یا قاضی الحاجات

لا اله الاالله محمد رسول الله علی ولی الله صلی الله علیه و آله و سلم

یا قاضی الحاجات

لا اله الاالله محمد رسول الله علی ولی الله صلی الله علیه و آله و سلم

یا قاضی الحاجات

ای که به دور کعبه و منکر حیدری / کعبه ولادتگه اوست دور حیدر مگرد

بایگانی

۵۶ مطلب در دی ۱۳۹۳ ثبت شده است

نماهنگ 154

يكشنبه, ۷ دی ۱۳۹۳، ۰۹:۴۲ ق.ظ | علی | ۰ نظر

شکنجه های جدید

شنبه, ۶ دی ۱۳۹۳، ۰۷:۵۹ ب.ظ | علی | ۰ نظر

10.  گاو برنجی
قربانی را درون گاوی برنجی قرار داده و می‌بستند؛ سپس آتشی زیر آن روشن می‌کردند. آنقدر این ظرف فلزی را گرم می‌کردند تا به رنگ زرد گرم در آید. این امر باعث می‌شد تا قربانی پخته و جان خود را از دست دهد.

 قرون وسطی, ترسناک‌ ترین شکنجه‌های قرون وسطی

 9.  پرچه اسپانیایی
وسیله ای بسیار ساده است که برای جدا کردن پوست قربانی از بدنش مورد استفاده قرار می‌گرفت. با توجه به شکل آن، هیچ ماهیچه یا استخوانی  از پاره شدن در امان نمی‌ماند. قربانی را برهنه می‌کردند، و او را می‌بستند تا کاملا بی دفاع شود. سپس شکنجه گر ها، عمل ناقص کردن قربانی را آغاز می‌کردند (گاهی در معرض دید عموم). کار خود را معمولا از پاها شروع کرده و به آهستگی به سمت پشت، سینه، گردن و در نهایت صورت می‌رسیدند.

 قرون وسطی, ترسناک‌ ترین شکنجه‌های قرون وسطی

8.  صندلی اسپانیایی
برای شکنجه، صندلی های مختلفی وجود دارد. تمامی‌ آنها در یک زمینه مشترک هستند: وجود میخ هایی که پشت، زیر دست، زیر پا، و نشیمن گاه، را می‌پوشاند. تعداد میخ ها در یکی از صندلی ها، بین 500 تا 1500 عدد در متغییر بود. برای آنکه قربانی نتواند حرکت کند، مچ های او را به صندلی می‌بستند؛ در یکی از مدل ها، دو وزنه را به بازوها وصل می‌کردند تا با پایین کشیدن دست ها، میخ ها در بدن قربانی فرو رود و درد او را بیشتر نماید. در برخی از مدل ها، دو سوراخ در زیر صندلی ایجاد می‌کردند تا شکنجه گر اگر احساس می‌کرد که قربانی هوشیار است، با استفاده از زغال، بدن او را شدیدا بسوزاند.
 قرون وسطی, ترسناک‌ ترین شکنجه‌های قرون وسطی

  7.  له کننده سر
این وسیله، به طور گسترده در دوران قرون وسطی مورد استفاده قرار گرفته است، بخصوص در دوران تفتیش عقاید. چانه را بر روی نوار پایینی و سر را در زیر درپوش فوقانی قرار می‌دادند.شکنجه گر به آهستگی پیچ را می‌چرخاند تا نوار پایینی و درپوش به یکدیگر نزدیک شوند. این امر به آسانی موجب له شدن سر می‌شد. ابتدا دندان ها درون فک خرد می‌شد؛ سپس قربانی به آرامی‌ و دردی وحشتناک، جان خود را از دست می‌داد. البتّه پیش از آن، چشمهایش در حدقه فشرده و له می‌شد.
 قرون وسطی, ترسناک‌ ترین شکنجه‌های قرون وسطی

  6.  گلابی غمگین
وسیله ای گلابی شکل که درون مهبل یا مقعد قربانی قرار داده می‌شود؛ مهبل برای زنان، مقعد برای همجنسگرایان، و دهان برای دورغگویان و کفرگویان. این وسیله شامل چهار برگ است که به آرامی‌ از یکدیگر جدا می‌شوند؛ همان طور که شکنجه گر پیچ بالای وسیله را می‌چرخاند. این به تصمیم شکنجه گر بستگی دارد تا تنها پوست را پاره نماید یا گلابی را به حداکثر اندازه خویش برساند و قربانی را ناقص نماید.
 قرون وسطی, ترسناک‌ ترین شکنجه‌های قرون وسطی

 5.  راک (نوعی وسیله شکنجه که از چند سیخ یا میله نوک تیز تشکیل شده است)
راک وسیله ای است که برای جابه جا کردن هر یک از مفاصل بدن قربانی طراحی شده است. طناب هایی را به مچ دست و قوزک های پای قربانی وصل می‌کنند و سپس بدن قربانی را در جهت های مخالف می‌کشند؛ این کار با چرخش غلطک هایی انجام می‌گیرد که در چهار سوی وسیله قرار دارند.اگر از من سوال کنید، می‌گویم روش مناسبی برای تسکین کمردرد است. البتّه، درد ناشی از این جابه جایی های متعدد خود داستانی دیگر است.

 قرون وسطی, ترسناک‌ ترین شکنجه‌های قرون وسطی

 4.  لوله تمساح
قربانی در داخل لوله ای قرار داده می‌شد که به اندازه کافی برای ورود فرد کافی بود. لوله، که میخ هایی نوک تیز به شکل دندان های تمساح داشت. و به آرامی‌ فشرده می‌شد تا قربانی را بی حرکت نماید. شکنجه گر تنها می‌توانست صورت و پاهای قربانی را ببیند. با کمک کربن و آتش موجود زیر لوله، شکنجه گر به تدریج لوله را گرم می‌کرد تا قربانی یا اعتراف نماید و یا جان خود را از دست دهد.

 قرون وسطی, ترسناک‌ ترین شکنجه‌های قرون وسطی

3.  گهواره یهودا
گهواره یهودا، یکی از وحشتناک ترین شکنجه های دوران قرون وسطی محسوب می‌شد؛ قربانی را بر روی صندلی به شکل هِرم قرار می‌دادند پاهای قربانی را به یکدیگر می‌بستند، طوری که با حرکت یک پا، پای دیگر نیز مجبور به حرکت می‌شد- و این رنج وارده را افزایش می‌داد. انتهای مثلثی شکل گهواره یهودا را در مقعد یا مهبل قربانی قرار می‌دادند. این شکنجه می‌توانست ادامه یابد، از چند ساعت تا چند روز.
 قرون وسطی, ترسناک‌ ترین شکنجه‌های قرون وسطی

  2. الاغ اسپانیایی
وسیله ای که از یک صفحه برش اصلی با تیغه ای است که در بالای آن می‌باشد و به دو میله متصل شده است؛ قربانی را برهنه کرده و با پاهایی باز از هم بر روی صفحه قرار می‌دهند، گویی فرد سوار بر الاغ است. و تعداد زیادی وزنه به پاهای او وصل می‌کردند. رنج قربانی را می‌توانستند با وزنه های سبک یا سنگین تر تنظیم نمایند.
 قرون وسطی, ترسناک‌ ترین شکنجه‌های قرون وسطی

  1.  سلاخی
در یک مدل از شکنجه از نوع سلاخی، بازوهای قربانی را به یک قطب در بالای سرش می‌بستند و در همین حال پاهای او از زیر می‌بستند. سپس بدن او را کاملا برهنه می‌کردند و شکنجه گر، با کمک یک چاقوی کوچک، پوست قربانی را به آرامی‌ از بدنش کنده و جدا می‌کرد. در اغلب موارد، شکنجه گر پوست صورت را در ابتدا می‌کَند، و به آرامی‌کار خود را ادامه می‌داد تا به پاهای قربانی می‌رسید. بیشتر قربانیان پیش از آنکه شکنجه گر حتّی به کمر آنها برسد، جان خود را از دست می‌دادند.
 قرون وسطی, ترسناک‌ ترین شکنجه‌های قرون وسطی

  منبع:سیمرغ

مانی چه طور؟

شنبه, ۶ دی ۱۳۹۳، ۰۴:۳۱ ب.ظ | علی | ۰ نظر

سه پست قبل رو کامل کردیم باز اما حالا که اینارو گفتم باز فضایی بدتر رو نشونتون میدم باشد که پند گیریم همشم به خاطر دخالت بیجا و جاسوسیه تقریبا که خدا میگه لا تجسسوا خلاصه ما فضایی داشتیم که هنوزه هنوزه فیلمی ندیدم ولی جلوی مانیتور و فیلتر رد شدن کارای جالبی نمیکردم که جاسوسی میشد یعنی آقا ما بلخره باید با این کامپیوتر و لب تاپ کار کنیم یا نه خوب بلخره باید سرمون به سمت صفحه توی مانیتور باشه یا نه خوب اینا حس میکردن ما چشم برزخی داریم داریم مشاهده شون میکنیم و زنم بودن بیشتر و بچه ی زن نداشته چیزای بدم نگاه کنه اگه عالم بالا بخواد و فضا بچینه روی نورانیت من و آرامش شما تاثیر مثبت داره یعنی اولا باید با تجسس اینا که زیاد بود و گروهی یا مجلسی در سالنی جایی بودن برای دیدن من و وبلاگم که همزمان مینشستم و کم میشد کاغذ پاکنویس داشته باشم دیگه خودشون خوب میدونن از مجالسشون که هر آدمی رو روانی میکرد منم دیونه ی نوحه بودم وگرنه چارتا آدم نکشم خیلیه و شما ممکنهبه فضای زندگی من با این فیلما آشنا شدی منم مطابق حال الان جوان حرف میزنم و دیگه کار به اوضاع جدید دارم نه جاسوس بازی و مافیا و رمال و جلاد و تهدید و پلیس و روانپزشک که هرکدام قدرتی جداگانه نداشتن تااینکه با هم گذشتیم از این مراحل و فتنه ی هشتاد و هشت پلش بود برای شناخت داخل و دسیسه ها دیگه هم وبلاگ زیاد شد وگرنه سرمایه گذاری زیاد بود روی من و مخ چندین نفر تو دستام منم همش اباالفضلی و خیره به عکس ایشون و سه چهارساعت نوحه در روز گوش و گریه برای امام حسین و گناهامم بخشیده و فکر درس جدید از عالم بالا در وبلاگ تتا ینکه فهمیدم لیاقت ندارم اباالفضلی باشم و خودمو شناختم آبرومم رفت از چشم اینکه درکنارشون باشم افتادم و فهمیدم بهتره محشور نشم و کار هرکسی نیست پرداختم به جزئیات و از فضای غم و نوحه بیرون اومدم خلاصه از توی مانیتور تلوزیون و مخصوصا لبتاپ و کامپیوتر محشور بودیم یه خانواده مردش غیرتی میشد یه جا دیگه مردش حال میکرد که زنش داره میبینه کارای مارو و نرم خو و تو بغل برو شده میگم رحمت زیاد بود منم که حس قلبی داشتم نه دید ظاهری خلاصه محکوم شدیم و یا دیوانه کردن این زنا مارو از این طریق و دیگه وقتی ازاونور میبینن و تو نمیبینی فضا رو حس کن و جن مانند میشه و تاثیر خودشون رو باید بزارن و زنا هم حسوووود خلاصه ملت معطل ما.

آرزوی کاشت هندوانه!!!

شنبه, ۶ دی ۱۳۹۳، ۰۹:۲۶ ق.ظ | علی | ۰ نظر

یه روز داشتیم با بچه ها چت میکردیم یه شب بعد گفتن آرزوتون چیه منم چیزی که مونده باشه تو دلم عقده کرده باشم رو گفتم و اون کاشتن هندونه بود که از بچگی تو خونه ی دیگرمون تو باغچه ش میکاشتم تخم هندونه رو‌ ولی هیچ وقت به جز یه بار که هندونه ی کوچکی داد و منم خودم نبودم که کاشته باشم و فکر کنم بابام کاشته بود و تخمشو گذاشته بود زیر خاک ولی تو خونه به اسم من تموم شد کاشتنش و افتخار درومدنش و ما میرفتیم تخم هندونه رو میزاشتیم چند روز توی آب یا گندم و نخود لوبیا بعد که جوانه زد میبردیمش زیر خاک و هر روز تقریبا میرسیدیم بهش آب بدیم البته نه هروز و درس هم داشتیم ولی بیرون هم میومدا بوته ش ولی خشک میشد به خاطر خاک بدش بود فکر کنم و داغش تو سینه ام موند دوباره هندونه رو بکارم و بزرگ بشه بوته ش البته یه سال نخود لوبیا هم کاشتم ولی دانه هاش ریز بود و زیادم بوته اش آنچنان که فکر میکردم لوبیا نداد و من تعجبم که این همه لوبیا و اینا صرف میکنن و‌من بابا بزرگم هم باغ داره چند سال پیش تو گرونیا میگفت تربزه یعنی تربچه کیلویی هزار و دیویست تومن ولی خرما کیلویی سیصد تومن!!! شاید اینطوری میگفت !!! و عید که میشد شروع میکردیم تو باغچه گندم و نخود و اینا کاشتن و یه خورده برای سفره هفت سین تو ظرفی گیاه میزاشتیم عید که تموم شد میبردمش تو باغچه یه خورده ی دیگری هم گندم چال میکردم زیر خاک تا دربیاد ولی خورشید هم نورش به خاطر درختا و فضای حیاط خونه کمتر میشد برسه و خاکشم بدبود البته به نوتی آرزوی محالیه واسن من چون هندونه چیدن حتل میده ولی اینکه هر رپز خودت بزرگش کنی و بوته ی نازشو آب بدی تا فکر کنم بعد از یه سال هندونه بده و مراقبش باش این خعلی خوبه و دلچسبه ولی سبزی هم میکاشتیم و از عطاری تخمشو میخریدیم و زودتر درمیومد و خوب بود ولی باز تربچه هاش کوچیک بود یه بارم رفتم انبه خریدم و هسته شو کاشتم تو باغچه درومده ولی خعلی بزرگ نشده دلم میخواست ازگیلم بکارک درنیومد یا خشک شد

چند پیره زن های باحال

شنبه, ۶ دی ۱۳۹۳، ۰۸:۴۱ ق.ظ | علی | ۰ نظر

زن و حال

شنبه, ۶ دی ۱۳۹۳، ۰۸:۱۱ ق.ظ | علی | ۰ نظر

داشتم میگشتم یه عکس زن رو دیدم نمی دونم چرا حس میکنم درکنار زن میانسال آرامش زیادتر دارم و درگیریم کمتر و وفاداریشون بیشتر و همه چیزشون رو از دست دادن چون زیبایی زن در جوانی همه چیزشه به نوعی ولی شاید ندونه ورامش و زیبایی روحش که در صورتشم ممکنه باشه در سن بالا بیشتره و البته نباید زن میانسال میگفتم میدونم چون اگه زنی بشنوه و پنجاه سالشم باشه در فکر اینه که صدسالگی میاسناله من خودمم قبلا که کمتر ابراز وجود میکردم مخصوصا دوست داشتم سنم رو مقدار کمشو بگم ولی الان که سال نود و سه هست رو منهای سال شصت و هشت میکنم میشه بیست و پنج سال ولی لذت بیشتره پیش یه دختر جوان و آرامش عاشقی و هوس ولی روح آدم چی البته زن گرفتن مقدار زیادیش برای آرامشه و خلاصه کسی هم زن پیر نمیگیره ولی حس میکنم راحترم با زن پیر مثل مادربزرگم ولی خل نیستم که با زن پیر ازدواج کنم حالا چندتا عکس زن میانسال میگردم میازرم ببین چه باحالن و همه چیزشونو از دست دادن و تازه فهمیدن و منم قبلا ثابت کردم که احکام میگه زن بعد از  مشکل زنانگی حکم یک مرد و عقل یک مرد داره و ارث و حکم های دیگر برابر میتونه بشه اینو هم ثابت کردم از روایتی از نهج البلاغه و حکمی از رساله شاید بشه پشت سرشم نماز خوند ولی دیگه زن پیر دنبال این چیزا نیست و یه عالم دیگری داره و ضعیف تر و متواضع شده حالا برم بگردم عکسشونم ببینیم آرامش میگرم من و از صورت زن جوان باحالتره برام البته بعضیاشون باحالترن ینی پخته ترن و از چهره زن دیگه معلومه همه چیز یعنی معلومه که از من باکمالتره در همه ی زمینه ها از این کمالشون آرامش میگیرم ولی زن مثل مرد نیست یعنی وقتی پیر شه یه آدم دیگه میشه و دیدگاه و برخوردش و بینشش ممکنه به کلی تغییر کنه البته من که زنی نداشته ام تا حالا از زن های حدود چهل و پنجاه سال حال میکنم حالا که دقت کردم ولی پیرزن های پیر رو درک نمیکنم و حالشون رو نمیدونم هنوز و باهاشون نمیتونم تا کنم و خودشونم حال و حوصله ی هم صحبتی با منو مثلا ندارن و خوششون نمیاد پیرزنا و حالا چند تا عکس هم پیدا کردم دیدم همشون باحال نیستن یعنی ممکنه غافلترم بشن که اینارو نمیگویما و داشتم میگشتم تو جایی بعد شانسکی یه زن خارجی حدود پنجاه سال دیدم که با موبایل از خودش عکس گرفته بود جلوی آینه بعد از هیکل و صورتش خوشم اومد یعنی شاید پختگی ایشون از دید چشم من که طاهر نیست باشه و مسئله ی بغل کردنش در خیال و پختگی مسائل دیگه باشه برای من که جوانم ولی خوشم میاد زن پنجاه ساله که بخواد و دنبال شوهر باشه درحالیکه دیگه مسئله جنسی درکار نیست بلکه پخته شده و مسایل دیگه همچین زنی که شوهر نداشته باشه و دنبال شوهر باشه و آرایش کنه و از خودش عکس بگیره برام جالبه!!!!! البته اینو هم بگم که کسی که وازکتومی شده دیگه بیشتر از این انتظاری نیست و شنیدم هم که نمی دونم 60 درصد نوشته بود یا 80 درصد که طلاق ها به خاطر مسائل جنسی است و من ریسک نمیکنم فعلا زن بگیرم و میدونم همش اختلافه بینمون و من از هجده سالگی دیگه عقیم وازکتومی شدم و چیزی هم نگفتن ولی میبینم که نطفه ندارم و همین نطفه های امشاج و دیگه تو خوابم احتلام رخ نمیده و معلومه دیگه خل که نیستیم حتما مامان بابام اجازشو پنهانی صادر کردن و دیشب داشتم میگشتم یه تبلیغای دیدم در مورد این مسایل دیگه سرچ کردم و مفهوم وازکتومی رو درک البته قبلانم هم حدس میزدم هم سرچ کرده بودم فایده نداشت و دنبال مشاوره هم گشتم ببینم موقته یا دایم ولی احتمال برگشتش سخته مخصوصا اگه از ده سال بگذره ولی نکته ای که داشت نوشته بود مقدار 0/5 چون اسپرم وجود نداره کم میشه از موادش و تاثیری در کاهش میل جنسی نداره اینکار و امری متداول در چین هست و بیشترین عمل ها در آمریکا همین عمل وازکتومی هست که بعد از سی دقیقه میشه رفت و رانندگی کرد که من اینا رو بیهوش بودم و نگفتن بهم و روش  های مختلفی هم داره عمل ولی بگم که آقا در کاهش میل جنسی بدونید که تاثیر داره و جای دیگه نوشته بود که نداره تاثیر و اثر روحیه ولی من که اینکاره ام میدونم تاثیر بسزایی داره و قبلانم گفتم نطفه جمع میکنه  و انرژیو قدرت ماورایی داره بعدا نری خر بشی مجبور بشی طلاق بگیری بعد عمل مام که سیاسی و ناخواسته اینطوری شدیم در سن هجده سالگی بای ذنب یعنی آقا اون موقع ریخته بودیم بهما و دیگه قابل کنترل نبودیم و وبلاگ مینوشتیم بی پرده با حمایت و گرامت و قدرت و محکم و نه مثل الان الاف و بیحال و مرده !!!عاجز شده بودن و جاسوسی و قدرت شخصی زیاد که اینطوری شد و تقصیر خودمم بود و آبروی بر باد رفته اون روز چت میکردم نوشتم دلم میخواد فیلمی بسازم به نام ((از حمام برگشته))  و دیگه گذشت اونجای مردای زندانی رو بکشند یه عملی که نوشته بود موفقیتش بالاست رو انجام میدن بی صدا دیگه یه آدم دیگه میشی زبونت بسته حالت گرفته پشمرده و فسرده و پیر و ذلیل و پدرت درمیاد خلاصه مبخواستی بری زودتر زن بگیری تو هیچده سالگی ولی صحبت زن گرفتن نیست اینا صحبت نابودی و تغییر ایدولوژیکه صخبت زور و اسارته صحبته بستن زبانی است که با سحر و جادو نشده!!آقا داستان رو اینجور بگم که جن روی نیرو جنسی تحریک میشه و توی کتابی داشتم خوندم که قدرت میگیرن و مام جن زده و خونریزی و فیلتر رد کردن و آشوب و سرزنش و عذاب وجدان وبلاگی که دست خودم نبود و مامانمم که همش بیخودی گریه میکرد برام و همش فضای غم و گریه و محرم بود هرجا میرفتم و منم پرجذبه و مورد توجه خاص منم خودمم توبه و همش روزی چندین ساعت نوحه ی حاج محمود و فایده نداشت دوباره تحریک میشدم و باز وبلاگ با طرحی نو یعنی هی راههارو میبستن من از راه جدید اذیت میکردم تو وبلاگدهی و جن ها هم جمع و مادرمم گریه تا اینکه عقیم شدیم دیگه به فکر خودکشی بودم چون لذت بزرگی رو از بین برده بودن و از طرفی راحت شده بودم از عذاب وجدان و گناه ناخواسته ولی بالاخره مریض شدم و تنها شده بودم وبه هدفشون رسیده بودن تا اینکه دیدم حس کردم فضا بد شده لذا دیدم فضا جنگی است منم میل ندارم اعصابم خورد شد خونه رو به هم زدم و دعوایی کردم اینا هم منتظر چنین فرصتی که دیگه فرستادنم تیمارستان یعنی قبل از که دعوا کنم یه روانپزشکی تازگیا همسایه شده بودیم و میومد حرف میزد که من بیمار و مثل گیاهه زندگیم و خطری ندارم و تحریکم میکردو میگفت بیا تا ببریمت بستری پس لذا قبل ا. تیمارستان عقیمم کرده بودن و محضذاطمینانی چیزی میبرن وگرنه من که قرصام رو اونجا نمیخوردم پرستاره میگفت خوب دیگه نگه ت نمیداریم کسی که قرص نمیخوره یعنی محض یه چیز دیگری رفته بودیم و میخواستن برق به کله م وصل کنن و همه میگفتن چرا اومدی اینجا یعنی دیگهذمعلوممهذکه جدای از فضای آروم و غذای خوب عقیمم میکنن و بار دومم که عمه م اومد خونموم که ببرنم تیمارستان منم تو حمامذبودم بعد مامانم اومد پشت در حمام بهم میگفت آقا پسر بیا بیرون یعنی اصلا منو عوض کرده بودن پیش خانواده در ذهن و واقعیت منمذهزار تا چهره داشتم و همش به فکر عوض کردن و بدل و پنهان سازیم بودن یعنی وقتی بردنم اونجا یکیذشبیه به خودم مرخص شده بود و میگفتنذکپی خودت بوده و بچه ها ی کوچکتر در تیمارستان قاطی کرده بود خودشمدمشکل داشتا خلاصه به هر عاملی این عمل رخ داد اولاش فکر میکردم جادو شدم و همینطور دعای گشایش بخت و بسته شدن در مفاتیح میخوندم و درست میکردم حتی وقتی مواد از رگم بعضی مواقع اتفاقی رد میشد حس میکردم که یه کمی رد شده بعدا بار سوم که رفتم اونتو دیگه کیپش کردن و دیگه منم به کلی ناامید و یه موقع همینطوری کلمه ی عقیم رو دیدم تا شک کردم و معناشو فهمیدم و شکمدیقین شدnو فهمیدم عملی وجود داره که به جز اونروش خشن و کشیدن میشه رگ رو درمردان هم بست فوری و سرپایی با هزینه ی کم و گرفتم چی شده و قبل از تیمارستانم بابام یه روز اعصابش خورد شد گفت که من چهل نفر رو دیوونه کردم!!

مغینه

جمعه, ۵ دی ۱۳۹۳، ۱۲:۲۱ ب.ظ | علی | ۰ نظر

دلم خون از زمان عمر باقی                                      به هر حالم ندانم حال فانی

بگویم خوش روم اینجا نمانم                                   ندانم ماکه ام من هم ندانم

درفش کاویانم ده خدایا                                            خری خواهم نه پیکان بلایا

هنوزم من به فکر کسب و رونق                                دوتا گاوم خرم گویندم احمق

دلم خواهم شوم در راه تجار                                     شده محدود راه تاجر بدهکار

بگردیدم پی یک رحمت خاص                                  کند بیمه برایم پول و الماس

ولی هر آنچه گردیدم دویدم                                       به دنبال خرم رفتم ندیدم

به کوه و دشت و صحرا لاله دیدم                              پس از قدری دویدن هم بریدم

شود روزی بیاید باز باران                                           شود خشنود آیا چشم ساران

شود آیا کویری را چو دریا                                          ببارد رحمتش امروز و فردا

بیا مندل ثوابش کن گناهت                                           بخر کل گلهای کودک راه فرارت



توطئه معکوس

پنجشنبه, ۴ دی ۱۳۹۳، ۰۸:۳۶ ب.ظ | علی | ۰ نظر

یه مسئله یذدیگر مریتاریسمی اینه که پرداختن به جزئیات رفتار من و شما و قضاوت کردن به سود خود و بستن راه و نگران کردن تا جنایی شدن در دروغه محضه یعنی من تلوزیون نکاه کنم آب بخورم اصلا زندگی کنم و بخوام رانندگی کنم هرچه به این صورته که پرونده ی روانی جاسوسی دارم که منو از کار و زندگی براساس قضاوت های دکترین انداخته بود و من هشدار دادم که قضاوت نکنید مخصوصا از روی ظاهر که آقا چقدر زندگی ما مختل شد سر این قضیه در دین هم همینه ببین یه روایت های بی مدرک صادر میکنن که اگر مدرکشم صاف و درست باشه میتونه سیاسی باشه میتونه مختص یه زمان یا یه دوره یا یک مرحله ی کار باشه بیخودی یهودی کشی چه معنایی داره اصلا روایت امام زمان خوب خودش حی و حاظره بیا دلداری بده نه آینده رو کشف کنی و‌به تعویق باندازی حظور ایشان را چون از آینده خبری پیدا کردی این برای امیدش خوبه وگرنه دست امام زمان بازتره از امامان قبل در تحولات امروزی چون تحولات گذشته ی امامان و اخبار آینده ی ایشان اولا مخصوص درک همون دوره است وگرنه از صنعت امروزی که نیست همش که بله هواپیما میاد اینا خودمون میرسیم در ثانی امام زمان امروز تابع فکر و سیاست غلط ما نیست بلکه خودش باهوشترین و نوین ترین افکار داره که ممکنه نظرش عوض بشه طبق قضیه ای اینطور نیست که ما آینده ای تصور کنیم که دلمون بخواد بلکه انقدر اراجیف ساخته ایم که میخایم قالب کنیم فکر غلطمون و انقدر قوی هست این روایات که تا بهذحقیقت نرسه دست وردار نیستیم و اصلا تقدیر رو براساس چرندیات تغییر دادیم و میدیم حالا ممکنه غلطم باشه ها ولی کارا عقب میمونه سوما اون امامی که این اخادیث رو گفتهاول به فکر جان و زندگی حضرت بقیة الله بوده است که مثل امامان دیگر شهید نشه و گفتیم ممکنه تاریخدتکرار شه و سید یمانی مثلا همیشه باشه و جابه جا بشن و یه بارم گفتم اصل شناخت حضرته اینو نگفتم بلکه گفتم کسی که امام زمان رو‌نشناخته عرفا خرش میکنن میاندازنش وسط تا مردم رو جمع کنه قیام کنه یعنی اکر سید حسنی اومد این از مراجع تقلید بالاتر نیست بلکه عرفا خرش کردن و امام زمان رو اولش نشناخته بودهدتا اینکه به اهدافشون برسن شاید اینطوری قبلا گفته بودم منتها کار از دستش زیاد بر میاد و توی چشمه سید سفیانی یا سید حسنی و یمانی بعد مردم فکر میکنن از همه بالاتره ولی اینطور نیست به نظر بنده.

عقاب عقب

پنجشنبه, ۴ دی ۱۳۹۳، ۰۵:۵۹ ب.ظ | علی | ۱ نظر

حس میکنم ما توی ایران یه خورده خوددرگیری داریم با خودمون و همش فتنه و جنگ یا چیزه دیگست قضیه؟؟ شما راهنماییمون کنید !!! حالا چه قضیه ای؟ اینکه داشتم بازی کلش میکردم دیدم چقدر نشستن ساعت ها فکر کردن تا این بازی ساخته بشه و تمام جزییات رو درنظر داشتن چقدر ساختش زحمت داشته و سختی کشیدن و خوب برنمیگرده اون سود اقتصادی و بازی هست که بیشتر رایگانه و پول داشته باشی و بتونی میتونی الماس هم بخری حالا اگه زمینه های دیگر بود میگفتیم جهان سومیم ولی ما چرا نمیتونیم همچین بازی ها و ماشین ها و انگار خعلی عقبیم دیگه بسته این همه ادعا انگار اجازه رقابت نداریم و محکومیم که در جنگ با خود و تحریم ها زندگی کنیم مگر تحریم مارو‌به خود بیاره که صنعتمون رشد کنه انکار راه ورود سخته و به همه مشکوکند و زیر نظرند ولی در زمینه ی خوردن رو دست نداریم ولی در زمینه ی فکری و تولید و کارخانه و صنعت عقبیم خوب و جوان های ما فکرشون در دین خشک و خشکسالی به انحراف و دانشگاه ها بی هدف و غیر مثمر ثمر علمی عملی پژوهشی تولیدی جلو میرن و اونی هم که ازدواج کرد تازه مشکلاتش آغاز شده که باید درگیر شه و یه طور دیگه عقبش نگه میدارن و برنامه براش دارن ولی با این همه عقب ماندگی وعده داده شده از سوی پیامبر صل الله علیه و آله که ایرانی ها تا ثریا هم علم باشه نفوذ میرن کشف میکنن و معلوم نیست اونا شکست روحی اقتصادی اخلاقی انکیزه ای امیدی بخورن نخورن غرب ولی با این وجود آخر دنیاست ها حالا شاید شما بگی دنیا است دیگه و اهلش و برای جوان ها بده ولی خوب دیگه هیچکن از پیشرفت و راحتی و استفاده درست از آبادی و تکنولوژی ها و علم و سازندگی بدش نمیاد و‌خواستارشه ولی خلاصه بسته اقدر مفت خوری و پشت میز نشستن و ادعا و یه کم به کار باندازیم و تلاش که اینا از جوان ها انتظاره و باید فضا باشه و پیشبینی شده باشه که بیاد تو میدان جنگ و باید کاری کنیم که مثل نانوایی ها و مثل خوراک رقابت صنعتی رخ بده و فضاشو بچینیم

ترور شخصیتی

پنجشنبه, ۴ دی ۱۳۹۳، ۰۲:۵۵ ب.ظ | علی | ۰ نظر

یه حالت بیشتر روحی روانی که داشتیم قبلا از روی فشارهایی بود که صادر میشد و جن زده شده بودیم و غریب و نا آشنا بودیم که حالا از روی دشمنی با ما بود ولی هرچه بود سخت بود و مظلوم شده بودیم و مورد مسخره ی شیطنت آمیز نه مسخره ی پیشرفتی که میتونه برای مردان لازم و خوب باشه تا پیشرفت کنن بودیم و میخواستن که صحبت نکنیم و ذلیل هم باشیم و بالا هم نیایم چون وضعشون خراب بود و سیستم خراب و دشمنی ها و فتنه ها و منافقان و جاسوسات اجنبی نفوذ و زیاد و غالب و حکومت شیطان برقرار بود و این وسط یقه ی مارو گرفته بودن و بالاخره چیز بود دور بودیم از وسط کشور و نگاهاشون خلاصه فشارهای روحی طوری بود که روزی های معنوی به من میخورد چه آهنگ ها ربط داشت چه فیلم ها و مجلات یعنی خدا  قدرتشو میانداخت جلوی چشمم و مخصوصا چیزی خوشال و آرومم نمیکرد جز روزی های فیلهای سینمایی که به اوضاعم میخورد و بالاتر از روحم بود روحشون و نوری بود که روشن بود و اولین مشکل ها و روزی ها و انوار که مهمترین باشن به من میرسید و ما مورد کانون توجه بودیم و اون موقه بزرگان تو زندگیم خعلی کمتر بودن و فتنه بیشتر بود و منم همش نوحه گوش میدام از حاج محمود کریمی غریب خلاصه این مقدمه رو گفتم نمیخواستم اوضاع بدمو قالب کنم اینو گفتم تا چیزی بگم و ما غریب و مظلوم بودیم و ناشناس ولی خدا بلخره از این مشکلات روحی که شیاطین ایجاد کرده بودن با کمک بچه ها و درست شدن سیستم و دعای خیر امام زمان و‌شما نجات یافتیم خلاصه نکته اینه که اولا این فشارهای روحی یه نوع توجه اهل بیت رو زیاد میکنه و ما بهمون خوش میگذره و مهم نیست دوما من میدیدم که آقا این فضایی که من از وبلاگ قیام کرده بودم و مورد توجه خدا بودم ولی برهکس الان من ناشناس تر بودم اینکه بازیگرانی و فیلم هایی ساخته میشد که با اون فشار روحی از من قوی تر بودن مثل آقای شفیعی جم یا سیامک انصاری یعنی اینا طپری مورد توجه خضرنبی و عیسی مسیح علیهم السلام بودن که فشار روحیشون بیشترو روحیشون خرابتر و حالشون بدتر و وضعشون نابودتر و‌نقش آفرینیشون خعلی قوی تر از من و نقششون در امور مملکت نقشی که گذاشتن از من که ادعام میشد بیشتر میشد و منو میزاشتن توی جیب حالا چه فیلمنامه چه فیلم حتی آقای برزو ارجمندم روزیش بیشتر از روزی نقشی که من داشتم میشد و‌من که مورد کانون توجه بودم و ناشناسم و قدرت نداشتم باز میدیدم اینا دارن اصلا به من خط میدن و فضا رو عوض کردن.!!! الانم که دیگه قصد تخریب و ترور شخصیتشون دارن و وضع رضا شفعی جم مثلا خعلی بد شده و دیگه من اول نبودم در حیطه ی کاریم و وبلاگدهی و اثر گذاری و مدیوم بازی هام دیگه الان که دیگه فضا عوض شد و دیگه راه رو بستن که یه دیونه ی دیگه اجازه نداره مثل من دیگه بالا بیاد و منداز پایه زدم ریختم بهم و دیگهداوضاع روان از بالا درست شده الان و به کلی اوضاع فرق کرده دیگه و من هیچکاره م از بالا درست میشه و ادمین نیستم و مورد آزمایشم و قوی نیستم باز میبینی شایدم رسیده باشم به سر منزل مقصود و نفهمیده ام کجام!

بداندیشی مفرط

پنجشنبه, ۴ دی ۱۳۹۳، ۰۱:۳۱ ب.ظ | علی | ۰ نظر

یه مسئله ای هست که خودمم مشکل دارم یعنی یه مشکل و انحراف دیگری است که دارم خودم و اون یه مسئله ای است بسیار مهم که خودمونو به نفهمی زدیم و اهمیت نداره برامون یهو میبینی که میگن شیر نخورید که پالم داذه بعد میپیچه یهو همه جا اونی هم که پیره و سواد نداره و تلوزیونم نگاه نکرده براش اهمیت پیدا میکنه و رونق پیدا میکنه و همه جا میپیچه ولی چطوره که این خبر مهم غدیر خم برای ما اهمیت نداره و در زندگی و جز تفکرات و اعمال ما نیست و اصلا من خودم درکش نکردم و مسئله ای به این بزرگی برام جایگاه یه بچه سنی که نه بلکه شیعی نداره که خدا قبول کنه که باشیم شیعه یعنی همین الانا لقلقه ی زبونا نیست و هرروز صحبت نمیشه که آقا شما حواست جمع باشه پیامبر می فرماید دو‌چیز گرانبها گذاشتم عترت و قرآن حالا هرچی میخوای بچسب به قرآن نمیشه کافی نیست نمیگیری نمیفهمی لذا اصلا ما خودمون مشکل داریم دیگه چه برسه دشمنان و سنی ها اصلا همین الان نمیفهمیم ولایت امیرالمونین چیه و چطور باید چنگ زد اصلا میگیم امام علی علیه السلام دوره اش تموم شد و شهید شده رفته یعنی تا این حد کوریم و حق رو در دل نابود کردیم که ولایت امیرالمومنین برامون اهمیت نداره و بلد نیستیم و ناآشنا که ولایت اصلا چی هست؟!!! یه مسئله ی به این مهمی رو که پیامبر به جمع کثیری از مردم گوشزد کرد رو بیخیال شدیم و اگه درست شده بود و‌مهم بود و عمل کرده بودیم این همه جنگدو خواری و ذلت نداشتن مسلمانان و‌ برای حتی کفار هم دوران خوبی میزاشتیم 

ردیات

چهارشنبه, ۳ دی ۱۳۹۳، ۰۶:۵۷ ب.ظ | علی | ۰ نظر

اول بگم گناه بزرگه و گناه کوچک نداریم ولی شیاطین بزرگش نمیکنن و حالتو میگرن ولی سرزنش بار ممکنه حالت رو بگیرن و تاثیرشون رو بزارن و جن زن هم اگه کار بد کنیم مثلا ناراحت میشن اگرم سیمشون به عقل من و شما و قلبمون وصل نباشه میگن طرف مشکل داره یعنی یه نوع آرامش فضا رو باید براشون چید به طوری که بتونن سلطه و اثر رویمون داشته باشن وگرنه ما مریضیم و سیستم هم سیستم ملکوتی نیست سیستم جنی و شیطانیه و هرکه داشته باشه قدرت داره مثلا من یادمه حالا نمیگم قبل از که عقیم بشم و نیازمم به درگاه زنی نبردم و گذشت تا راحت و عقیم شدم ولی اون موقع که وضعم خراب بود صورتم و خودم جذبه داشتم و قدرت و شما هم شهوت داشته باشی دورت جمع میشن فرمان میبرن و اگه اخم میکردم یا میخندیدم ازم حساب میبردند و سیاست و اوضاع و فضا عوض میشد و جنب نمیتونستم بخورم و همش خجالت و سرزنش از شهوت ها و توبه هم میکردم یاری میشدم تا اینکه حسودی کردن وگرنه اینا چشم ندارن ببینن ما خوشحال و شنگول و شادیم ولی الان فضای حسادت کمتر شده منم درس نمیخوانم و رقابتی نیست حالا خلاصه چی داشتم میگفتم بله شما نمیشه غیر متناسب به حالتون صحبت کرد و باید بعضی چیزارو کشف کنیم تا حالشو داشته باشیم مثلا من بهتون میگم از زور اینا هم که شده حالا اینا هم به کنار که چشم ندارن بلکه بشین بعد نماز که ذکر تسبیحات گفتی یه تسبیح هم این ذکر رو‌بگو که خدایا دوستت دارم یا بگو خدای مهربون من صدبار خوب این بستگی به حال معنوی من و تو هم داره نمیشه زورکی گفت خلاصه اینارو نمیخواستم بگم الان داشتم دعا میخوندم متعصفانه متعصفانه من بیشتر اوقات برای خودم دعا میخونم که حالم خوب شه یا گناهم ولی راستش اینبار دیدمدفضا بده به این قصد دعا رو‌باز کردم تو تبلتم خلاصه برای کسی دعا نمیکنم ولی اینبار سبک شدم و راحت و از کارم خشنود شدم چون یه بیماری رو که شاید هنوزم بستری باشد رو درنظر گرفتم و به یاد ایشان برایش دعای توسل خواندم درحالیکه در ذهنم بود و فکرم که خوب شه و دلم براش سوخت کمی منی که اصلا سنگدلم و هدفدار دعام رو خوندم و همین که شما بشنویم که کسی بیمارستانه مسولیت داریم و گوشزده دیگه کاری کنیم که اگه خودمونم بردنمون بیمارستان خیالمون راحت باشه از بابت معنویت چون مثلا شاید مرتب کسان دیگر رو دعاگو بودیم حتی مرگمون هم در مورد عالم پس از مرگدخیالمون رو‌راحت کنیم با دعا و خیرات برای مردگان که جایمون بدن و هنوز دعای پدر و مادری که مرده اند اثر زیاد داره گرچه دردسترس نیستند و از خودمون بیرون بیایم تا پرواز کنیم و دعامون حتما میرسه ولی چرا همش میخوایم با دست خودمون پیشرفت کنیم لذا ب ای دیگران و‌به یادشون دعا کنیم و ارتباطم ممکنه برقرار شه و چیزایی هم بفهمیم و متصل شیم اگه حافظتون مثل من خراب نباشه مثلا من خودم که رفتم حرم شاهچراق یا امام رضا علیهم السلام میدیدم که میتونستم طوری باشم که از الان که توی حرم نشسته ام و نزدیک به قبور مطهرم نزدیکتر باشم حتی یعنی شاید زیارت نامه و سلام از دور دادن فضیلتش از اینکه خواب باشیم در حرم بیشتر باشه و دل هایی که از دور با امام رضا علیه السلام دل دادند جلوتر از مان لذا حواسمون باشه که کار با خودمون درست نمیشه ما چه کاره ایم اصلا؟؟

از رهگذر خاک سر کوی شما بود.         هر نافه که در دست نسیم سحر افتاد 

بدروش

چهارشنبه, ۳ دی ۱۳۹۳، ۱۰:۳۶ ق.ظ | علی | ۰ نظر

یه انحرافی پیدا کردم در رابطه ی زن با مرد یا بلعکس منظورم تو رختخوابه ها پس میدونم گوشتون تیزه منم زنی نداشتم ولی یه ایرادیه باید رفع بشه اما مقدمه حدیثی است که می فرمایند که اگر نیازتو به بندگان خدا نگی خدا یه طوری خودش نیازت رو رفع میکنه حالا حدیث رو کامل نگفتم ولی اما اینکه حالا پس فقرا رو چی پس حالا پس زن نگیریم دیگه پس؟!! چطوره؟!! میبینی نه نظرت رو باید بالاتر بگیری یعنی میبینی حدیثه که فقیر رو نران و کریم باش ازاونور فقیر بودن رو درموردش بد صحبت شده در اسلام حالا چطوره ؟!میبینی که فقیر بودن همیشه هست تا به ابد یعنی اگه بخوای بفهمی طرف زرنگه باید تنبل رو دیده باشی خعلی هم نظرت تنگ باشه اینکه فکر کنم فقر در قرآنم اومده و بعد از مرگم بعضی ها در مضیغه اند و فقیر و بی چیز میمونن که کار نداریم ولی شما نگاه کن در امامزاده ها و حرم ها زیاد شده این عقب مونده های بهشتیه ذهنی رو دیدم که شغلشون فقیری نگیم ولی خعلی خوشحال و آبرومند پول میگیرن ولی هیچ وقت ندیدم بگه گشنمه نمیدونم بیمار دارم مگراینکه پرش کرده باشن و یادش داده باشن پس فقیری میتونه شغل باشه به شرطی که نری پیش کسی و عجز و ناله کنی و زنگ بزنی خونه ی مردم و هزار دوز و کلک بلکه آبرومند بشینی سرجات حالا شایدم ناتوان بوده باشه حالا درمورد زن و مرد چی اینجا همون نکته ی ظریف اینه که مرد نباید نیازشو به زنش بگه خوب اگه بیافته روی زن اصلا ممکنه له بشه طفلک اینو میگم که زن باید بره برای رابطه ی عشقی مشقی سراغ مرد و حالی بهش بده ولی ما میبینیم که مردای ما زن پرستند و اونا حال میدن به زنشون ولی اسلام میگه اگه بشه کاری باید کرد که زن مردش رو بپرسته که عجیب این روایت که یه کم تغییرش دادم لذا مرد اگه مرده نباید از فیلتر رد شه و صبر کنه و نیازشو نگه و به سراغش نره ولی همه ی زن ها این عقیده رو ندارن که مرد اول خودش به سراغشون نره و میگن که اشتباست در حالیکه بعدا بینشون اختلاف و اشتباه و گناه رخ میده و اول ماجرارو نگاه نکن.

گاهی اوقات خود را فراموش میکنیم!!!

چهارشنبه, ۳ دی ۱۳۹۳، ۰۲:۴۵ ق.ظ | علی | ۰ نظر
انگار میبینیم بعضیامون انسانیت رو اصلا گم کردیم و اشتباه به پیش میریم درحالیکه در رحمت الهی بسته است داشتم میگشتم عکس یه دختر کوچولوی فقیر دیدم البته جز عکسا نیست ولی خوب به دلم خورد بله رسیدن به احتیاجات اینا اصلا واجب باید اینا درک شن مالی و محبتی و فقارت ولی به دلم خورد ما خودمونم نیاز داریم به اینا توجه کنیم علاوه بر نیاز اونا ما هم شاید بیشتر نیاز داشته باشیم که کمکشون کنیم گرچه الان سیاسی شده کمکا و حق نداریم بیشتر جز به راهش کمک کنیم چه محبت کنیم به این بچه ها وای دیدن تصاویرشون هم خالی از لطف نیست و نیاز داریم شاید برای  شکر خدا کردن یا یه تلنگر برای ما که دنیا چشممون رو گرفته آخه یه بچه چه کاری از دستش برمیاد دیگه این تصاویر که سیاسی و دروغ نیست و وجود داره چنین بچه هایی گوشاگوش جهان حالا من کاری به ثواب و اجرش ندارم کهذمیگم نیاز داریم کمکشون کنیم بلکه روحمون رو میگم و آرامشش و گام نهادن در راه راست و حق نه ما کور شدیم کور دردنیا و راهمون کج و اشتباهست و همش خودمون رو میبینیم گویی بزرگترین  مشکل ها از آن ماست و مظلومیم انگار و خبر نداریم اطرافمون چه میشه و میگذره و میکشن











امیر ارسلان نامدار (بخش یک)

سه شنبه, ۲ دی ۱۳۹۳، ۰۲:۲۸ ب.ظ | علی | ۰ نظر