا منطق و جبره ببین اینا اگه حب الهی نباشه گمراهیم باید یه سنخیتی داشته باشیم با خود امام حسین(ع) باید ما هم یار امام حسین (ع) باشیم باید علاقه داشته باشیم نه اینکه از نیزه بترسیم و بخوایم بگیم آهان من ترسیدم و خدا برای من اینرو نیاره که نیزه بخواد بهم حمله و جهانبینی من این باشه که الهی خدایا کار بکن که هیچ وقت بلای امام حسین (ع) بر من نیاد این یک جهانبینی غلط زنانه است که فکر این گروه نمیزاره من گریه کنم!!! لذا هدف میتونه این باشه که ای کاش من پیش حضرت حسین (ع) یار ایشان بودم و فدای ایشان میشدم البته میدونم اغراقه ولی نه اینکه جهانبینی من این باشه که ای خدا نیزه هیچ وقت کسی نیاد به سراغم باشمشیر و کارد این پسترین احساساتی است که دچار میشن بچه هایی که با من دارن همرام چکم میکنن و هیچ علاقه ای به امام حسین ندارن و منم اشک نمیریزم اگه سیم میگذاشتم توی گوشم و نوحه گوش میدادم و گریه و قلیان بهتر بود ولی ما گفتیم اینبار میخوایم علنی نوحه گوش بدهیم بلند و انتظار داریم شیاطین لااقل دور باشن و یاران مخلص همراهی کنن وگرنه هیچ اشک و اینا نداریم این هم برای  آشکار سازی گفتم دفعه ی بعد انتظار نداشته باشید که این فضا اینطور باشه چون ما رسواشون کردیم و عده ای گمراه بودن فاش کردیم حالا باید نادانان و جاهلان و حتی خودم از خواب بیدارشیم وگرنه وقتی رسوا شدن خدا لااقل یاری میده منو به خاطر این حرفام دیگه شمار نمیدونم!

البته بخش اعظمش تقصیر خود کارهای ماست و گناهان وگرنه شیاطین نیاز بدعوت ندارن هرجا بتونن نفوذ پیدا میکنن و دوستان هم دلشون دست خداست که یادمون نمیکنن ما هم البته غافل باید توبه کنیم و پیمان  وعده ی دوباره با ولی خدایان ببندیم تا دل ها جمع بشه وگرنه مظلوم که نبوده ایم!

بسم الله الرحمن الرحیم

شنبه, ۱ اسفند ۱۳۹۴، ۰۶:۵۲ ب.ظ | علی | ۰ نظر
بحث بحثه مشکلیه و دوباره افراط و تفریط و چون خودم مشکل دارم باید حتما بازش کنم و انتظار اینه که هم الان و هم بعدا کمک بشیم تا مسئله به خوبی تموم بشه و فروقاطی میگم حالا شما اسم مساله رو بزار عشق شناخت تفریط افراط کاهلی بی عقلی دنیا پرستی ظاهر بینی ایتا همش هست و بازش بکنیم اینکه اولا ما  گفتیم شناخت نداریم و معرفت برای امام حسین همینطوری گریه برای خودمون میکنیم خوب این خوب نیست ببین طرف که ارادتش رو به امامش علنی نمیکنه تو دلش ساخته الان آیت الله شده حالا من دقیق نمیدونم ولی حس میکنم مثلا از طریق علمی که یه عمر خوانده معرفتش به امام حسین زیاده یعنی مثلا یه عمر نشسته درس خوانده آیت الله شده حالا میفهمه فرق کلام رسول الله (ص) یعنی چه و قدر امامش رو میدانه! بله معرفت کشک نیست اگر ما فطرتمون رو هم با گناه الوده نمیکردیم نمیگم معرفت کسب میکردیم بلکه عقلمون درست بود عشقمون درست بود حالا چرا فطرتا نگفتم اینکه مثلا رسول خدا (ص) میخواستن برن نماز بخوانن که بچه های کوچک جلوی ایشان رو میگیرن که باهاشون بازی کنن رسول خدا بهترین انسان خوب ایشان هم بازی میکنه وقت نماز بوده خوب ترفند تلخی برای ما استفاده میکنه و با جند تا کردو بچه ها راضی میشن که از پیامبر خدا دست بکشن یعنی نمیشه فطرتا بگیم که حالا ما پیامبران رو دوست داریم از کودکی مگر موارد خاص و هم باید کار کرد تا قدر رسول خدا رو دانست! یعنی مرجع تقلید هم درس خوانده هم عشق پاک داره تهذیب کرده حالا ما چی؟ افراط و تفریط یعنی ذکری هم که طرف میگه ذکر خدارو با شهوتش درآمیخته این شد معرفت؟ ذکر میگه که شهوتش زیاد بشه و بره توی دل زن مردم حالا این امام زمان (عج) رو ببینه خدا وکیلی اندازه چند تا گردو هم براش ارزش نداریم! و قدرش رو نمیدونیم حالا برای قدر شناس بودن عواملی لازمه یکی درس بخونیم ا بفهمیم چیزی نیستیم یکی تقوا داشته باشیم یکی دیگه چی؟ خوب کمک کنید دیگه!!! آهان خودمم توش موندم! خوب دنیاست دیگه دنیا محل پستی است اینجا ما باید حتما مقام اباالفضل العباس (ع) رو در اون دنیا ببینیم تا بفهمیم کی بوده و با کی دشمن بوده اند یه عده ی کثیر؟؟؟ آیا حتما باید عذاب ببنیم واقعا نامردیه با عذاب که معرفت زیاد نمیشه عذاب مرحله ی آخرشه یعنی اگر شما چهنم رو دیدی در دنیا یقینت زیاد شده ومعرفتت زیاد شده نه اینکه مستوجب عذابی بلکه معرفتت زیاده حالا ما میمیریم پرده کنار میره میفهمیم که  رهبرمون چه شان و رتبه ای داشته و ما اذیتشون کرده ایم بله ما فیلم بازی کردیم خودم رو میگم همش حواستیم مخ بزنیم و هرکاری کردیم و خدا رو که در نظر نداشتم بلکه گفتم عیب نداره من مثلا خعلی خوبم و حالا مثلا دلیل داره گناهم و توجیه کردم در صورتیکه باید پیش خودمون بریم که آیا بلخره زن مردم یا امام زمان(عج) از خودمون بپرسیم که چقدر معرفت داریم نسبت به امام زمان(عج) مردم اون زمان هیچکدومشون در هیچ دوره ای مرم عادی قدر امامان و پیامبران رو ندانستن و شهید و اذیتشون کردن حالا که دوره زمونه خرابتر لااقل به خودمون بدبین باشیم که راهمون اشتباه است حالا باید چه کار کنیم مغرفت کسب کنیم و عاشق امام زمان بشیم یعنی ایشان عاشق ما بشه؟ یه کم قدر بزرگان رو بدانیم ذکر بگیم برای خدا هم ذکر بگیم خدارو فراموش نکنیم اگه بخوایم خدایی بشیم باید امام زمان رو بشناسیم و اولیای خدا رو اگه بخوایم اولیای خدا رو دوست بداریم باید اونا مارو دوست بدارن وگرنه دوستی خاله خرسه است ما نفهم و حیوانیم! نمیدونم اینا باید بحث بشه البته ما جوانیم و جوانی هم میکنیم ولی اومدیم که غرق شدیم و اگر ر همین سنین آدم شدیم که شدیم وگرنه زن پرست دنیا پرست مادی گرا باقی خواهیم ماند! بله من حرفای خوبی میزنم ولی باوز کنید هیچ معرفت خاصی شخصا به امام زمان ندارم مگر شخصا دشمن هم باشم و شخصا یعنی خراب دیگه وضع باید نگاه کنیم که عشقمون به چی هست به فوتباله؟؟ فوتبال هم شد زندگی؟؟ به فیلمه خوب چه فیلمی؟؟ فیلم خوب یا بد؟؟ عشقمون چیه اوقاتمون با چی هدر میره بله خودمون که میدونیم به چه چیزایی علاقه داریم و وقت میزاریم نیاز به قضاوت روان پزشک نیست خودمون بهتر از خیانت درون باخبریم باید بیشتر به فکر خدا باشیم نه برای مخ زنی شما و کسب رضایت بزرگان چون ما کسب رضایت امام زمان رو هم که بخوایم بکنیم انقدر حرفه ای شدیم که خودمون رو هم گول میزنیم که آقا من دیگه نمازم بهترین هست یه صلوات هم فرستادم براش دیگه آقا ما خوبه خوبیم بلکه اصلا در راه نیستیم و همش افراط تفریط امام زمان رو که نمیشه گول زد خودمون روگول زده ایم!!پس دراینجا باید بنگریم چه چیز مهم  و مهمتره نه افراط و تفریط کنیم باید فرق اینکه ارزش و مهمیات چیست و چه چیز مهمتر و اولویت بالاتر داره رو درک کنیم حتما!!!

بسم الله الرحمن الرحیم

شنبه, ۱ اسفند ۱۳۹۴، ۰۱:۴۰ ب.ظ | علی | ۱ نظر

  • 8 تصویر

بسم الله الرحمن الرحیم

شنبه, ۱ اسفند ۱۳۹۴، ۱۰:۰۸ ق.ظ | علی | ۰ نظر
واقعیتش اینه که ما خودمونم ممکنه دشمن حضرت امام حسین(ع) باشیم کربلا هست و ادامه خواهد داشت ولی هرکس یه بهونه مرض دلیل و چیزی داره که در کربلا یار امام حسین (ع) نیست یعنی ممکنه اختیارا و غیر اختیارا هم نباشه مثلا شما مشکل جنسی داری گناه هم نکردی به اون صورت ولی اگر اشک نداشته باشی اختیار شاید دست خودتم نیست ولی یار امام حسین نیستی یاران امام حسین انسان های قوی ای هستند که با یاد امام حسین(ع) اشکبارون میشن حالا هرکس یه بهونه داره که امام حسین (ع) رو نداره یکی گناهکاره مثلا یعنی کربلا تمام نشده ما اصلا ممکنه خیالاتی شده باشیم و مسخره بگیریم قضیه ی بزرگ کربلا رو و اصلا تو باغ نباشیم و برای دل خودمون مثلا روضه و نوحه گوش بدهیم یا برای ریا ببین همه ی مرض ها در کربلا دشمنان دارن و ما هم داریم و همه ی مرض هارو دستگاه امام حسین(ع) شفا میده این چنین باید تعبیر کرد پس که همه مشکلی مرضی داشتن که راه امام حسین رو سد و شهیدش کردن و هم اینکه امام حسین(ع) دستگاهش همه ی مرض هارو شفا میده خوب این تعبیر خوبی است یکی الان و در ماجرای کربلا پول میخواست یکی ریا کار بود یکی منافق بود که دشمن امام حسین بود و اگر ما هم اشک نریزیم و برامون مهم نباشه این جریان کربلا ما هم جزء دشمنان ممکنه بنویسند اگر سهل انگاری کنیم یکی مثلا حسادت داشت نسبت به امام حسین(ع) یکی تکبر داشت یکی مقام میخواست یکی اصلا جاهل بود  یکی گول خورده بود نمیدونست امام حسین ع حق هست یکی میدونست حق هست ولی ترس داشت از زن و بچه و مال و اینا ببین دشمنان امام حسین هرکدوم خواسته و ناخواسته ببین همش ارادی نیست هرکدوم یه مشکلی داشته اند که امامشون رو کشتن یکی گمراه شده بود یکی اصلا ذاتش خراب بود ببنید حالا شما و من اگر قدر امام حسین رو ارادی یا غیر ارادی یعنی بعضی بیماری ها توسط ما درست نمیشه باید خدا بخواد و مشکلش پیچیده شده مثلا ممکنه جنسی مشکل باشه خلاصه اگه اشک بریزیم برای امام حسین(ع) و از خدا بخواهیم که واقعا یارش باشیم تمام مشکلاتمون رو این دستگاه امام حسین و شهدا حلش میکنن یعنی ریا تکبر حسد حرص چه میدونم مشکلات روانی مثل وسواس مثلا یا هرچیزی رو اگه برسونیم خودمون رو به امام حسین (ع) حله من خودم اینبار نام امام حسین (ع) و حضرت قاسم حضرت زینب و ابالفضل علیهم السلام رو موقع قلیان و نوحه زمزمه کردم و کمی اشک ریختم و سبک شدم حتی مغرور  هم بودم به خودم و فکر میکردم خعلی آدم درست و حسابی هستم که دیگه بسه مثلا اشک بریزم و الان مقرب هستم ولی دیدم نه مغرور شدم و خواستم باب الهی بشم و شمارو هم گول بزنم دوباره که بله کار منه که مثلا رحمت میاد و همه خوبن درصورتیکه خعلی کوچک تر از این حرفام و دیگران بزرگم کرده اند در چشم ها بعد منم که خوشم میاد که آدم مهمی باشم و دیگه حالافهمیدم که اشتباهه و همش کار عالم بالا و شهدا و خود حضرت هست اگر عنایتی بشه و از خودم و صدام و رفتارم خوشم اومده بود و وقتی فرشته ها جمع بشن و رحمت نازل بشه ها اصلا آدم فکر میکنه دیگه معصوم هست و آدم بزرگی هست و باب الهی هست و شما هم که خوشبین به ما لذا نهایت سو استفاده از این باب الهی میشه درصوتیکه ما هیچکاره ایم یعنی ما اگر در کربلا بودیم شاید اصلا به احتمال زیاد حق رو به امام حسین (ع) نمیدادیم خعلی آدم خوبی باشیم میگیم حضرت داره اشتباه میکنه!!! ببنید اینطوریه کی با سپاه 70 نفری 80 نفری وای میسه جلوی این همه دشمن اصلا منطقیه؟ مگه از جونمون سیر شدیم ببین اینا عشقه یاران رو میرسونه که واقعا عاشق بودن وگرنه هرچی عقل بگه ایشان پسر پیامبر هست (ص) نه سنی قبول میکنه این منطق رو نه ما واقعیتش یه حب قوی الهی میخواد یه ایمان راسخ و قوی میخواد وگرنه خعلی خوب باشیم تقیه میکنیم در ماجرای کربلا! اصلا هدف امام حسین رو نفهمیدیم که جنگید برای ما و آیندگان وگرنه دنیا که ارزش این رو نداره که حضرت دستش حتی زخمی بشه برای ما پس یه هدف والا و قصد قرب الهی و رضایت مشکل خداوندی است لذا اگر اشگ نداشته باشیم خعلی بیچاره ایم نه که از سر دلسوزی مثلا یکی بچه ش شهید شده حالا دلش تنگ شده اینطوری نیست اون که شهید شده بچه ش خعلی هم از درون باید شاد باشه اگر با خبر باشه هم برای خودش شاد هم به خاطر رستگاری فرزندش نه از سر دلتنگی نیست این قضیه حالا من حالش رو ندارم و اگه بخوام باز کنم که چرا گریه میکنیم مثلا میتونم بگم برای مظلومیت برای هتک حرمت الهی اینا به عقلم میرسه ولی برای اشک ریختن باید عشق وحب را داشت وگرنه بله هرچی هم ناراحت باشم به خاطر خودمه خلاصه آدم به خاطر خودش هم گریه برای امام حسین بکنه اینم میشه توسل و خوبه گرچه امامش رو نشناخته ولی در سطح پایین که آقا یه نظری هم به ما کن خعلی خوبه توسل که ما امروز موقع قلیان اینکارو کردیم و توسل کردیم گرچه هدفم امام حسینی و از روی شناخت نبود و برای بدبختی خودم از امامم مدد جستم بازم این اشک آرام بخشه!

بسم الله الرحمن الرحیم

شنبه, ۱ اسفند ۱۳۹۴، ۱۲:۵۱ ق.ظ | علی | ۰ نظر
یه مساله ای هست که اگه خدا بخواد و بازش کنیم خوب خعلی خوب میشه و در این مساله ی بزرگ اجتماعی هم افراط و تفریطه و شیاطین کاری کرده اند که یا خرافه پرست شدن مردم یا بت پرست یعنی اولا فکر ها دست خودشون نیست مردم دیگه اندیشه نمیکن که خودشون رو پاکسازی روحی و پالایش و خدمتت عرض شود حسابرسی و افکار مخدوش شده و تفکرات بدست ابزارهای رسانه و قوی ها و اینا افتاده ومردم ببیننده هستن تا عمل کننده که این هم بده هم خوب که آقا مثلا من میدونم فلانی حکمش الهی است دیگه فکرمو میدم دستش البته خوبه ولی تا طرف کی باشه مثلا اگه به نوشته ی من اعتماد کنی من اندازه ی عقل جاهل و ناقص کمکت میدم باید خودتم قوی باشی نه ناظر و مثلا پیروی بدون عقل ببین مساله همینه شیاطین نمیزارن تو خلوت کنی و دو دقیقه با خودت و خدا صحبت و فکر و معامله و استفغار کنی و هم تکنولوژی فرصت نداده و هم برنامه هایی است پشت کار ماها که میگه تو فکر نکن اصلا و همش کار کن یا برو پیکارت و ما از تو تلوزیون بهت خط میدیدم تو رای ت رو بده مثلا خوب اینم غلطه ولی قدیما هم مردم با مردگان زندگی میکردن و خرافاتی که این مثلا دستمال که باد خورد این یه مرده ای تکونش داده مثلا و حالا حتی یه فاتحه ای از ترسشون میخوندن خوب اینم بده ولی الانم بده که دیگه اصلا به فکر مردن نیستیم شما هرچه قدر اعتماد به من و امثالهم داری باید خودت کننده و فکر کننده باشی ما اومدیم که عقلت رو به کار باندازیم و وجدانت رو بیدار نه اینکه به جات زندگی کنیم و مختو بزنیم و بله در غرب سیستم اینه میگه تو حالت رو ببر دیگه کار به ما نداشته باش! این مساله رو خوب تمیتونم باز کنم فقط میبینم دارن یه عده ای محدود میشن و جلوی افکار رو میگیرن به بهانه ی افراط و نمیزارن مردم خودشون باشن میگن شما مثل غرب باید بازیگر بشی همش و زندگی نکنی فقط تحت سلطه ی ما کسی که شهید شده حتی قدم اولش رو هم که بر میداره هزارتا فکر داشته و یا اومده اینطور نیست که رفته کلاس بازیگری ولی به مردم ما میگن شما مثل زنان باید بازیگری کنید و راضی باشید به ظلم و هرچی پخش کردیم و خواستیم همونه شما اصلا پول داری؟ زور داری؟ پ بشین سرجات و  کار به سیاست و اقتصاد نداشته باش و محکوم باش و اصلا نمیخواد فکر کنی و تو خودت باشی بس باید وقت گذاشت کتاب خدا و قرآن رو بازکرد و از فکر خود کمک گرفت که منظور خدا چیه و چی میگه خدا اینا کسانی هم که فکر میکنن رو وسوسه میکنن میگن آقا حرف فلان دکتر شیطانی رو گوش بده و در سپاه ما باش اینطوریه مخصوصا اگه زن و بچه داشته باشی از نون خوردن میاندازن اینا اینطورین در غرب که کلا هه همینطورن شما آزاد نیستی خعلی کارها و گفتگو های دینی و خدا پرستی های شیعی و افکار الهی داشته باشی مارو هم دارن الان غرب پرست میکنن و نگاه میکنن کی هنوز خدایی فکر میکنه ریشه شو  میزنن اگه بتونن حالا همشم نمیگم روان پزشکا و علوم جدید بلکه شیاطین اینکاره ان شما نمیزارن بتونی مثل من بنویسی من روم سرمایه گذاشتن و کسانی هم که میان میخونن رو روش حساس اند و باید قوی باشن وگرنه کسی شروع کنه مثل من نوشتن فورا حمله میکنن ما گروه داریم شما راحت نیستی من از نوجوانی اینکاره ام و در دل بزرگان ریشه دوانده ام و هوامو دارن ولی خواسته ی ما ساختن متفکران هست که بیان نه بزرگ کردن چرت و برت های خودم که میبینم کسی همراهی نمیکنه ما الان جرات نداریم شخصی مثلا فردی رو معرفی کنیم که وبلاگ خوب الهی و متفکرانه داره کی داره؟ قبلانا مجبور بودیم مثلا آقای قدیانی رو بچه ها خوب میدانستن ولی الان جنگه سیاستشون ریخته بهم نمیزارن مردم راحت افکارشون رو ضد انقلابی بیان کنن چون میگن مثلا اقتصاد خراب میشه و مخالف روحانیت اند و هرکی هم بیاد اینجا داغش میکنن و بلایی سرش میارن که کمتر یادی از ما کنه وگرنه من خبر ندارم ولی ممکنه محبوب باشم بین برخی آخوندان خوب ولی اینطور نیست  که بزارن کسای دیگر هم کار کنند و پیشرفت کنن میگن بلولید و بخورید و خدا رو شکر کنید و کار به ما نداشته باشید این الان سیاستشون اینه مردم رو راه نمیدن بیان بالا!و ما هم از برکت همین بزرگانه که قصد اصلاح خویش و شما و جامعه داریم وگرنه توجه نشه بهمون هیچ دیگه ولی هدف اینه که بسیجیان هم اگه مورد لطف بزرگان هستن راهشون بدن و فیلتر نشن و محدود نشن اولا دوما بزرگان هم به فکرشون باشن نه اینکه حتما مثل من رقاص بشه که بخوان حالا کنجکاو بشن به مطالبش هم و بعد حالا تو این وضع یاریش بدهند مساله ی تفکر مساله پیچیده ایه! ای برادر تو هم اندیشه ای/ ما بقی را استخوان و ریشه ای!باید همایش بزارن تا مرم آزادانه انتقاد کنن و دلنوشته ها شاعرها رو دکانشون رو تخته نکنن یا آخوند درباری و شاعر صداوسیمایی فقط!