یا قاضی الحاجات

لا اله الاالله محمد رسول الله علی ولی الله صلی الله علیه و آله و سلم

یا قاضی الحاجات

لا اله الاالله محمد رسول الله علی ولی الله صلی الله علیه و آله و سلم

یا قاضی الحاجات

ای که به دور کعبه و منکر حیدری / کعبه ولادتگه اوست دور حیدر مگرد

بایگانی

rgeg

يكشنبه, ۱ تیر ۱۳۹۳، ۰۵:۲۵ ق.ظ | علی | ۰ نظر

باور کن من قرص خورده بیدم که این حرفها رو زدم وگرنه من چی کاره بیدم؟!

این نوشته ها با من چی کار قرص می خورم میرم تو فضا به زور هم حالا داستانشو تعریف می کنم برات..

ببین من اگه فحش می دم خیلی زرنگ میدونم کجا فحش بدم که دستت به من نرسه خوب اینجا رو کی میشناسه کی میدونه خونه ی من کجاس کجا میخواد منوپیدا کنه؟ هیچ جا دنیا به این بزرگی بگرد تا بگردیم پس خوب این ازین چی میخواستم بگم؟ آره دارو هام!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

ببین من که دارو نمیخوردم مامانم گفت بیا فلان دکترو معرفی کردند پدرسگ عجب دکتری هم بود یه قرص قرمز میداد از صبح تا شب باید میخوابیدی و تو خواب زجر کش میشدی چه بلایی به سرت میومد با سردرد شدیدا خوب؟ بلند هم که میشدی از خواب فقط به فکر خودکشی بودی این حس من از این قرصه قرمزه بود که دیگه نخوردمش گفتم من اصلا قرص نمیخوام گفتن بیا بریم دکتر پس گفتم دکتر بگین بیاد خونه خلاصه نرفتم پلیس 110 فرستادن با آمپول و اورژآنس دم در خونمون تا بلاخره تسلیم شدم که بستری بشم اونجا هم فرستادنم توی اتاق ایزوله شاید ندونی همون انفرادی با این تفاوت که دست و پا ها بسنه روی تخت با آمپول که میخواست جلو هم بزنه خلاصه اینکه اینم گذشت تا گفتم من دارو نمیخورم دکتره میگفت حالا میگفت پرستارم ولی روپوش سفید داشت! میگفت که ما اصلا کسانی که دوا نخورند رو اینجا نگه نمیداریم من تعجب کردم که برای چی اومدم پس خلاصه اینکه بهشون گفتم من دوا نمیخورم چون دلم میخواد فحش بدم باورشون نشد!!! خلاصه اینکه دکتره اومد پدرسگ گفت که خوب شوک الکتریکی بدین پرستاره به دادم رسید گفت به پدر و مادرم که بگین ما رضایت نمیدیم شوک بشه بچه مون اینا رو میگم که درس عبرتی بشه برای دیگرونا وگرنه بیکار نیستم هستما آبروی خودمو نمی برم تو که نمی دونی من چه جونوری هستم و خونمون کجاس همینطوری میگم خلاصه اینکه مجبور شدم قرصمو بخورم تا از این زندان یعنی بدتر از زندان فرار کنم البته با دوستایی هم دوست شدم مثلا سیگار بکشیم چه جوری هم یه اتاق داشت اتاق سیگار مخصوص سیگاریا میرفتیم اونجا دوست پیدا میکردیم و حال می کردیم.. خلاصه اومدم بیرون یه مدت گذشت یه یه سال دوسالی دوباره قرصم رو نخوردم و همون دکتر پدرسوخته فرستادم همونجا باز

و من اینا رو گفتم که دیگه نگی خوب قرصت رو نخور به ما چه  و از این حرفا نخورم که زندانیم می کنند!

  • علی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی